من اینگونه نبودم.
من سرکش بودم .من جوان بودم من
عاشق
بودم.
همه جا را بر هم می زدم تا رام
شدگان رم کنند.
هر جا پا می گذاشتم،
نوای عشق را یادآوری می کردم و به
خفتگان آن را
می آموختم.
آنقدر جنب و جوش داشتم که گاهی
احساس می کردم پرواز
می کنم.
آنقدر بصیرت داشتم که هنگام خروش
موجها خدا را
می دیدم.
دلسوخته ها مرا که می دیدند از نو
شروع می کردند.
پیرها مرا که می دیدند طراوت
جوانی را مرور می کردند
و
کودکان مرا همراز قصه هایشان می کردند.