امروز.....
راستش اتفاق نیست اما یه چیزی رو حس کردم
دیدی بعضی وقتا به خودت می گی :
ایول درس شد! همونی شد که می خواستم(یا حداقل همونی میشه که می خواستم) بعد یهو می بینی نه! اصلا هم اینطور نیست! بعدبه خودت می گی
اصلا رو چه حسابی اینطور فکر کردی؟ بعد از طرفی اونی که می خواستی چیزیه که نمی خوای ازش دست برداری اما انگار بازم ناامید شدی از اینکه بتونی کاریش بکنی!
من امروز کلا همین احساسو داشتم!
همش می گفتم بیخیال! maybe it wasn't meant to be
ولی خوب این باعث نمیشه احساس بهتری داشته باشم!
کاش می شد یه دستگاه داشت که باهاش فکر ادما رو می خوندی!
اینطوری بخشی از آیندتو اینقدر خوب می فهمیدی که بعدش اینطوری قاطی نشه افکارت!
نه که خراب شده باشه اونی که می خواستم، اما یه حسی بهم میگه you are not good at letting go
یه خط درمیان زیرنویس رفتم!
اما به هر حال! شاید همینکه هست درست تره!
شاید باید قبول کنیم بعضی وقتاکه فکرمیکنیم
ایول! گرفتم! نباید اون اتفاق بیفته!
البته بعضی وقتا هم به این فکر می کنم که شاید دارم دور خودم تار میتنم! شاید چیزای دوروبرم اینقدر هم پیچیده نیستن!
اما خیلی وقتا به یه
چراهایی می رسم که نمی دونم باید چطوری جوابشونو بدم!
اصلا نمی دونم حق دارم ازشون بپرسم یا نه؟نمی دونم خواسته هایی که از دنیای دوروبرم دارم معقول اند یا غیر معقول؟
شاید اصلا بعضی هاشون نباید اتفاق بیفتن! شاید اینطوری درسته! اما بعد نگا می کنی اگرم اتفاق بیفتن بد نیس ها!
از این همه چیزایی که نمی دونم بدم میاد!
کاش می شد بعضی وقتا دنیا رو مجبور کرد کاری رو که می خوای انجام بده! کاش می شد به آدمها فهموند تو دنیات چه جایگاهی دارن! کاش می شد با هر کس
واقعا اونقد که براش ارزش قائلی رفتار کنی!
کاش می شد سوالای توی ذهن همو می خوندیم و بعد هم خیلی مهربون جواب می دادیم!
و مهم تر از همه اینکه کاش می شد آدما خودشونو جای همدیگه بذارن! اینطوری خیلی از اتفاق های بد نمی افتادن!
(هرکی بفهمه معنی این همه چرتو پرت که گفتم چیه جایزه داره!
)
خدایا دوست دارم...