مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود |
03-08-2012
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خیلی داغونم
می نویسم شاید سبک بشم، شاید..
دردی که درددل هم نداره!
ای کاش ..
گفتن نداره وگرنه می گفتم
حداقل اینجارو دارم، خیلی ها اینجارم ندارن
خدایا اگه آزمونه، رد یا قبول کارناممو میخوام دیگه..
اگرم نیست، پس چیه؟!!!
به مامانم زنگ زدم، مهمون داشت و خوشحال بود
نتونستم با حرفام شادیشو به هم بریزم، فقط احوال پرسی کردم و قطع کردم..
صبر، صبر، صبر.. دیگه از بر شدم
پویان رفته خونه پدر بزرگش، وجودش آرام بخشه برام، مسکن تموم دردهامه، پس کی میای فرشته کوچولوی من... تا برسی...
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
ویرایش توسط رزیتا : 03-08-2012 در ساعت 08:57 PM
|
9 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
03-09-2012
|
|
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720
6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
به دو رکعت نماز عشق... و مصاحبت حتی مجازی با دوستانم تو محیط نت
خدا رو شکر کردم که هنوز هست جایی که واقعا اونجا هم دوستان و عزیزانی دارم که دوستشون دارم و دستم دارند
دال بده خدا
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|
8 کاربر زیر از امیر عباس انصاری سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
03-09-2012
|
|
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عزیزم م م م م م
فقط میتونم بگم میفهمم چی میگی
تا کی صبر.......
|
5 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
03-11-2012
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تنها که بودم هیچکس نبود رفتم جلوی آینه وایسادم خودمو نگاه کردم
از خودم پرسیدم خودمو دوست دارم یا نه ؟
تو چشمهای خودم تو اینه نگاه کردم هنوز موهام سرجاش هست هنوز رنگشون سیاه هست ، هنوز صورتم چروک برنداشته دندونام مشکل دار نشدن
سالمم . از خودم پرسیدم که چی ؟ که چی ؟
واقعاً ظاهر ما آدمها زیاد مهم نیست ! چون این ظاهر عوض میشه ما آدمها
صورتهامون پر چروک میشه چیزی که باقی میمونه روح و شخصیتمون هست
این یک حقیقت هست که ما مردها یک چیزی کم داریم
نگید عقل ما خوب میدونیم عقل چیه منطق چی هست ما خوب میدونیم علم و استدلال چی هست از خودم میپرسم خوب انگیزه برای حرکت چی هست
تو این دنیای فانی >؟ بعد دلیل زندگی میاد تو ذهنم زن ! این موجودات پر از احساس و زندگی که کلید ادامه زندگی ما هستن هم به لحاظ فیزیکی و علمی و هم به لحاظ روحی . تصور کن تو زندگیت مادر نباشه یا کسی رو دوست نداشته باشی؟! تصور کن تو از یک دی ان ای سرچشمه گرفته باشی انگیزه برای ادامه زندگیت از کجا باید بیاد؟
مادر و پدر چه میزبانهای خوبی برای تو هستن 20 و چند سال یا شاید تا ابد مهمان اونها هستی و اصلاً هم احساس غریبی نمیکنی چون بخشی از وجود اونها هستی!
همونطور که تو به اونها وابسته هستی اونها هم به تو وابسته هستند !
گاهی اوقات خودمو جای پدرم میزارم چه حسی داره پسر داشتن و یا دختر داشتن
گاهی اوقات تو ذهنم سعی میکنم مادر باشم اما هیچوقت نمیتونم چطوری آخه ؟
مادر بودن معنی فداکاری و اینا رو نمیده نه قضیه به همین سادگیها نیست
شاید پدرت تو رو دوست داشته باشه ، اما دوست داشتن مادر از یک جنس دیگه هست
یک حس خیلی عمیق هست یک عشق ابدی که هیچوقت نتونستم پیش خودم شبیه سازیش کنم .
و ما آدمها همدیگه رو دوست باید داشته باشیم هر شکلی که هستیم هر طوری که هستیم چون هیچ آدمی روی زمین وجود نداره که زندگی کنه و لیاقت دوست داشته شدن رو نداشته باشه من دوست دارم که دوستم داشته باشند و البته دوست دارم که بقیه رو هم دوست داشته باشم و همین رو هم میخوام براش تلاش میکنم
چون احساس میکنم ما برای این که به هم کمک کنیم و همدیگه رو دوست داشته باشیم آفریده شدیم گاهی اوقات بین 2 نفر این دوست داشتن تبدیل به عشق میشه و باعث ازدواج میشه و گاهی اوقات هم دچار مشکل میشه و شکست میخوره
اما خود دوست داشتن ، خود عاشق بودن هست که مهمه
همین که این حس رو داشته باشی مهمه
همین که بترسی و عاشق بشی و گریه کنی و .............. این حسها مهمه اینها مال ما آدمهاست مال ما هست
از این به بعد سعی میکنم دوستهام رو بیشتر دوست داشته باشم
ویرایش توسط bigbang : 03-11-2012 در ساعت 10:14 PM
|
2 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
03-13-2012
|
|
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720
6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بالاخره بعد دو سه ماه امروز جوراب روشن پا کردم
همش مشکی خاکستری
چه حالی داد جوراب شیری رنگ
ولی الان که نگاه میکنم می بینم به شستنش نمی ارزه
چرا تهران همیشه به رنگ روشن زندگی آدمها سیاهی اضافه میکنه؟
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|
4 کاربر زیر از امیر عباس انصاری سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
03-23-2012
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چند وقت بود که اصلاً نیومده بودم این جا
امشب دوباره یه طورایی حالی به حالی شدم
جالبه خوابم میاد اما نمیتونم بخوابم
ایکاش ما آدمها مادی نبودیم ، ایکاش مجبور به انجام خیلی چیزها نبودیم
چقدر بد هست و چقدر تلخ این دنیایی بودنمون
دلم میخواد خوشتیپ باشم اما نه برای این که که دیگران از دیدن من کیف کنن
نه ! نمیدونم یکم عجیبه بگم یا نگم مرددم !
ولی میگم ! گاهی اوقات از خودم متنفر میشم اصلاً دوست ندارم دیگه زنده باشم
احساس میکنم بی مصرفم ، و برعکس اون زمان هایی هم هست که دوست دارم خودمو
خیلی دوست دارم ، دوست دارم زنده باشمو زندگی کنم ، گاهی اوقات مثل آدم های
دیوانه دستامو بوس میکنم ، موهای خودمو هی شونه میکنم ، خودم خودمو بغل میکنم
از این کارای شفت شفتی . تو آینه به چشمام خیره میشم
چرا من آخه اینقدر دم دمی مزاج هستم ؟
یه موقع میرم تو جو عرفان و معنویت یه موقع هم دنیا دوست میشم
آخه چرا ! خلاصه ما هم آدمیزاد هستیم حق و حقوقی داریم
یکی نباید پیدا بشه تکلیف ما رو مشخص کنه ؟ همش خودمون تنهایی ؟
ایکاش یه بوق داشتیم هر وقت که اشتباه میکردیم بوقه صدا میکرد بعد فقط صداشم خودمون میشنیدیم ، این همه احتمال ، این همه راه مسیر ، فرصت آزمایش و خطا هم که نیست ، گاهی اوقات آدم از نادونی خودش درمانده میشه !
این آدمیزاد چه جور جانوری هست واقعاً ؟ ایکاش یک سیب بودم که میرسیدم حالا یکی از بالای درخت منو میکند و میخورد یا همونجا میپوسیدم و از بین میرفتم
حسنش این هست که حداقل از بین میرفتم
بدبختی این هست که ما آدمها ابدی هستیم هیچوقت از بین نمیریم
دو راه داری یا این که تا آخر باید همش زجر بکشی و فقط عین ربات هر کاری دیگران انجام میدن انجام بدی و بمیری
یکی دیگه این که نه اشتباه کنی ، سوال کنی ، گاهی اوقات گند بزنی
من ترجیح میدم گند بزنم و اشتباه کنم ولی هیچ کاری رو نادانسته انجام ندم
حداقل یه دلیلی برای انجامش داشته باشم
این خدا چقدر ما آدمها رو گاهی اوقات اذیت میکنه !
خوب میخوای بزنی قشنگ بزن دماغمونو به خاک بمال دیگه
تا میفتی ناامید میشی میاد دستتو میگیره
باز دوباره تا افتادن بعدی ! این خدا چه خدایی هست !
ویرایش توسط bigbang : 03-23-2012 در ساعت 04:12 AM
|
2 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
04-10-2012
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سلام دوباره پس از مدتها اینجا ! امروز اومدم خونه سرم به گشتن تو آرشیو فیلمهام گرم بود !
بی مقدمه هجویات رو میزارم کنار و میرم سر اصل مطلب ، فکر کنم یه یک سالی از پخش سریالهایی مثل لاست گذشته یادش به خیر شب و روزمون یکی میشد تا لاست ببینیم
اون موقع سریالهای مثل بیگ بنگ و فرندز هم البته من تازه باهاشون مواجه شده بودم و خیلی جو طنز و باحالی داشت و خلاصه خیلی گرم بود ولی سریالهای الان اینقدر مزخرف شده که نگو نصفش هم همش در مورد زامبی و دراکولا قتل و دکستر ! و از این جور چیزها ، که نه داستان درست درمون داره نه بازیگر درست و حسابی فیلمها هم که اکثراً همه شده ادا اصول البته من چند تا فیلم دیدم جدیداً این فیلم مانی بال واقعاً فوق العاده هست یه فیلم دیگه هم دیده بودم الان اسمش خاطرم نیست فکر کنم remmeber me بود اکثرش ادا اصول بود یک چیزی که خیلی مشمئز کننده هست اینه که بعضی خواننده نیست فکر میکنن خیلی زیبا هستن ! مسلماً بعضیهاشون هم بچه پولدار هستن دیگه میبینی جدیداً میگیرن فیلم بازی میکنن بعد به زور اگر مرد باشن همچین صحنه های اکشن معروف که مثلاً یه چیز پشت سرت داره منفجر میشه تو همینجوری به بی خیالی به راه رفتنت ادامه میدی یا اگر زن باشن از این مثلاً داستانهای رومانتیک نخ نما میزارن تو فیلمهاشون بعد هی آلبوم هم میدن بیرون جالبه فکر میکنن آخر هنرمند هم هستن !
میگیری 600 ، 700 مگ فیلم دانلود میکنی بعد پشیمون میشی البته این رویه متعلق به 1 یا 2 سال پیش من هست الان دیگه تا از اسم کارگردان مطمئن نباشم و داستان فیلم رو ندونم اصلاً فیلم رو دانلود نمیکنم فیلم کیفیت هنری داشته باشه پرده ای هم باشه حاضرم ببینم ولی کیفیت بلوری هم که داشته باشه ولی داستانش مزخرف باشه اصلاً حال و حوصله اش رو ندارم به هیچ وجه !
خلاصه بی فیلم شدیم دیگه ، یه مدت رو موبایلم رومان میخوندم یه چند تا رمان ایرانی رو که تموم کردم با کمال تعجب دیدم رمانهای دیگه ای که از اینترنت میگیرم حالا یا از کامپیوترم میخونم یا از موبایلم اکثر داستانها مشابه همون داستانها و رمانهایی هست که تو نت خوندم یا تو موبایلم یعنی هیچ چیز جدیدی وجود نداره که نویسنده های ما بخوان روش کار کنن ؟ همش هم از این داستانهای تکراری که آخرش رو به راحتی میتونی پیش بینی کنی بعد نویسنده هم عقده های خودش رو فقط میخواست خالی کنه که یه جاهایی واقعاً اعصاب آدم خورد میشه
رمانهای خارجی توش تنوع زیاد داره منتها ترجمه های ما خیلی کمه عموماً آثار فاخر همه قدیمی هستن و چون متعلق به زمان حال نیستن آدم نمیتونه باهاشون ارتباط برقرار کنه نمونه اش همین رمان جنگ و صلح لئون تولستوی اینقدر اسم ها روسی هچل هفت توش میبینی که حال بهم میخوره بعد ترجمه اش هم افتضاح و رو یک چیزهای هم دقیق میشه که برای یه آدم امروزی مثل من اصلاً مهم نیست
در کمبود و فقر فرهنگی که میگن به سر میبریم راسته واقعاً خوراک فرهنگی مون واقعاً کمه ! آدم حوصله اش سر میره
راستی داریم میریم مسافرت ولی برمیگردم زود دیگه همین دیگه !
|
4 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
05-02-2012
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حال نوشتن دارم اما خجالت میکشم حرف بزنم
چند روز پیش تو یکی از پست ها جملات خیلی قشنگی خوندم این تاپیک پستهای مورد علاقه کاربران من ایده اش رو دنبال خواهم کرد و به زودی پستش رو میزنم آقا مهدی و رزیتا خانوم موافقت کردند منتظر امیر هستم اگر امیر اوکی بده اونوقت نظر مساعد 3 تا ارشد میشه توشه راهم !
هر چند میدونم استقبال نمیکنید باید همش خودم اونجا پست بزنم ولی به هر حال به نظرم می ارزه حتی اگر تنها باشم
همین الان (چند دقیقه پیش) مادرم پیشم بود و داشتیم دنبال اس ام اس روز معلم میگشتیم دیوانه شدم تا اس ام اس مورد علاقه اش رو پیدا کنه !
خلاصه کارمون تموم شد . اس ام اس ها رو هم فرستادیم تا مناسبت بعدی که این همه اس ام اس باید صرفاً به خاطر تبریک فرستاده بشه ×!!
بابا مسلمونا اس ام اس یعنی : short Message Service آخه کی میخوایم دست از این چشم و هم چشمی برداریم یکدفعه یرخی برای تبریک یک مناسبت به همدیگه 100 تا اس ام اس ارسال کنیم این زبونمون مو در آورد !
اگر به طرف خودمون خیلی علاقه مندیم باهاش تماس بگیریم و به صورت صوتی بهش تبریک بگیم
یا بریم مخابرات mms رو فعال کنیم و یک عکسی یا یک فایل صوتی تبریک برای همکارامون ارسال کنیم این بهتر نیست واقعاً ؟
تا این که بریم تو سایت ها دنبال یک نوشته ای بگردیم که اصلاً مال خودمون هم نیست !
-------------------------------------------------------------------------
آخ الان که برم بخوابم میدونم این افکار تو ذهنم هست
یعنی چی میشه یه روزی هم ما جزو مرفهین بی درد بشیم
پول داشته باشیم ، ما هم تو کالیفرنیا ویلا داشته باشیم
بریم جت اسکی سواری ، شغلی که دوست داریم و داشته باشیم خلاصه زندگی بهمون بچسبه
خلاصه اگه میشد یه روزی اینطوری بشه یعنی چی میشد !
به من بگن تو 20 سال از عمر رو بفروش ما همین رو بهت میدیم
من میگم باشه خداوکیلی آدم عمرش کم باشه ولی زندگی کنه ها وقتی میگم زندگی یعنی غم و غصه پول رو نداشته باشه
باقی غصه ها رو یا حلشون میکنه یا میتونه باهاشون کنار بیاد اما پول و سرمایه نه !
خلاصه ما هم واسه خودمون آرزو داریم یه روزی آدم حسابی بشیم حالا این چیزهایی که بالا هست نه همشون حالا مثلاً شغل خوب ، در آمد خوب ، چرخ زندگیمون روی ریل بچرخه دیگه یعنی خدایا میشه ؟ چی مییییییشه اگه بشه !
خدایا همه رو خوشبخت کن ما رو هم خوشبخت کن
به همه وسعت روزی بده ، روزی ما رو هم وسیع کن
الهی آمین !
ویرایش توسط bigbang : 05-02-2012 در ساعت 12:03 AM
|
5 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
05-02-2012
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امروز اول صبح با زنگ تلفن از خواب پریدم
خواهرم پشت خط خیلی سعی کرد آروم و راحت جلوه کنه
ولی خیلی زود بغضش ترکیدو موضوع رو بهم گفت
خدا میدونه چی به سرم اومد، طوری که هنوز سر دردم شدیده
خواهر زادم مریم ده سالشه "همون که پویان اسمشو نمیتونست درست تلفظ کنه
و بهش میگفت مَمَم ولی الان دیگه راحت میگه مریم"
طفلک دیشب یه آیینه ی بزرگ میفته رو پاش و تاندن پاش قطع میشه
چیزی به من نگفتن تا امروز صبح "مثلا رعایت حالمو میکنن
که باز کمردرد نیاد سراغم، اونم به این دلیل بهم خبر دادن که
تو عالم بیهوشی خاله "منو" و پویانو صدا میزده
نمی دونم چطوری آماده شدم و پویانو آماده کردم و رفتم، فقط میدونم چند خیابونو
هی دور خودم میچرخیدم، مسیری رو که هر روز تردد میکنم فراموش کرده بودم
نمیتونستم راهمو پیدا کنم، حدود 45 دقیقه سرگردان بودم تا راهو پیدا کردم
بعدشم اشتباهی در یه بیمارستان دیگه پارک کردم و حدود 20 دقیقه با این وروجک
پیاده راه رفتم تا به بیمارستان رسیدم
"هیچوقت اینجوری گیج و منگ نبودم، تو هر شرایطی به قول معروف شش دانگ
حواسم هست اما فکر کنم چون امروز از خواب پریدم اینجوری شده بودم"
تازه دم در بیمارستان هم کلی معطل موندم یکی بیاد درو باز کنه تا اینکه
متوجه شدم ای داد بیداد از درب بغلی تردد میکنن
"حوصله گذاشتن شکلک ندارم خودتون بخندید"
خلاصه خدا کنه برا کسی پیشامد بد پیش نیاد خصوصا بچه
عملش پس فردا مشخص میشه که موفقیت آمیز بوده یا نه
امیدوارم موفقیت آمیز بوده باشه و به عمل دوم نکشه
از همه مهمتر امروز روز معلم بود و من همیشه از قبل یه برنامه ریزی برا مامانم داشتم
و اولین نفری بودم که بهش تبریک میگفتم، اما امروز به کلی همه چیرو فراموش کردم
و دلیل دیگه ای که باعث شد فراموش کنم این بود که پگاه از صبح زود رفته بود اردو
دیر خسته و کوفته اومدو زود خوابید وگرنه با تبریک و کادو پگاه برای معلماش
هیچوقت مامانو فراموش نمیکردم، تازه با خوندن پست محمد یادم اومد "تشکر میکنم"
و همون موقع سریع گرچه دیر بود ولی یه پیام تبریک همراه با
عذرخواهی برای مامان ارسال کردم
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
ویرایش توسط رزیتا : 05-02-2012 در ساعت 12:37 AM
|
6 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
05-02-2012
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717
2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
رزیتا جان امیدوارم خوب بشه و حتما میشه..این پست رو زدم که بدونی و خیالتون راحت باشه.. من هم 3 سال پیش شیشه افتاد رو پام و تاندون پام پاره شد ... عمل کردم و حتی بدون فیزیو تراپی هم خوب شد و الان هیچ مشکلی ندارم .. این اتفاق برای فوتبالیست ها و اسکی باز ها هم زیاد میوفته و بعد چند ماه حتی 90 دقیقه هم بازی میکنن .. خیالتون راحت خوب خوب میشه این عزیز
__________________
and the roads becomes my bride
|
2 کاربر زیر از SHeRvin سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (0 عضو و 3 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت خطی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 06:36 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|