تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار |
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
الماس كوه نور و الماس دريای نور
الماس كوه نور و الماس دريای نور
• الماس كوه نور :
الماس کوه نور زوج الماس معروف دریای نور است و هر دو از قدیمیترین جواهرات شناخته شده در جهان هستند. این سنگ قیمتی از ناحیه قلعه باستانی گلکنده در نزدیکی حیدرآباد در ایالت آندراپرادش در کشور هند در سال ۱۶۵۶ میلادی بدست آمد.
این الماس توسط « میرزا محمد میر جمل » وزیر مشهور ایرانی « عبدالله قطب شاه » به « شاه جهان » پادشاه گورکانی هند تقدیم شد و در آنجا ماند و در سال ۱۷۳۸ میلادی به دست نادر شاه رسید.
کوه نور پس از مرگ نادر توسط « احمدشاه درانی » به افغانستان منتقل و سپس به « شاه شجاع » رسید. پس از شکست شاه شجاع از سردار هندی ملقب به « شیر پنجاب »، الماس مزبور توسط سردار نامبرده به هند عودت شد و بعدها به دست کمپانی هند شرقی بریتانیا افتاد.
در سال ۱۸۷۷ رسما اعلام شد این الماس در اختیار ملکه ویکتوریا امپراتور بریتانیا در دوران استعمار بریتانیا بر هند است. الماس کوه نور اکنون در برج لندن، قصری تاریخی در ساحل شمالی رود تیمز، نگهداری میشود.
کوه نور زمانی بزرگترین الماس دنیا بود. این الماس در گذشته ۱۸۶٫۰۶۲۵ قیراط معادل ۳۷٫۲۱ گرم وزن داشته که در تراش جدید ۱۰۵٫۶۰۲ قیراط معادل ۲۱٫۶۱ شدهاست است.
هماکنون بزرگترین الماس برش خوردهی جهان ۵۴۵٫۶۷ قیراط وزن دارد و کوه نور با حدود ۱۰۵ قیراط در مکان بیست و چهارم قرار دارد.
الماس دريای نور :
دریای نور، زوج الماس معروف کوه نور است و هر دو از قدیمیترین جواهرات شناخته شده جهان میباشند. این الماس صورتی رنگ، یکی از بزرگترین الماسهای شناخته شدهی جهان است.
دریای نور پس از قتل نادر به نوهی او « شاهرخمیرزا » آخرین پادشاه افشار رسید و سپس به دست « امیر علم خان خزیمه » و بعد به « محمد حسن خان قاجار » و بعد به « لطفعلیخان زند » و سر انجام به دست « آغا محمدخان قاجار افتاد ». ناصرالدین شاه معتقد بود که این جواهر یکی از گوهرهای تاج كوروش بزرگ بوده است. او برای تولیت این گوهر قیمتی منصبی مخصوص قرار داده بود.
دریای نور تا زمان ناصرالدین شاه در وسط یکی از بازوبندهای سلطنتی نصب میشد، ولی در زمان او که استفاده از بازوبند منسوخ شد، آن را به صورت پیش کلاه درآوردند و در قابی زرین با شیر و خورشید و تاج مرصع به ۴۵۷ قطعه برلیان ریز و عالی و چهار قطعه یاقوت قرار دادند. این الماس برلیان از دو سو تراش خورده و به شکل هرم مثلث القاعدهای است که قاعدهی آن چهار سانتیمتر درازا و سه سانتیمتر پهنا دارد و دو سوی دیگر حدود دو سانتیمتر است. همهی سطوح دریای نور صاف و یک نواخت است، جز یک سمت آن که فتحعلی شاه با کندن عبارت « سلطان صاحبقران فتحعلیشاه قاجار ۱۲۴۴ »، از ارزش آن کاسته است.
تاريخچهی این الماس به اساطیر و افسانهها میرسد. نقل است که بر دستهی شمشیر افراسیاب نصب بوده و رستم آن را در جنگ با تورانیان تصاحب نموده است. در حملهی امیر تیمور به غارت رفت و به دست محمدشاه هند رسید. این الماس به همراه زوج دیگرش کوه نور توسط نادر شاه افشار در جنگ با هند به دست آمده و در سال ۱۷۳۹ میلادی به ایران آورده شدند. ظاهرا محمدشاه به هنگام تسلیم به نادر آن را در عمامهی خود مخفی نموده که توسط سربازان یافته میشود.
الماس دریای نور درشتترین و زیباترین الماس برلیان در میان گوهرهای سلطنتی ایران و یکی از گوهرهای معروف جهان است. گفته میشود این الماس هزار سال پیش کشف و استخراج شده است. وزن آن اکنون یعنی در حدود ۱۸۲ قیراط و صورتی رنگ است ولی پیش از تراش بیشتر از این بودهاست.
رنگ این الماس یکی از استثناییترین و کمیابترین رنگها میان الماسهای برلیان شناخته شدهی جهان است. ارزش این الماس چنان است که به عنوان پشتوانهی پول ملی ایران، نیز میباشد.
این جواهر در زمان محمدعلی شاه قاجار و هنگام شکست وی از مشروطه خواهان به سفارت روسیه برده شد که خوشبختانه به همت مشروطه خواهان بازپس گرفته شد و هم اکنون در موزهی بانک مرکزی واقع در خیابان فردوسی تهران قرار دارد.
« منبع مطلب : دانشنامه آزاد ويكیپديا فارسی »
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اشکانیان : پادشاهی فرهاد سوم ( اشک يازدهم )
اشکانیان : پادشاهی فرهاد سوم ( اشک يازدهم )
• فرهاد سوم ( اشک یازدهم )، یازدهمین شاه ایران از خاندان اشکانی است. او فرزند سیناتروک بود و پس از پدرش به شاهی رسید. در زمان او جنگهای ایران و روم آغاز شد. در دوران پادشاهی او اشکانیان سرزمینهای زیادی را در غرب و همچنین در شرق از دست دادند.در آن زمان پومپه که یکی از سران حکومت سه نفره روم بود، وارد آسیای صغیر شده بود. وی جنگسالار و سیاستمدار برجستهی روم بود. او با نشان دادن تواناییهایش به یکی از بزرگان روم بدل شد. او رقیب « کراسوس » و هم پیمان « ژولیوس سزار » بود. این سه تن سیاستمداران نیرومند پایانی روم بودند که به نخستین فرمانروایان سهگانه نامدار گشتهاند. با مرگ کراسوس در نبرد با اشکانیان، پومپه و سزار رقیب یکدیگر گشتند. این دو بر سر به دست آوردن فرمانروایی روم به جنگ با یکدیگر پرداختند. سرانجام پومپه ناكام ماند و به مصر باستان پناه برد و در آنجا کشته شد.
فرهاد سوم تصمیم داشت تا در درگیریهای روم با ارمنستان بیطرف بماند. در آن زمان پومپه كه نیرومندی « تیگران »، شاه ارمنستان را جدی تلقی کرده بود، سفیری به ایران فرستاد و به فرهاد سوم پیشنهاد لشکرکشی به ارمنستان را داد. او تعهد کرد که در صورت انجام این کار دو ايالت « کُرْدُونْ و اَدیابن » از آن ایران خواهند شد.
فرهاد با سپاهی انبوه و به همراه پسر ارشد تیگران و شاهزادههای ارمنی که در دربار ایران بودند به ارمنستان حمله برده اَرتاکساتا را محاصره نمود و تیگران به کوستانهای اطراف فرار کرد. شاه ایران پس از فرار تیگران و سپاه او خود را پیروز دانسته و بازگشت. تیگران پس از شنیدن خبر بازگشتن فرهاد به کشورش ارمنستان بازگشت و سپاه ایران که محاصره ارمنستان را بر عهده داشت پراکنده شد.
این پیشامدها و جنگ و گریزهای بین فرهاد و تیگران به پومپه فرصت داد تا ارمنستان را به تصرف درآورد، ولی به پیمانی که با فرهاد بسته بود عمل نکرد و افزون بر این فرهاد را شاهنشاه نیز نخواند. این کارهای او باعث تشدید خطر وقوع جنگ میان ایران و روم شد. پومپه که جنگ با ایرانیان را صلاح نمیدید تا زمانی که در آسیا بود با اشکانیان مدارا میکرد ولی درخواست فرهاد از رومیان که رود فرات را مرز میان ایران و روم بدانند برآورده نشد. از سوی دیگر پومپه با پارس، خوزستان و آذربایجان ارتباط برقرار کرده و دست به تحریکات زد که علیه شاهنشاهی اشکانی بود.
مدت حکومت فرهاد سوم حدود 7 سال از سال 60 تا 67 قبل از میلاد بود. فرهاد سوم اشكانی سرانجام به دست دو پسر خود به نامهای « مهرداد و اُرد» مسموم شد. وی نخستین شاه اشکانی بود که به دست پسرش کشته شد. و از این زمان بود كه پدر کشی و برادر کشی در خانواده اشکانی آغاز گشت. بعد از فرهاد سوم، پسرش مهرداد سوم جانشين او شد.
« منبع : دانشنامه آزاد ویکیپدیا فارسی »
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
09-17-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بناهای تاریخی ایران : آتشکدهی میل اژدها
بناهای تاریخی ایران : آتشکدهی میل اژدها
• آتشکده میل اژدها یا برج نورآباد تنها اثر بازمانده از دوره اشكانیان در استان فارس، در هفت کیلومتری غرب شهر نورآباد ممسنی در شمال غربی استان فارس قرار دارد. این اثر که در درهای فاقد آبادی در كنار كوه تنگ كله واقع است و به نام های
« دیمهمیل، میل اژدها و میل آزاد » نامیده میشود.
این آتشكده در کنار یکی از راههای مهم باستانی و در دامنه کوهی سنگلاخ و نسبتا سرسبز قرار دارد. میل اژدها یکی از معدود منارههایی است كه از دوران پیش از اسلام باقی مانده و در زمان اشکانیان ساخته شده است. این اثر از لحاظ شكل و ظاهر مانند كعبه زردشت و برج زندان شهر پاسارگاد، چهارگوش است. بلندای برج بیش از هفت متر و پهنای هر ضلع آن در پایین چهار متر و در بالا 40/3 متر است و از سنگ رگه سفید به طول های مختلف ( برخی ۴۴ و برخی ۱۹ سانت) بسیار دقیق، منظم و با مهارت ساخته شده است.
در داخل قسمت بالایی برج، پلكانی به بلندای ۱۰/۵ و پهنای ۵۹ سانتی متر وجود دارد. این قسمت در سمت جنوب و در ارتفاع سه متری واقع شده و چنین به نظر می رسد كه با نردبان به این قسمت می رسیدند و سپس از پلكان بالا می رفتند. در این برج آتش مقدس نگهداری میشد و از آنجا آتش را به سایر نقاط میبردند. همچنين آتشدانی نیز بر فراز برج وجود داشت.
« واندنبرگ » باستان شناس، برآن است كه برج ميلاژدها فقط به روی روحانیان باز بود و نیایش كنندگان، تنها می توانستند آتش را ببینند. بنابراین آتشدانها و آتشكدهها رو باز بودند.
در دوره پهلوی دوم، میله فلزی از وسط قطعات سنگ های برج نور آباد گذراندند تا از فروپاشی آن جلوگیری شود. بهطور کلی میلها در زمان اشکانیان و ساسانیان کاربرد فراوان داشته و بعدها در دوران اسلامی نیز این میلها را در منارهها نیز میتوان مشاهده کرد.
از کاربردهای میل اژدها میتوان در راهنمای کاروانان و اطلاع رسانی و دیدهبانی و شاید آتشکده و ... نام برد.
این اثر تاریخی به شماره ۳۵۶ در فهرست آثار باستانی ملی ایران ثبت شده است.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
2 کاربر زیر از behnam5555 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
09-18-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هخامنشیان : مقدمه ای بر تاريخ ايران تا شروع سلسلهی هخامنشیان
هخامنشیان : مقدمه ای بر تاريخ ايران تا شروع سلسلهی هخامنشیان
• اقوام آريايی :
آنچه واضح است اینکه روزگاری این اقوام مختلف در یک جا زندگی می کرده اند و به یک زبان مشترک سخن می گفته اند. مطالعه در زبان این مردم وجود کلمات مشترک در این زبانها، این حقیقت را روشن می کند.
این دوران زندگی مشترک در حدود چهار هزار سال بوده است. اما این دوران سپری شده ولی معلوم نیست این مردم به چه علتی از یکدیگر جدا شده اند و هر یک به طرفی رفته اند. این پراکندگی موجب شد که زبان و آدات و رسوم و اعتقادات مذهبی آنها از یکدیگر جدا شود و کم کم به جایی رسد که دیگر زبان یکدیگر را متوجه نشوند.
آریاییها از طوایف سفید پوست و از خویشاوندان خود متمدن تر بوده اند. آثاری که از این قوم پیدا شده بسیار قدیمی است. در حالی که آثار اقوام یونانی و ایتالیایی جدید تر از آثار سایر اقوام هند و اروپایی است. اقوام آریایی پس از چندی دچار پراکند گی شدند و دسته ای از آنها که اجداد هندیان میباشند از طریق کوههای هندوکش به دره ی پر آب پنجاب را یافتند و دسته ای دیگر فلات ایران را برای اقامت برگزیدند. و عده ای هم با نام سکاها در جنوب سیبری و شمال شرق فلات ایران و جنوب غربی اروپا سکنی شدند. و قسمتی از آنان زندگی صحرا نشینی را اختیار کردند. سکاها تمدن زیادی بدست نیاوردند و هیچ اثر مکتوبی از آنها وجود ندارد.• اقوام هند و اروپایی را به چند دسته بزرگ تقسیم کرده اند:
آریاییها , یونانیان ,ارامنه ,آلبانی ( ارناوت ها ) ,ایتالیاییها جرمنها ( شامل مردمان آلمان , اتریش , انگلستان ) , سلت ها ( ساکنین اروپای غربی ) , اسلاوها ( شامل مردم اتحاد جماهیر شوروی و ممالک بالتیک ) مانند لیتوانی لتونی و استونی.
• ایـران :
در تقسیمات قومی , ایرانیان از اقوام هند و اروپایی از طوایف سفید پوست هستند. شعبه ی دیگر از این طوایف «سامیها » میباشند که شامل اقوام کلدانی ,آشوری فینیقی ها و بنی اسرائیل هستند. اصطلاح اقوام هند و اروپایی چنانچه از اسم انها بر میاید, شامل کلیه ی مردمانی می باشند که از هندوستان تا سواحل اقیانوس اطلس سکونت دارند. به استثنای مردمانی که در قرن اخیر خواه بر اثر مهاجرت و خواه به دلیل جنگها و هجوم ها در این منطقه ی عظیم راه یافتند.
• شروع ایـران :
دو هزارو پانصد سال تاریخ مدون ایران فراز و نشیب های بسیاری داشته است. برای نسل امروز و نسل بعد که آینده ی ایران به آنها تعلق دارد شناسایی این فراز و نشیب ها ضروری است. زیرا این فراز و نشیب ها تاریخ ملتی کهنسال و در حقیقت گذرگاه آینده است .
• سلسله ی هخامنشیان
کورش بزرگ بنیان گزار شاهنشاهی ایران, از چهره های ممتاز تاریخ بشری است. او نه فقط بنیان نخستین امپراطوری بزرگی را که ایرانیان را بیش از دویست سال به قدرت جهانی تبدیل کرد استوار ساخت, بلکه اقدامات او تاثیر فرهنگی شگرفی بر زندگی و تمدن بشر نهاد . او جانشین کمبوجیه که مدت کوتاهی حکومت کرد نبشته چندانی باقی نگذارده اند تا شخصیت کاملتری از آنها به دست دهد.
اما در مورد داریوش مطلب به گونه ی دیگر است. او گزارشگر ماهری است. او حتی برای ایجاد امکان ارتباط ملی فرمان به ایجاد خط ملی داد. تا از قوانین و اصول جهانداریش سخن گوید. و سایه ی ابهامی در آن نگذارد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
2 کاربر زیر از behnam5555 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
09-18-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امـپراطوری کوروش هخامنشی
امـپراطوری کوروش هخامنشی
• کوروش کبير بزرگ مرد تاريخ ايران زمين و از جمله نوادری که تاريخ جهان به خود ديده است. انسانی والا و ابرمردی بی همتا که می توان گفت نام ايران با وجود او ايران شد و از بنيانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آريايی واقع در فلات ايران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هويت ايرانی متشکل از مادهای آذربايجان و کردستان و پارسهای جنوب و پارتهای شرق ايران زمين که ملت واحد ايران را تشکيل دادند و تاريخ چندين هزار ساله خود را دوشادوش يکديگر و در کنار يکديگر رقم زدند به همراه هم از اين خاک و هويت دفاع کردند.
به واقع تمام دنيای باستان وی را همواره همچون مردی فوق العاده و بی مانند نگريست . پارسی ها که وی آنها را از گمنامی به افتخار رسانيد وی را پدر خواندند.
يونانيها که وی آنها را در سواحل آسيای صغير مقهور قدرت خويش ساخت با وجود نفرتی که غالبا به ايرانيها نشان می دادند در وی به چشم يک فرمانروای آرمانی نگريستند و يهود که وی آنها را جهت اجرای آيين و بنای معبد آزادی و کمک عطا کرد وی را همچون مسيح خويش تلقی کردند.
آنچه که در مورد او جای ترديد نمی گذارد اينست که لياقت نظامی و سياسی فوق العاده در وجود وی با چنان انسانيت و مروتی در آميخته بود که در تاريخ پادشاهان شرقی پديده ای بکلی تازه بشمار می آمد. هر بار که حريفی از پای در می افکند مثل يک شهسوار جوانمرد دستش را دراز می کرد و حريف افتاده را از خاک بر می گرفت. رفتارش با کرزوس که او را از مرگ نجات داد. احترام او به عقايد دينی عاقلانه ترين و زيرکانه ترين سياستی بود که در چنان دنيايی به او اجازه داد تا اقوام مختلف متمدن و نيمه وحشی را بدون مشکلی در کنار هم اداره کند و آنها کنار هم بياسايند و در سرزمين او ضعيفان در سايه اقتدارش در آرامش زندگی کنندو اقوام مخالف نيز بواسطه اين جوانمردی هرگز در مقابل او تا پای جان ايستادگی نکنند . اينگونه بود که کوروش، کوروش شد.
در تاريخ جهان سرداران و شاهان فاتح بسياری ظهور کردند که جز نفرت و نام بد از خود بجا نگذاشتند اما چرا بعد از گذشت ۲۵۰۰ سال بايد از طرف جامعه جهانی ۲۹ اکتبر به نام روز جهانی کوروش کبير نامگذاری شود؟ چرا روز جهانی اسکندر و چنگيز خان يا هيتلر را نداريم!
منشور آزادی نوع بشر کوروش کبير بی ترديد جزء بزرگترين افتخارات آرياييها و سرزمين ايران می باشد چرا که روحيه خداجوی، آزادگی و عدالت خواهی ايرانيان را در بيش از ۲۵۰۰ سال پيش از زبان سردار بزرگ خويش به جهانيان اعلام می نمايد. آن هم در زمانی که جنگ و خون ريزی و ظلم و استثمار يکديگر در ميان اقوام وحشی و متمدن آنروز امری رايج و عادی بشمار می آمد و تمدن بشری هنوز مراحل تکامل خود را کامل طی نکرده بود.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
2 کاربر زیر از behnam5555 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
09-18-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بیانیهی حقوق بشر کوروش
بیانیهی حقوق بشر کوروش
• تاریخ ایران همواره پر از فراز و نشیب های فراوان است. که این کشور کهن را گاهی آنقدر به اوج شوکت رسانیده بود که فرمانروایی بخش عظیمی از جهان به عهده داشت. و گاهی چونان به ضعف کشیده شده بود که جز فقر و نیستی برای مردم این آب و خاک ثمری نداشته است. و این اوج و حضیض, جز به کفایت و بی کفایتی پادشاهان ایران بستگی نداشته است.
موروش بزرگ بنیانگزار شاهنشاهی ایران, از چهره های ممتاز تاریخ بشری است. او نه فقط بنیان نخستین امپراطوری بزرگی را که ایرانیان را بیش از دویست سال به قدرت جهانی تبدیل کرد استوار ساخت, بلکه اقدامات او تاثیر فرهنگی شگرفی بر زندگی و تمدن بشر نهاد.
او جانشین کمبوجیه اول که مدت کوتاهی حکومت کرد و هر دو نبشته چندانی باقی نگذارده اند تا شخصیت کاملتری از آنها به دست دهد.
کوروش را که به باید یکی از بزرگترین شخصیت تاریخ بشر خواند, از پادشاهانی بود که ایرن را به نهایت شوکت و مقام خود در جهان رسانید.
او در زمان پادشاهی، فقط به جنگ و نیستی فکر نمی کرد و صلح جهانی را اشاعه میداد. مظالعه تاریخ در زمان او آن چنان عجیب و خواندنی است, که انسان را به اوج ناباوری میرساند.
در سراسر تاریخ ایران باستان هیچ فرمانروایی به اندازهی کوروش کبر , نخستین پادشاه هخامنشی که به تعبیر « علامه طباطبایی مفسر عالیقدر قرآن کریم همان ذالقرنین میباشد », به رعایت قواعد انسانی در جنگها, احترام به حیات و سلامت انسانها نپرداخته است.
رفتار بشر دوستانهی این انسان خردمند و فرهیخته با مردم سارد و پادشاه لیدی پس از فتح آسیای صغیر و ممانعت سپاهیانش از تاراج اموال مردم, جلوههای درخشانی از تجلی روح باشکوه یک ایرانی آزاده و یک انسان به تمام معنا را نشان میدهد. او پس از فتح بابل نیز چنان با مردم بابل و یهودیان و معابد و پرستشگاههای به طور انسانی و نوع دوستانه رفتار کرد که « پیامبر بنی اسرائیل شموئیل » او را مسیح خداوند و شبان خداوند برای انسانها نام نهاد.
• پس از فتح بابل در سال 538 قبل از میلاد کوروش بیانیه ای برای اعلام اهداف و سیاست خود صادر کرد. و بعدها نخستین منشور حقوق بشر شناخته شد. این سند بخشی از اصولی بود که کوروش در نظر داشت برای برقراری صلح میان انسانها تحقق بخشد.
اعلامیهی حقوق بشر کوروش پس از فتح بابل که حاوی قواعد مترقیانه حقوق بشر میباشد, سند بسیار ارزشمندی است که از دوران باستان تاریخ جهان به یادگار مانده است. قسمتی از نوشتههای منظومهی بابلی که نگاشته شده توسط کاهنان بابل است را در ذیل میخوانید :
" در ماه نیسان در یازدهمین روز که خدای بزرگ بر تختش جلوس داشت ... کوروش به خاطر باشندگان بابل امان اعلام کرد ... او دستور داد ویرانهها را بازسازی کنند. و برای این کار خودش پیش قدم شد. و بیل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به بازسازی دیوار شهر کرد. مجسمه های خدایان بابل اعم از زن خدا و مرد خدا را بر جاهای خودشان برگرداند ... درهای زندانها را گشود ... و به کسانی که در اثر فشار ها در محاصره بودند , آزادی داد. "
وقتی که انسان اعلامیهی حقوق بشر کوروش را میخواند, به راحتی میتواند آن را به جوامع امروزه و متمدن بشر تعمیم دهد. که این نشان از روح بالای این بزرگ مرد پارسی دارد.
این بیانیه بر کتیبهی گلی به زبان اکدی و به خط میخی نوشته شده است. که در سال 1879در نینوای عراق کشف شد. و هم اکنون در موزهی بریتانیا نگهداری میشود.
• کوروش در کتیبهی خود چنین میگوید :
(( اينک که به ياری مزدا تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم يا ملتهای ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند يا ننمايد و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه ايران هستم نخواهم گذاشت کسی به ديگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگری را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضايت صاحب مال تصرف نمايد و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی ديگری را به بيگاری بگيرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دينی را که ميل دارد بپرستد و در هر نقطه کخ ميل دارد سکونت کند مشروط بر اينکه در آنجا حق کسی را غصب ننمايد و هر شغل را که ميل دارد پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است به مصرف برساند مشروط بر اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند.
من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هيچ کس را نبايد به مناسبت تقصيری که يکی از خويشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کل ممنوع است و اگر يک فرد از خانواده يا طايفه ای مرتکب تقصير می شود فقط مقصر بايد مجازات گردد نه ديگران.
من تا روزی که به ياری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و رسم بردگی بايد به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ايران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند. ))
• در بیانیهی حقوق بشر کوروش 10 بند وجود دارد :
آنگاه که من به آرامش و بی آزار به بابل آمدم (1) ,
در میان هلهله وشادی و اورنگ فرمانروایی را در کاخ پادشاهی استوار داشتم (2)
بی شمار سپاهیانم به صلح در بابل گام برداشتند (3)
روا نداشتم کسی وحشت را به سرزمین سومر واکد فرا آورد. (4)
نیازمندی های بابل و تمام پرستشگاههای آنان را پیش دیده داشتم. و در بهبود زندگی همگان کوشیدم. (5)
همه ی یوغ های ننگین بردگی را از مردمان بابل برداشتم.(6)
خانه های ویرانشان را آباد کردم.به تیره بختی هایشان پایان دادم. (7)
مردوک , مهتر خدای از کردارم شاد شد. و به من کوروش, پادشاهی را که او را نیایش کرده و به کمبوجیه پسرم ... و به همهی سپاهیانم مهربانانه برکت داد. و از ته دل در پیشگاهش , خدایگانی والای او را بس گرامی داشتیم. و همهی پادشاهانی که در بارگاه خود به تخت نشسته اند, از چهار گوش جهان از فرا دریا تا فرو دریا ... همهی پادشاهان باختر زمین که در خیمه ها سکونت داشتند, برای من خراج گران آوردند. و در بابل بر پایم بوسه زدند. از ... تا شهر های آشور و شوش آگاده اشنونا شهر های زمبان مورنو در, تا قلمرو سرزمین گوتیوم شهر های مقدس فرانسوی, دجله را که پرستشکاههاشان دیر زمانی ویران بود تعمیر کردم. و پیکرهی ایزدانی که میان آنان جای داشتند, به جای خود بازگرداندم. و در منزلگاهی پایدار اقامت دادم. (8)
تمام مردمان آواره را جمع کردم و خانه هاشان را به آنان باز گرداندم. (9)
اجازه دادم همگان در صلح بزیند. (10)
• از این 10 بند، می توان چنین برداشت کرد :
- اجتناب از شکنجه و خون ریزی.
- منشا قدرت خواست و اراده ی مردم است.
- تامین حقوق و آزادی های فردی و اجتناب از ایجاد اختناق و وحشت.
- جلوگیری از ایجاد حکومت مبتنی بر وحشت.
- تکلیف حکومت به بهبود وضع زندگی مردم و حق برخورداری از سطح زندگی بهتر.
- از بین بردن بردگی و برده داری.
- حق برخورداری از حمایت اجتماعی.
- احترام به تمامی ادیان و مذاهب.
- احترام به حق مالکیت.
- حق برخورداری از صلح و آرامش.
www.Bastan.persiangig.comمنبع
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
09-18-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هخامنشیان : وصیت نامهی کوروش بزرگ هخامنشی
هخامنشیان : وصیت نامهی کوروش بزرگ هخامنشی
• فرزندان من، دوستان من! من اكنون به پايان زندگی نزديك گشتهام. من آن را با نشانههای آشكار دريافتهام. وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كام من اين است كه اين احساس در کردار و رفتار شما نمايانگر باشد، زيرا من به هنگام كودكی، جوانی و پيری بختيار بودهام. هميشه نيروی من افزون گشته است، آن چنان كه هم امروز نيز احساس نمیكنم كه از هنگام جوانی ناتوانترم.
من دوستان را به خاطر نيكويیهای خود خوشبخت و دشمنانم را فرمانبردار خويش ديدهام. زادگاه من بخش كوچكی از آسيا بود. من آنرا اكنون سربلند و بلندپايه باز میگذارم. اما از آنجا كه از شكست در هراس بودم ، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پيروزی های بزرگ خود، پا از اعتدال بيرون ننهادم.
در اين هنگام كه به سرای ديگر میگذرم، شما و ميهنم را خوشبخت میبينم و از اين رو میخواهم كه آيندگان مرا مردی خوشبخت بدانند. مرگ چيزی است شبيه به خواب. در مرگ است كه روح انسان به ابديت می پيوندد و چون از قيد و علايق آزاد می گردد به آتيه تسلط پيدا می كند و هميشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنين بود كه من انديشيدم به آنچه كه گفتم عمل كنيد و بدانيد كه من هميشه ناظر شما خواهم بود، اما اگر اين چنين نبود آنگاه از خدای بزرگ بترسيد كه در بقای او هيچ ترديدی نيست و پيوسته شاهد و ناظر اعمال ماست. بايد آشكارا جانشين خود را اعلام كنم تا پس از من پريشانی و نابسامانی روی ندهد.
من شما هر دو فرزندانم را يكسان دوست میدارم ولی فرزند بزرگترم كه آزمودهتر است كشور را سامان خواهد داد. فرزندانم! من شما را از كودكی چنان پروردهام كه پيران را آزرم داريد و كوشش كنيد تا جوانتران از شما آزرم بدارند.
تو كمبوجيه، مپندار كه عصای زرين پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان يک رنگ برای پادشاه عصای مطمئنتری هستند. همواره حامی كيش يزدان پرستی باش، اما هيچ قومی را مجبور نكن كه از كيش تو پيروی نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسی بايد آزاد باشد تا از هر كيشی كه ميل دارد پيروی كند. هر كس بايد برای خويشتن دوستان يك دل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاری به دست نتوان آورد.
از كژی و ناروايی بترسيد. اگر اعمال شما پاك و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد يافت، ولی اگر ظلم و ستم روا داريد و در اجرای عدالت تسامح ورزد ، ديری نمی انجامد كه ارزش شما در نظر ديگران از بين خواهد رفت و خوار و ذليل و زبون خواهيد شد. من عمر خود را در ياری به مردم سپری كردم. نيكی به ديگران در من خوشدلی و آسايش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برايم لذت بخش تر بود.
به نام خدا و نياکان درگذشتهی ما، ای فرزندان اگر می خواهيد مرا شاد كنيد نسبت به يكديگر آزرم بداريد. پيكر بیجان مرا هنگامی كه ديگر در اين گيتی نيستم در ميان سيم و زر مگذاريد و هر چه زودتر آن را به خاك باز دهيد. چه بهتر از اين كه انسان به خاك كه اين همه چيزهای نغز و زيبا میپرورد آميخته گردد. من همواره مردم را دوست داشتهام و اكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكی كه به مردمان نعمت میبخشد آميخته گردم.
هماكنون درمی يابم که جان از پيكرم میگسلد ... اگر از ميان شما كسی میخواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزديك شود و هنگامی كه روی خود را پوشاندم، از شما خواستارم كه پيكرم را كسی نبيند، حتی شما فرزندانم.
پس از مرگ بدنم را موميای نكنيد و در طلا و زيور آلات و يا امثال آن نپوشانيد. زودتر آنرا در آغوش خاك پاك ايران قرار دهيد تا ذره ذره های بدنم خاك ايران را تشكيل دهد. چه افتخاری برای انسان بالاتراز اينكه بدنش در خاكی مثل ايران دفن شود.
از همه پارسيان و هم پيمانان بخواهيد تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گويند. به واپسين پند من گوش فرا داريد. اگر میخواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد، به دوستان خود نيكی كنيد.
مـنبع : کتاب کــوروش نـــامه
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
09-18-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
به سلطنت رسیدن داریوش اول هخامنشی
به سلطنت رسیدن داریوش اول هخامنشی
• کمبوجیه برای حمله بر مصر چهار سال ار پارس دور بود. و در این مدت اتفاقات زیادی در پارس روی داد. با رسیدن خبر درگذشت کمبوجیه به پارس و به حکومت رسیدن گئومات مغ, لحظه ای تعیین کننده برای داریوش, دیگر شاهزادهی هخامنشی فرا رسید.
داریوش با مقام نیزه داری, کمبوجیه را در لشکر کشی به مصر همراهی میکرد. او با این فکر که دیگر مردی از وارثان کوروش بزرگ باقی نمانده است, تصمیم گرفت که به تخت سلطنت بنشیند.
او برای این کار میبایست ابتدا بر گئومات که در پارس بر تخت اورنگ نشسته بود و بین مردم هوادارن بسیاری یافته بود، غلبه کند.
لازم به ذکر است که بردیا فرزند کمبوجیه دوم بود که پس از مرگ او گئومات مغ به علت شباهت زیاد به بردیا خود را به جای او شاهنشاه معرفی کرده بود و ساتراپ نشینهای دیگر دولت هخامنشی نیز از آنجایی که کئومات مالیات سه سال را بخشیده و خدمت اجباری در سپاه را حذف کرده بود, سروری او را پذیرفته بودند.
گئومات از کرمان شورش خود را آغاز کرد. کرمان به خاطر همسایگی اش با سرزمین اصلی پارس و نیز به سبب داشتن ثروت زیاد ( دارا بودن معادن طلا , نقره و مس ) , بسیار مناسب بود.
گومات از کرمان به نزدیکی پاسارگاد ( پایتخت کوروش هخامنشی ) , رفت. جالب است بدانید , گئومات مستقیما به پارس نرفت. زیرا می ترسید که در دربار عدهی زیادی بفهمند که او بردیای واقعی نیست.
بعد از مدتی داریوش با شش یار خود ( گروه هفت تنان ) در شهر پاسارگاد ( پایتخت کوروش ) بر گئومات غلبه کرد. و گئومات را به قتل رساند.با این همه داریوش تا رسیدن به سلطنت راه زیادی داشت. از یک طرف شورشهای داخلی و از طرف دیگر مطیع ساختن سرزمینهای تحت قلمرو ایران. تا اینکه بر شورشهای داخلی نیز غلبه کرد و خود را رسما شاهنشاه ایران نامید.
داريوش منتسب به يکی از خاندانهای فرعی سلسله هخامنشی است، جد داريوش ( ارشام ) که در آن زمان زنده بود، عنوان پادشاهی داشت و پدر داريوش ( ويشتاسب ) در پارت از حکام بود.
کمتر پادشاهی در بدو جلوس به تخت شاهی مانند داريوش با مشکلات زياد و طاقت فرسا روبرو بوده است. زيرا بعلت غيبت طولانی کمبوجيه از ايران که مدت 4 سال بطول انجاميد و اخباری که در غياب او منتشر میشد، به تخت نشستن برديای دروغين و کارهای او که در مدت 7 ماه برای جلب توجه مردمان ايالات کرده بود، در نتيجه از نفوذ حکام مرکزی، در ممالکی که تازه جزو ايران شده بودند کاست و حس استقلال طلبی آنها را تحريک کرد و هر کدام از ممالک تابعه در صدد بر آمده بودند که از ايران جدا شوند.
مهم ترين وقايع سلطنت داريوش، شورش شهرهای يونانی در مقابل حکومت ايران است که منجر به جنگهايی گرديد. در لشکرکشی اول کاری از پيش نرفت.
در لشکر کشی دوم، ايرانيان در ماراتن توفيقی بدست نياوردند. پيش از آنکه داريوش اقدام به جنگ سوم با یونان کند، شورشی در مصر روی داد و توجه داريوش به آن معطوف شد.
داريوش قبل از عزيمت به مصر خشايارشا را که از آتوسا دختر کوروش بود به وليعهدي انتخاب کرد و به تدارک لشکرکشی به مصر مشغول شد و پس از سرکوب شورش مصر دیگر نتوانست به یونان لشکر کشی کند زیرا در سال 486 « ق . م » بعد از 36 سال سلطنت درگذشت.
بعد از داریوش اول، خشایارشا اول جانشین وی شد و آرزوی داریوش را برای فتح یونان و گوشمالی آنها را به انجام رساند.
www.Bastan.persiangig.comمنبع
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
09-18-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
وصیتنامهی داریوش اول هخامنشی
وصیتنامهی داریوش اول هخامنشی
• داريوش شاه خطاب به خشایارشا گويد :
بزرگ است اهورامزدا که زمین را آفرید، مردم را آفرید، و برای مردم شادی آفرید.
از اینکه من از این دنیا میروم، 25 امپراطوری جزء ایران است و در تمام این کشورها پول ایران رواج دارد و آن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها در ایران نیز دارای احترام هستند.
جانشین من « خشایارشا » باید مثل من در حفظ این کشور بکوشد و راه اداره کشورها آنست که در امور داخلی آنها دخالت نکند و مذهب و شاعر آنان را محترم شمارد.
اکنون که من از این دنیا میروم، تو « خشایارشا » دوازده کرور در یک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو میباشد. زیرا قدرتهای شاه فقط به شمشیر نیست، بلکه به ثروت نیز هست.
البته بیاد داشته باش تو باید به این ثروت بیفزایی، نه اینکه از آن بکاهی. من نمی گویم که در موقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده ی این زر در خزانه آنست که در هنگام ضرورت از آن برداشت کنند. اما در اولین فرصت آنچه را که برداشتی به خزانه بازگردان. مادرت آتوسا بر من حق دارد، پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن.
ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غلٌه در نقاط مختلف کشور هستم. و من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته میشود و به شکل استوانه هست، در مصر آموخته ام.
چون انبارها پیوسته تخلیه میشوند، حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در انبارها چند سال می ماند، بدون اینکه فاسد شود. و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی، تا اینکه همواره آذوقه ی دو یا سه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر ساله بعد از اینکه غله ی جدید بدست آمد، از غله ی موجود در انبار برای تامین کسری خوار و بار از آن استفاده کن و غله ی جدید را بعد از اینکه بوجاری شد، به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوقه در این مملکت دغدغه ای نخواهی داشت، ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود.
هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست. چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده ی نامشروع نمایند، نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی. چون با تو دوست هستند، و تو ناچاری رعایت دوستی بنمایی.
کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود آورم هنوز به پایان نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد. تو باید آن کانال را به اتمام برسانی. و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتیها ترجیح بدهند از آن عبور نکنند.
اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستاده ام تا اینکه در این قلمرو نظم و امنیت برقرار کند. ولی فرصت نکردم سپاهی را به طرف یونان بفرستم، و تو باید این کار را به انجام برسانی. با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن، و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند.
توصيه ی دیگر من به تو « خشایارشا » اینست، که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده. چون هر دو ی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم، دروغگو را از خود دور نما هرکز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات وضع کردم که تماس عمال با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی، عمال حکومت با مردم زیاد تماس نخواهند داشت.
افسران و سربازان ارتش را راضی نگه دار و با آنها بد رفتاری نکن. اگر با انها بد رفتای کنی، آنها نخواهند توانست معامله ی متقابل کنند, اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینطور خواهد بود که، دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند. تا اینکه وسیله ی شکست خوردن تو را فراهم کنند.
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند. تا اینکه فهم و عقل آنها بیشتر شود. و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود، تو با اطمینان بیشتری میتوانی سلطنت کنی. همیشه حامی کیش یزدان پرست باش. اما هیچ قومی را مجبور نکن که ار کیش تو پیروی نماید. و همیشه و پیوسته بیاد داشته باش، که هر کس باید آزاد باشد و از هر کیش که میل دارد پیروی کند.
بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم، بدن مرا بشوی و آنگاه کفنی را که خودم فراهم کرده ام بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار. اما قبرم را که موجود است را مسدود نکن، تا هر زمانی که میتوانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی که من پدر تو پادشاهی مقتدر بوده ام و بر بیست و پنج کشور سلطنت میکردم. مردم و تو مثل من خواهید مرد، زیرا سرنوشت آدمی اینست که بمیرد. خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد، خواه خارکن. هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند. اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا بینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه خواهد کرد. اما وقتی که مرگ خود را نزدیک دیدی بگو قبر مرا مسدود نمایند. وصیت کن که پسرت قبر تو را مسدود نگه ندارد، تا بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند.
زنهار، زنهار، هرگز هم مدعی و هم قاضی نشو. اگر از کسی ادعایی داری، موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد بررسی قرار دهد، و رای صادر کند. زیرا کسی که مدعی است اگر هم قاضی باشد، ظلم خواهد کرد.
هرگز از آباد کردن دست بر ندار. زیرا اگر از آباد کردن دست برداری کشور، تو را به ویرانی خواهد گذاشت. زیرا این قاعده است که کشوری که آباد نمی شود، به طرف ویرانی میرود.
در آباد کردن، حفر قنات، شهر سازی و احداث جاده را در درجه ی اول قرار بده. عفو و سخاوت را فراموش نکن. و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت. ولی عفو باید موقعی بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد. و اگر به دیگری خطایی کرده باشد، و تو آن را عفو کنی ظلم کردی. زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای.
بیش از این چیزی نمی گویم. این اضهارات با حضور کسانی که غیر از تو در این جا حاضر هستند کردم. تا بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کردم.
و اینک بروید و مرا تنها بگذارید، زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است.
www.Bastan.persiangig.comمنبع
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
09-18-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شاهنشاهی خشایارشا اول
شاهنشاهی خشایارشا اول
• داریوش پسران بسیاری داشت که بزرگترین آنها « آرتابرزن » بود که از دختر گئوبرو، همسر نخست داریوش بود، ولی خشایارشا را که بزرگترین فرزند آتوسا دختر کوروش بود، به جانشینی برگزید. خشایارشا از نبشتهای در تخت جمشید پس از ستایش از اهورامزدا و شناسایی خود، میگوید :
« پدر من داریوش بود. پدر داریوش گشتاسپ بود. پدر گشتاسپ، آرشام بود. هم گشتاسپ و هم آرشام زنده بودند که پدر من به خواست اهورامزدا شاه شد. هنگامی که داریوش شاه شد کارهای نیک بسیار کرد. داریوش پسران دیگری داشت، به خواست اهورامزدا مرا مهست آنها نهاد. هنگامی که پدر من داریوش از تخت رفت، من بر گاه ( تخت ) پدرT شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم، کارهای نیک بسیار کردم. آنچه پدرم کرد و نیز آن چه من کردم، چیزهای دیگر را من افزودم و آنچه من و پدرم کردیم همه به خواست اهورامزدا بود. »
پس از خاکسپاری، تاجگذاری انجام میشد. تنها نوشتهای که از آیین تاجگذاری برجای مانده نوشتهی پلوتارک دربارهی بر تخت نشستن اردشیر دوم است.
وی میگوید آیین تاجگذاری از سوی مغان در پاسارگاد انجام میشد که درآن جانشین بایستی جامهی خود را درآورد و جامهای را که کوروش پیش از شاهی بر تن میکرد بپوشد که با این کار پیوستگی دودمانی گرامی داشته میشد. شاه برای نمایاندن نشستن بر تخت باج هایی که به روزگار شاهنشاه پیش بود میبخشید.
خشایارشا در 35 یا 36 سالگی به شاهنشاهی رسید. همسر وی هماچهر ( شاید هم هماشهر؛ در نوشته های ایرانی در روزگار کیانیان از زنی به نام همای چهرزاد یادشده ) نام داشت که دختر هوتن یکی از یاران داریوش بود. مادر هماچهر خواهر داریوش بود.
خشایارشا در زمستان شورش مصر را سرکوب کرد و برادرش، هخامنش را به جای " فرداد " که چنین برمی آید که در شورش کشته شده باشد به شهربانی مصر گماشت.
خشایارشا برای دیدار از کشورهای شاهنشاهی خود و همچنین برای گوشمالی آتنی ها راهی آسیای کوچک شد. داستان آمدن خشایارشا به آتن را داستان پردازان یونانی برای بزرگ کردن یونان چنان نوشته اند که گویا خشایارشا دست به بسیج بزرگی زده است.
واقعیت آن است که خشایارشا که برای بازدید کشورهای شاهنشاهی آمده بود تنها لشکری که همراه خود آورده بود لشکر ده هزار نفری جاویدان بود. خشایارشا در بازدید از کشورهای آسیای کهتر شمار اندکی از سربازان پادگان های این کشورها را با خود همراه کرد تا آنکه هنگامی که به اروپا پا گذاشت شاید ارتش وی به پنجاه هزار تن رسیده باشد که این خود برای گوشمالی آتنی ها بزرگ می نموده است هر چند که ممکن بود کشورهای دیگر یونانی نیز به کمک آتن بشتابند، حال آنکه بیشتر کشورهای یونانی فرمانبرداری خود را از شاه بزرگ ایران اعلام کردند.
پس از گذراندن زمستان در سارد خشایارشا در آغاز سال 79 هخامنشی ( 480 پیش از میلاد مسیح ) به سوی یونان روانه شد. ارتش ایران را نیروی دریایی پشتیبانی میکرد. آتنی ها نیز دارای ناوگانی نیرومند بودند که میتوانست با نیروی دریایی ایران به جنگ بپردازد.
خشایارشا بی برخورد با پایداری به سوی آتن در یونان پیش رفت تا به تنگه ترموپیل رسید که در آنجا به جهت تنگی بیش از اندازه، یونانی ها ( اسپارتی ها به فرماندهی شاهشان لئونیداس ) راه را بر ارتش ایران بستند. سوران ارتش به شناسایی منطقه پرداخته، میانبری که از پشت تنگه در میآمد را یافتند.
پس از آن بسیاری از یونانیان از ترموپیل گریختند و تنها اسپارتیان در تنگه ماندند و همه در جنگ کشته شدند. پس از گذر از ترموپیل راه آتن به روی ارتش ایران باز شد، هنگامی که خشایار شاه از مقدونیه به آتن درآمد بسیاری از مردم آن، از شهر کوچ کرده بودند گروهی بر این باورند که خشایارشاه در آتن به تلافی آتش سوزی سارد بخشی از شهر را آتش زد. در مورد این کار خشایارشا نمیتوان حقیقت را به درستی فهمید. چراکه نمی توان حقیقت را از ژرفای نوشته های یونانیان بدست آورد.
آنچه میتوان گفت این است که آتنیها که نمی توانستند در خشکی به برابر ارتش ایران درآیند، با نیروی دریایی ایران در نزدیکی سالامین، که از روی تنگی نیروی ایران نمی توانست کشتی های بسیاری را به جنگ درآورد درگیر شدند.
چون این برخورد نتیجه ای در برنداشت، تیمیستوکل رهبر آتن به همراه گروهی به نزد خشایارشا رفتند، که در طی آن توانستند که خودمختاری آتن را بدست آورند. خشایار شاه پس از آن به آسیا بازگشت. تیمستوکل تا پایان شاهنشاهی خشایار شاه رهبر آتن بود ولی پس از آن مردم بر او شوریدند و وی از راه مقدونیه به دربار ایران پناه برد.
دیون خرسوستومس نوشته است :
« خشایارشا در لشکرکشی به یونان در ترموپیل بر اسپارتیان پیروز گشت و شاه لئونیداس را در آنجا بکشت. سپس آتن را ویران کرد ... پس از این پیروزیها برای یونانیان باج گذارد و راه آسیا را در پیش گرفت. " در فهرست سرزمینی نبشتهی دیوها که به زمانی پس از نبرد یونان تعلق دارد، نام یونانی های نزدیک دریا ( کوچ نشینان یونانی آسیای کوچک )، یونانی های فرای دریا ( یونانی های سرزمین اصلی ) و اسکودرا ( مقدونیه و تراکیا ) آمده است. »
نوشته ای از توسیدید یادآور می شود که :
« سرپرستی نیروهای اسپارت و آتن و همگنانشان پس از بازگشت خشایار شاه به آسیا به دست یک کارگزار یونانی به نام پاوسانیاس بود که جامهی ارتش ایران را می پوشید و زیر دست افسر ایرانی به نام ارتاباذ کار میکرد. »
خشایارشا پس از بیست سال سلطنت، توسط یک خواجه به نام میترا یا اسپنت میترا و رئیس گارد سلطنتی به نام اردوان که با یکدیگر همدست شده بودند، در خوابگاه خویش کشته شد.
سپس اردوان پسر بزرگ خشایارشا داریوش را هلاک کرد. چون پسر دوم پادشاه، ویشتاسپ که والی باکتریه بود، نیز از پایتخت دور بود، اردوان چند ماه سمت نیابت سلطنت داشت.
او بطور موقت، اردشیر، پسر سوم خشایارشا را بر تخت نشاند و خودش از طریق پسران خویش قصد داشت به هنگام فرصت وی را نیز از میان بردارد، اما اردشیر از این توطئه آگاهی یافت و در دفع او پیشدستی کرد. در طی یک زد و خورد داخلی که در چهار دیوار حرمخانه در گرفت، اردشیر، اردوان و پسرانش را کشت و خود را شاهنشاه پارس خواند.
www.Bastan.persiangig.comمنبع
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت خطی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 04:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|