#1  
قدیمی 09-09-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید قصص قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیم به عاشقان و پویندگان کلام قرآن
تقدیم به دلهایی که تشنه ترحم وحی الهی اند .........

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 09-09-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیم به عاشقان و پویندگان کلام قرآن

تقدیم به دلهایی که تشنه ترحم وحی الهی اند .........




داستان آفرینش آدم قسمت اول:

حق تعالی چون اصناف موجودات می آفرید از دنیا و آخرت و بهشت و دوزخ ،وسایط گوناگون بر کار کرد ، چون نوبت به خلقت آدم رسید گفت : خانه ی آب و گل آدم من می سازم .این را به خودی خود می سازم بی واسطه که در او گنج معرفت تعبیه خواهم کرد .
پس جبرئیل را فرمود که برو از روی زمین یک مشت خاک بردار و بیار . جبرئیل برفت . خواست که یک مشت خاک بردارد خاک گفت : ای جبرئیل چه می کنی ؟ گفت : تو را به حضرت می برم که از تو خلیفتی می آفریند . خاک سوگند برداد به عزت و ذوالجلالی حق که مرا مبر که من طاقت قرب ندارم و تاب آن نیارم . جبرئیل چون ذکر آن سوگند شنید به حضرت بازگشت . گفت : خداوندا تو دانا تری خاک تن در نمی دهد . میکائیل را فرمود تو برو . او برفت همچنین سوگند برداد . اسرافیل را فرمود تو برو . او برفت همچنین سوگند بر داد . بازگشت .
حق تعالی عزرائیل را فرمود : برو ، اگر به طوع ورغبت نیامد به اکراه و اجبار برگیر و بیاور . عزرائیل بیامد و به قهر یک قبضه خاک از روی جمله زمین برگرفت . در روایت می آید که از روی زمین به مقدار چهل ارش خاک برداشته بود . بیاورد آن خاک را میان مکه و طایف فرو کرد . عشق حالی دو اسبه می آمد .
جملگی ملایکه را در آن حالت انگشت تعجب در دندان تحیر مانده که این چه سر است که خاک ذلیل را از حضرت عزت به چنین اعزاز خوانند و خاک در کمال مذلت و خواری با حضرت عزت و کبریایی چندین ناز و تعزز می کند و با این همه حضرت غنا و استغنا با کمال غیرت به ترک او نگفت و دیگری را به جای او نخواند و این سر با دیگری در میان ننهاد !
الطاف الوهیت و حکمت ربوبیت به سر ملایکه فرو می گفت : " شما چه دانید که ما را با این مشتی خاک از ازل تا ابد چه کارها در پیش است ؟
ادامه دارد....
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری

ویرایش توسط رزیتا : 09-09-2009 در ساعت 11:45 AM
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 09-09-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یعنی هنوز کسی به این تاپیک سر نزده !!!!!!!!!!!
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 09-09-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ای بابا یعنی هیچکی این تاپیک و ندیده
بخونین و نظر یادتون نره
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:58 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها