بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #401  
قدیمی 12-12-2009
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
Exclamation عشق....

عشق

تورا دوست دارم ، تو را دوست دارم
نه تنها به خاطر آنچه تو هستی
بلکه به لحاظ آنچه من هستم
وقتی که با تو هستم

تو را دوست دارم ....
نه تنها به خاطر آنچه
تو از خود ساخته ای
بلکه به خاطر آنچه
از وجود من می سازی

تورا دوست دارم .....
به خاطر ان بخش از وجودم
که تو در من پیدا کرده ای

تو را دوست دارم ....
به خاطر آنکه دست فرو بردی
در ژرفای قلب من
که در زیر توده ای از هزاران
نادانی و سستی و ناتوانی پنهان بود
و در آن تاریکی
زیباترین گوهرهای هستی مرا
یافتی و به روشنی آوردی
زیرا هیچ کس پیش از تو
چنین دوردست در من سفر نکرده بود
تا این زیباییها را ببیند

تو را دوست دارم .....
که مرا یاری کردی
تا از چوب های خشک زندگی
نه یک میخانه
بلکه یک پرستشگاه بنا کنم
و از کارهای روزانه
نه یک ملامت
بلکه یک آواز بیافرینم . ئاگرین

منبع: شاخه گل

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #402  
قدیمی 12-12-2009
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
Exclamation هذیان یک مسلول ...

هذیان یک مسلول

همره باد از نشیب و فراز کوهساران
از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران
از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران
از زمین ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران
از مزار بی کسی گمگشته در موج مزاران
می خراشد قلب صاحب مرده ای را سوز سازی
سازنه ، دردی ، فغانی ، ناله ای ،‌اشک نیازی
مرغ حیران گشته ای در دامن شب می زند پر
می زند پر بر در و دیوار ظلمت می زند سر
ناله می پیچد به دامان سکوت مرگ گستر
این منم ! فرزند مسلول تو ... مادر، باز کن در
باز کن در باز کن ... تا ببینمت یکبار دیگر
چرخ گردون ز آسمان کوبیده اینسان بر زمینم
آسمان قبر هزاران ناله ، کنده بر جبینم
تا رغم گسترده پرده روی چشم نازنینم
خون شده از بسکه مالیدم به دیده آستینم
کو به کو پیچیده دنبال تو فریاد حزینم
اشک من در وادی آوارگان ،‌آواره گشته
درد جانسوز مرا بیچارگیها چاره گشته
سینه ام از دست این تک سرفه ها صد پاره گشته
بر سر شوریده جز مهر تو سودایی ندارم
غیر آغوش تو دیگر در جهان جایی ندارم
باز کن ! مادر ، ببین از باده ی خون مستم آخر
خشک شد ، یخ بست ، بر دامان حلقه دستم آخر
آخر ای مادر زمانی من جوانی شاد بودم
سر به سر دنیا اگر غم بود ، من فریاد بودم
هر چه دلمی خواست در انجام آن آزاد بودم
صید من بودند مهرویان و من صیاد بودم
بهر صد ها دختر شیرین صفت و فرهاد بودم
درد سینه آتشم زد ، اشک تر شد پیکر من
لاله گون شد سر به سر ، از خون سینه بستر من
خاک گور زندگی شد ،‌ در به در خاکستر من
پاره شد در چنگ سرفه پرده در پرده گلویم
وه ! چه دانی سل چها کرده است با من ؟ من چه گویم
هنفس با مرگم و دنیا مرا از یاد برده
ناله ای هستم کنون در چنگ یک فریاد مرده
این زمان دیگر برای هر کسی مردی عجیبم
ز آستان دوستان مطرود و در هر جا غریبم
غیر طعن و لعن مردم نیست ای مادرنصیبم
زیورم ، پشت خمیده ، گونه های گود ، زیبم
ناله ی محزون حبیبم ، لخته های خون طبیبم
کشته شد ، تاریک شد ، نابود شد ، روز جوانم
ناله شد ،‌افسوس شد ، فریاد ماتم سوز جانم
داستانها دارد از بیداد سل سوز نهانم
خواهی از جویا شوی از این دل غمدیده ی من
بین چه سان خون می چکد از دامنش بر دیده ی من
وه ! زبانم لال ، این خون دل افسرده حالم
گر که شیر توست ، مادر ... بی گناهم ، کن حلالم
آسمان ! ای آسمان ... مشکن چنین بال و پرم را
بال و پر دیگر چرا ؟ ویران که کردی پیکرم را
بسکه بر سنگ مزار عمر کوبیدی سرم را
باری امشب فرصتی ده تا ببینم مادرم را
سر به بالینش نهم ، گویم کلام آخرم را
گویمش مادر 1 چه سنگین بود این باری که بردم
خون چرا قی می کنم ، مادر ؟ مگر خون که خوردم
سرفه ها ، تک سرفه ها ! قلبم تبه شد ، مرد. مردم
بس کنین آخر ، خدارا ! جان من بر لب رسیده
آفتاب عمر رفته ... روز رفته ، شب رسیده
زیر آن سنگ سیه گسترده مادر ، رختخوابم
سرفه ها محض خدا خاموش ، می خواهم بخوابم
عشقها ! ای خاطرات ...ای آرزوهای جوانی !
اشکها ! فریادها ای نغمه های زندگانی
سوزها ... افسانه ها ... ای ناله های آسمانی
دستتان را میفشارم با دو دست استخوانی
آخر ... امشب رهسپارم سوی خواب جاودانی
هر چه کردم یا نکردم ، هر چه بودم در گذشته
کرچه پود از تار دل ،‌تار دل از پودم گسسته
عذر می خواهم کنون و با تنی درهم شکسته
می خزم با سینه تا دامان یارم را بگیرم
آرزو دارم که زیر پای دلدارم بمیرم
تالیاس عقد خود پیچید به دور پیکر من
تا نبیند بی کفن ،‌فرزند خود را ، مادر من
پرسه می زد سر گران بر دیدگان تار ،‌خوابش
تا سحر نالید و خون قی کرد ، توی رختخوابش
تشنه لب فریاد زد ، شاید کسی گوید جوابش
قایقی از استخوان ،‌خون دل شوریده آبش
ساحل مرگ سیه ، منزلگه عهد شبابش
بسترش دریای خونی ، خفته موج و ته نشسته
دستهایش چون دو پاروی مج و در هم شکسته
پیکر خونین او چون زورقی پارو شکسته
می خورد پارو به آب و میرود قایق به ساحل
تا رساند لاشه ی مسلول بیکس را به منزل
آخرین فریاد او از دامن دل می کشد پر
این منم ، فرزند مسلول تو ، مادر ،‌باز کن در
باز کن، ازپا فتادم ... آخ ... مادر
م... ا...د...ر

کارو
پاسخ با نقل قول
  #403  
قدیمی 12-18-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
فدای پیرهن چاک ماه رویان باد
هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز
عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر
به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
كه در مقام رضا باش و از قضا مگریز
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز






...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #404  
قدیمی 12-20-2009
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض زنجره فراموشي

«زنجره فراموشي»

ديوار
تاك
ديوارها ...
پر از ماندن
پر از سنگ
صيقل زده از كوهي بهانه گير
دليلي براي سر شكستن
كوي ها ...
سرگشته بن بست
سايه ها ...
چه بلند!
چه سرد!
انتها ...
جلو فتاده ز نزديك
پندارها ...
خالي از بودن
بيمارگونه ... از فردايي تهي
لبها ...
گفتاران خموش
پنجره ها ...
اندر خفايٍ پرده
آه ... پرده .... پرده
شعاران تواضع
خاطره ها ...
گره خورده بر باد
گم گشته اي ... شايد كه باز آيد
كمر ها ...
همه خم
بي عصا
قصه ها ...
پر از ديو
بي پري
چشمها ....
سنگين ... از كوله باري خمار
آرزوها ...
كوچ كرده ... بي خانه دلي
شيشه اي شكسته
تابيده شايد ... نوري از اميد
پنجره اي پوسيده
باز مانده اي ... شايد پر نقش
تاك ي سوار بر ديوار
ريشه بر زير ... فتاده بر روي
پاي بست ديوار
خورنده اش تاك .... شوينده اش آب
همبازي تاك .... كودكيه گنگ
قلبها ... گره خورده بر تاك
يكي يكي .... دو تا دو تا .... خوشه خوشه
در كودكيه كوچكم ..... قلبها چه غوره بودند
آه .... كه قلبم چه پر تپش غوره مي خواست
چه يارانه بود چوبدستيم
و چه شور ... اشكهاي حسرتم
شور نياز ....غوغايي داشت
و ديوار ...
ديوي پاي بسته چون ... نگاهبان انگوري طلايي
آه ....
اي تاك ...
تا .... كي
بايد به نگاهت آويخت
من آن تاكم
كه اشكهاي شوريده را نثارت مي كنم
و تو ...
آن شهدي
كه در اوج چكيده‌اي
اين شوريده ها را از چه نگاه ميداري؟
چه باك ...
گر نرگسان را .... ز كاسه سر به زير پايت بريزم
شورابه هايم در پاي ديواري است ...
كه اندامت را از خورشيد نگاهم دور داشته است
شورابه هايم جويباري خواهند شد
چه باك ... اگر ديوار را آوار كنند
آنگاه آفتاب نگاهم
سبزينه هاي پيكرت را خواهند ستود
اف بر اين ديوار كه ستبري را
چون پتكي بر سرم آوار ميسازد
پرينه هاي خيال ... چرا ... آغوش تو را نمي يابند
آه ... ماندن ... تا ...كي
مگر اين ديوار تا ... كي ميماند
مگر اين ديوار عاشق است
پس از چه به شيشه نمي ماند
تا آفتاب به تاك بتابد
يا بسان سدي است ... كه راه به عبور آب نمي دهد
پرسش ها ... اين سكون را ... از چه نمي جنبانند!
آه ... اگر اين ديوار نبود
سر را به چه ميبايد كوفت
منت اين نيز ... بر سرم
چه كوبنده ... سنگين است
آه كه جز اشك ... حربه اي ... ندانم نتوانم
اين من ... قياسش چندين كوچك بود؟ ... كه اين نياز چندين امر ميكند
آه كه اين شوري هوس شيرين دارد
آي اشك ... حمله بر ديو .... آر
اين سستي زمن نيست ... كه اشك مي بارم
سستي از ديو است كه ... نهاد عشق نداشت
اين صداي فرو ريختن قلب نيست
اين صداي آوار است
اين زمزمه اشك است ... كه .... مي خواند
نواي روئيدن را زير آوار
اين كيمياي طلايي تابش است
قلب است كه ميرويد از غوره
شهد است كه مي تراود از عشق
رويش جواني است در آغوش زمان
و ... بهار
... پشت شيشه فراموشي را مي زند
و ...
پيري كه جوانيش فراموش مي شود

shabnamzende

__________________
پاسخ با نقل قول
  #405  
قدیمی 12-24-2009
sheida.m آواتار ها
sheida.m sheida.m آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: TeHrAn
نوشته ها: 1,485
سپاسها: : 1

54 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
sheida.m به Yahoo ارسال پیام فرستادن پیام با Skype به sheida.m
پیش فرض

دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ
دلت سنگ و دلت سنگ و دلت سنگ

دلم باران دلم نرگس دلم جام
دلت تنها نگاهی ساکت و رام

دلم رسوای شهر و مست و بی تاب
دلت سرگرم بازی، شایدم خواب

دلم خون و دلم خون و دلم خون
دلت خوشحال و خندان ،شاد و گلگون

دلم را بارش ابری گرفته
دلت را خنده ی سردی گرفته

دلم تنها برایت می تپد باز
دلت «ساکت ترین ها »می شود باز

دلم در انتظار روز دیدار
دلت چون قاب خالی روی دیوار

دلم با خاطراتش شاد و مسرور
دلت اما چنان کر ، همچنان کور

دلم با یاد چشمت رفته از دست
دلت اما به این نجوا غریبه است

دلم اما ندارداز تو شکوه
گرچه درده ....
دلت آزاد بوده هر چه کرده
.......


__________________

♥SheidA♥


تو همان مهربانی هستی؟! یا مهربانی همان توست؟!
نمی دانم … می دانم بی شک با هم نسبت نزدیکی دارید
!! آسمونـــ ــ منـــ ــ همیشهـــ ــ !! ابریـــ ــ !! چترتو با خودتــ ــ آوردیـــ ــ !!

پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از sheida.m به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #406  
قدیمی 12-24-2009
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

می رسد تا به قفس های بلورین گناه
جاده سرد سکوتی که غبارش شده ام
هوس چیدن یک سیب پر از وسوسه است
باغ چشمت که هواخواه بهارش شده ام
انتظار قفس و این همه تکرار سکوت
سرنوشتی است که من سخت دچارش شده ام...
__________________
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از SonBol به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #407  
قدیمی 12-24-2009
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفته بودم که بیایی و ببینی گل نرگس پژمرد
و ببینی همه شب غرق سکوتم بی تو
ناله ام هیچ بجایی نرسید!
من پر از افسوسم
غرق سکوتم بی تو...
__________________
پاسخ با نقل قول
  #408  
قدیمی 12-25-2009
sheida.m آواتار ها
sheida.m sheida.m آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: TeHrAn
نوشته ها: 1,485
سپاسها: : 1

54 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
sheida.m به Yahoo ارسال پیام فرستادن پیام با Skype به sheida.m
پیش فرض

چشمام دوباره خیسن چون که تورو ندارن
برای دیدن تو ثانیه می شمارن
چشمات به رنگ دریا ابی اسمانه
چقدر دلم تنگ شده فقط خدا می دونه
چشمام بهم می گن که تو کی میای دوباره
دوست دارم به قد یه اسمان ستاره
چشمات من می بره تا خود قله قاف
وقتی نگات می کنم دلم میشه صاف صاف
چشمام چشم انتظارن تاب دوری ندارن
چون که چشمات همیشه عشق یادم میارن

__________________

♥SheidA♥


تو همان مهربانی هستی؟! یا مهربانی همان توست؟!
نمی دانم … می دانم بی شک با هم نسبت نزدیکی دارید
!! آسمونـــ ــ منـــ ــ همیشهـــ ــ !! ابریـــ ــ !! چترتو با خودتــ ــ آوردیـــ ــ !!

پاسخ با نقل قول
  #409  
قدیمی 12-31-2009
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یه روز میون برگا بهونه شد یه تنها
شدش غریب و بیکس تکیه زدش به غمها




خالی شد ازطراوت موند ش توی شکایت

خسته شد ازعاشقی خزون شد از حکایت


اون برگ زرد و تنها نشست میون سبزا

کاری نکرد با دردا رفتش میون نبضا


برگای سبز و سرپا طعنه زدن به ابرا

گفتن دیگه تمومه باید بره از افرا


هرکی یه بار میومد بلا میشد به جونش

زخم عمیق قلبش کاردی به استخوش


تا این که مرد عاشق اومد به زیر افرا

تیغو زدش به رگها خونو پاچوند رو ابرا


برگ نجیب و تنها با غصه و با اخمش

جدا شد از رو افرا مرهم شدش رو زخمش


حالا غریبن اونجا دارن میمرن اونا

خسته شدن تو دنیا عاشق شدن همونا


مرهم گذاشته بود انگار خدای دنیا

بابرگ زرد و تنها رو عشق اون تو رویا
__________________
پاسخ با نقل قول
  #410  
قدیمی 12-31-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

عمو سبزي فروش بله
زنجير منو بافتي بله
گرگمو گله ميبرم بله
خاله پيرزن خونه نيست بله
بيسكويت بخور ساكت باش بله
بابات رفته انگليس بله
بخاطر خودنويس بله
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:04 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها