بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 03-20-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نوروز سامانه‌اي از باورها و اسطوره‌ها

نوروز سامانه‌اي از باورها و اسطوره‌ها

گفتگوي حسين کرماني با مير جلال الدين کزازي




استاد دکتر کزازي به پارسي روان سخن مي‌گويد. اين‌گونه شيرين بياني در هم‌سخن او نيز تاثير مي‌گذارد و بعد از چند لحظه مي‌بيني که تو هم مي‌ خواهي مانند او سخن بگويي.دکتر کزازي تازه از کلا‌س بيرون آمده‌بود و هنوز دانشجويان دوره دکتري زبان و ادبيات پارسي رهايش نمي‌کردند. از سوي ديگر بايد پس از اين گفت‌وگو به جايي ديگر مي‌رفت.

هرچند گفت‌وگو کوتاه بود، اما او روان و ساده درباره خاستگاه و نمادهاي نوروز سخن گفت.

نخستين پرسش؛ خاستگاه نوروز کجاست و چيست؟

نوروز يکي از کهن‌ترين جشن‌هاي ايراني است. به‌درستي و بي‌چندوچون، نمي‌توان خاستگاه نوروز را نشان‌داد. در ديگر فرهنگ‌ها و کشور‌ها، ما به جشن‌ها و آيين‌هايي باز مي‌خوريم که با نوروز، سنجيدني‌اند و همانندي‌هايي دارند. براي نمونه، جشن آغاز سال نزد بابليان و آشوريان کهن ، پيوند‌هايي با نوروز ما مي‌تواند داشت. اما آن‌چه هيچ گماني در آن نيست، اين‌است که نوروز از روزگاران باستان در ايران جشن گرفته مي‌شده است. حتي اين‌انگاره هست که شهرياران هخامنشي، شهر شگفت و رازآلود تخت جمشيد را از آن‌روي ساخته و برافراخته بوده‌اند؛ که جشن و آيين نوروزي در آن برگزار بشود اما از سويي ديگر، آن‌چه ما امروز چونان جشن و آيين‌نوروزي مي‌شناسيم و بزرگ مي‌داريم، آميزه‌اي از چند سامانه‌ي گونه‌گون باورشناختي است، به سخن ديگر،چندين جشن و آيين با‌هم در‌آميخته‌اند و از آن‌ميان جشن و آيين نوروز پديد آمده است. پاره‌اي از اين جشن‌ها، جشن‌هاي اسطوره‌اي بوده‌است؛ رخدادي که از جهان اسطوره‌ها باز مي‌گردد؛ پاره‌اي از آن جشن‌ها آييني و باورشناختي بوده‌است، پاره‌اي ديگر جشن‌هاي کيهاني و گاه‌شمارانه است. هرکدام از اين جشن‌ها، نمودي و نشاني در جشن و آيين نوروز برجاي نهاده است. ‌ ‌
نوروز يکي از کهن‌ترين جشن‌هاي ايراني است. به‌درستي و بي‌چندوچون،نمي‌توان خاستگاه نوروز را نشان‌داد.


به چند جشن باستاني که از هم‌پيوندي آن‌ها نوروز پديد آمده‌است اشاره مي‌کنيد؟

براي نمونه، شش جشن بزرگ آييني در ايران باستان برپاي داشته مي‌شده‌است که آن‌ها را "گاهان‌بار" مي‌گفته‌اند. جشن‌هايي که در پيوند بوده‌است با دگرگوني‌هاي گيتي و رفتارهايي که در پيوند است با اين دگرگوني‌ها. سرشت اين جشن‌ها به‌گونه‌اي است که بيش‌تر گوياي شيوه‌ي کشاورزانه و دام‌پرورانه است در زيست. يکي از اين گاهان‌بارها که ششمين و فرجامين آن‌ها هم هست "هَمَسپَتمَدَم " نام داشته‌است . پاره‌اي از ويژگي‌ها و رسم و راه‌هاي نوروزي باز مي‌گردد به اين گاهان‌بار و جشن باستاني. يا اگر بخواهيم نمونه‌اي از جشن‌هاي اسطوره‌اي به‌دست بدهيم که براي بسياري از ايرانيان نيز آشنا است، مي‌توانيم از رخدادي نمادين و اسطوره‌اي ياد‌کنيم که در روزگار جمشيد روي‌داده است، آن رخداد اين است که تختي شگفت براي اين شهريار نمادين پيشدادي مي‌سازند، جمشيد بر اين تخت مي‌نشيند و ديوان آن‌را بر مي‌گيرند و به آسمان مي‌برند. اين رخداد در چشم ايرانيان، آن‌چنان گرامي و گران‌مايه بوده است که آن‌روز را جشن مي‌گيرند. ‌ ‌
" مر آن روز را روز نو خوانده‌اند به جمشيد بر، گوهر افشاندند"



نمونه‌اي ديگر از جشن‌هاي اثرگذار در نوروز که سرشتي کيهاني دارد، جشن بهار است؛ يعني جشن آغاز سال نو، خورشيد همواره نزد ايرانيان گرامي و ستوده بوده‌است. از اين‌روي چون نخستين روز بهار همراه است با ترازمندي بهاري، بدين معنا که: ‌ ‌
در نخستين‌روز از فروردين‌ماه، روز و شب يک‌سان و هم‌تراز مي‌شوند تا آن‌زمان چيرگي و

افزوني با شب بوده است. شب در نمادشناسي ايراني پديده‌اي است گجسته و اهريمني. ايرانيان از تاريکي همواره گريزان بوده‌اند و هستند و پيوسته روشنايي را گرامي مي‌داشته‌اند و بدان درود مي‌گفته‌اند. از اين‌روي هم‌ترازي روز و شب يا روشنايي و تيرگي، در چشم ايرانيان رخدادي کيهاني اما بسيار خجسته بوده است. چون از آن‌پس، روز چيرگي و فزوني مي‌گيرد و شب فرو مي‌شکند وفرو مي‌کاهد تا مي‌رسيم به ترازمندي خزاني. از آن‌زمان، ديگربار روز و شب يک‌سان مي‌شوند، اما کار به‌زيان روز و به‌سود شب پي‌گرفته مي‌شود؛ روزگار اهريمني، بي‌شگون، زيان‌بار و روزگار تاريکي و سرما آغاز مي‌گردد. جشن نوروز آميزه‌اي از اين جشن‌هاي گونه‌گون است. يا جشني ديگر، آييني، که در نوروز اثر نهاده‌است جشن فروردين‌گان يا جشن بزرگداشت فروهر درگذشتگان، از مينو به‌گيتي و به‌ديدار آنان مي‌آيد. از اين‌روي خواني مي‌گسترده‌اند براي ميهمانان شگرف مينوي به همان‌سان که همه‌ي ما ايرانيان هنگامي که ميهماني را گرامي داريم، او را پذيرا مي‌شويم. هنجارها و رسم و راه‌هايي هست که آن‌ها را مي‌ورزيم، به کار مي‌گيريم، ايرانيان در پذيرايي از اين ميهمانان هم آن رفتارها و آن هنجارها را به‌کار مي‌گرفته‌اند. براي نمونه، خانه‌ها را مي‌رُفته‌اند، جامه‌ي نو در بر مي‌کرده‌اند و اين رسم و راه‌ها هنوز در جشن و آيين نوروزي برجاي مانده است.
نمونه‌اي ديگر از جشن‌هاي اثرگذار در نوروز که سرشتي کيهاني دارد، جشن بهار است؛ يعني جشن آغاز سال نو، خورشيد همواره نزد ايرانيان گرامي و ستوده بوده‌است.


اما درباره‌ي نمادهاي نوروز؟

در اين‌باره هم من به فراخي سخن‌گفته‌ام، اين‌که هرکدام از آن سين‌ها چه کارکرد و گزارش نمادشناختي و باورشناختي دارد، اما براي اين‌که پاسخي به پرسش شما داده‌باشم، هرچند کوتاه، مي‌گويم که اين نمادها، هفت‌سين، همراه با پارهاي ديگر از بايسته‌ها و نشان‌هاي خوان نوروزي همه در پيوند با ستايش روشنايي و خورشيد و به سخني ديگر، نمادها و نشان‌هايي مهري هستند.


نخستين نوشته‌ها درباره‌ي نوروز، در کدام زمان بوده است؟



آن‌چنان که پيش از اين گفتم، نوروز بسيار کهن است؛ اما واژه‌ي نوروز در نوشته‌هاي پهلوي به‌کارگرفته شده‌است و از آن نوشته‌ها به پارسي دري رسيده‌است. نوروز در زبان پهلوي "نوک‌رَوچ"?‌ ‌گفته مي‌شده‌است که با همين ريخت رفته‌است به زبان تازي و "نوک‌روز" شده‌است، اين نام هنگامي که به پارسي رسيده‌است، در ريخت، " نوروز " که به‌معناي روز

نو است به‌کار رفته‌است آن‌چنان که در آن بيت شاهنامه نيز چنين ناميده شده‌است. اما در زبان و ادب پارسي، کاربرد نوروز، بازمي‌گردد به نخستين سروده‌هايي که از اين زبان بر‌جاي مانده است. سروده‌هاي سخنوران روزگار ساماني و غزنوي و ادب پارسي، آکنده از ستايش نوروز است. هرچند اين نام شايد فراوان به‌کار برده نشده باشد، اما ديگر ويژگي‌ها و زيبايي‌هاي نوروز به فراواني در سخن پارسي بازتاب يافته‌است. نوروز همراه است با بهار. يکي از بنيادين‌ترين زمينه‌هاي آفرينش هنري در سخن پارسي، بهار است. از اين‌روي به اين شيوه‌ي کنارين، نوروز همواره زمينه‌اي بوده است که سخنوران ايراني در هر روزگار بدان انديشيده‌اند و پرداخته‌اند و در ستايش آن چامه‌ها و سروده‌هاي بسيار دل‌آويز و شاه‌وار و جاودانه سروده‌اند.

نوشته‌هاي زيادي درباره‌ي آيين نوروز به چاپ رسيده‌است. آيا اين نوشته‌ها آن‌چنان که بايد، از بهره‌ي لازم برخوردارند؟

هر کتابي که درباره‌ي نوروز نوشته بشود، در هر پايه و مايه‌اي که باشد از ديد من کاري شايسته و فرخنده است، آن‌هم براي اين‌که به‌گونه‌اي مي‌توان گفت که نوروز برترين نماد و نشانه‌ي فرهنگ ايراني شده‌است، نوروز درفش اين فرهنگ است. اگر بخواهيم در ميانه‌ي نشانه‌ها و هنجار‌هاي گونه‌گون فرهنگ ايران که در شمار نمي‌گنجند يکي را برگزينيم که اين فرهنگ را به‌ياري آن بيش‌تر و بهتر بتوانيم شناخت، آن نشانه از ديد من نوروز است. شما مي‌توانيد بي‌چندوچون بر اين باور باشيد؛ در هر سرزميني که جشن و آيين نوروز برگزار مي‌شود، فرهنگ ايراني تا بدان سرزمين راه برده‌است. ما کشورهايي را مي‌شناسيم که در جغرافياي ايران نبوده‌اند، پارسي‌زبان هم نيستند، اما جشن نوروز به‌گونه‌اي در اين کشورها نمود و بازتاب دارد. از آن‌جا است که مي‌گويم درفش فرهنگ ايران، جشن و آيين نوروزي است. جشن‌هاي ديگر يا ديگر هنجار‌ها و مايه‌ها و ارزش‌هاي فرهنگي ايران نتوانسته‌اند چنين کارکرد گسترده و فرهنگ‌شناختي بيابند. از اين‌روي، هنگامي که ما به نوروز، آيين‌ها، رسم و راه‌ها و رازهاي آن مي‌انديشيم و مي‌پردازيم و درباره‌ي آن‌ها جُستار و کتاب مي‌نويسيم، دست‌کم به شيوه‌اي نماد‌شناختي به فرهنگ ايران پرداخته‌ايم. در اين روزگار که ما بيش از هر زمان ديگر، نياز داريم که فرهنگ ايراني و پيشينه‌ي نياکاني خود را بشناسيم و بشناسانيم، پرداختن به نوروز ارج و ارزشي ديگرسان مي‌تواند داشت. به‌ديگرسخن، فرهنگ و سرزمين ايران را در بسياري از کشورها و فرهنگ‌ها با نوروز مي‌شناسند.

ادامه دارد ...
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 03-20-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نوروز سامانه‌ای از باورها و اسطوره‌ها (2)

نوروز سامانه‌ای از باورها و اسطوره‌ها (2)


گفتگوی حسین کرمانی با میر جلال الدین کزازی

بخش دوم:




در زمان باستان جشن‌های دیگری نیز غیر از جشن نوروز داشته‌ایم؛ اما نوروز می‌ماند و آن‌ها فراموش می‌شوند. راز ماندگاری نوروز چیست؟
پاسخ من به پرسش شما که درباره‌ی راز ماندگاری نوروز می‌پرسید، این است؛ چون در این آیین و جشن، پیامی بسیار ژرف و گران‌مایه نهفته‌است که پیامی جهان‌شناختی است. این


جشن و آیین هنوز با شکوه پارینه در ایران برگزار می‌شود. در زمانی که بسیاری از جشن‌های دیگر فراموش شده‌است یا آن‌که تنها در میانه‌ی گروه‌های ویژه، برای نمونه زرتشتیان، روایی دارد، آن پیام جهان‌شناختی نهفته در جشن و آیین نوروز همان است که من آن را بازگشت به آغاز می‌خوانم. ما ایرانیان به شیوه‌ای نهانی و نمادین بازگشت به آغاز را در نوروز بزرگ می‌داریم. همیشه بازگشت به آغاز، همراه با شکوفایی، با توانمندی، با شادابی و خرمی است؛ از آن‌است که رستاخیز گیتی طبیعت، بافرا رسیدن نوروز آغاز می‌گیرد اما رستاخیز برونی و کالبدینه و گیتیگ، نمود و نشانی است از رستاخیزی که باید از سراسر کیهان در پهنه‌‌ی آفرینش به انجام برسد. در باورشناسی ایرانی، آفرینش به چرخه‌هایی و دوره‌هایی بخش می‌شود. بدین‌گونه نیست که جهان یک‌بار آفریده شده باشد و به‌همان‌سان بپاید تا روزگاری که از میان برود. چرخه‌هایی و دوره‌هایی هست که آفرینش در فرجام هرکدام از آن‌ها نو می‌شود یا به سخنی دیگر، به آغاز خود باز می‌گردد. به‌همان‌سان که ما در گاه‌شماری زمینی سالی داریم که به چهار پاره و چهار فصل بخش می‌شود، در سال کیهانی یا سال نمادین اسطوره‌ای، همان چرخه‌ی آفرینش به‌همان‌سان چهار بخش است، که هرکدام از این بخش‌ها سه‌هزار سال به درازا می‌کشد. در سنجش با گاه‌شماری زمینی اما پیدا است که این شمارها همه نمادین است. در سه‌هزاره‌ی نخستین، آفرینش هنوز مینوی است و در اندیشه‌ی اورمزد می‌گذرد. در سه‌هزاره‌ی دوم به نمود، به کردار در می‌آید، پیکر می‌پذیرد اما در این روزگار هنوز پاک و پیراسته است. اما سه‌هزاره‌ی سوم، در این روزگار نیروهای اهریمنی به سرزمین پاک اهورایی می‌تازند و آفرینش به آمیختگی آلودگی دچار می‌شود. در سه‌هزاره‌ی چهارمین، آفرینش باز می‌گردد به آن پاکی و نابی آغازین. یعنی در آغاز سه‌هزاره‌ی چهارم، رهاننده‌ای، نویدداده و پالاینده سر بر می‌آورد که فرزند زرتشت است. این که این فرزند چه‌گونه پدید می‌آید، خود داستانی است شگفت. هرکدام از این رهانندگان زمینه را برای بازگشت به آغاز در آفرینش فراهم می‌آورد. در پایان این چرخه هنگامی که آفرینش از آلایش و آمیختگی رست و دیگربار به آن پاکی و پیراستگی نخستین بازگشت، به فرجام می‌آید تا چرخه‌ی دیگری بدین‌سان آغاز بگیرد. جشن و آیین نوروز به‌گونه‌ای بازتاب این سامانه‌ی باورشناختی است، چون جهان به آن پاکی نخستین باز می‌گردد، از نوجوان می‌شود و توان می‌گیرد و آن رستاخیز پدید می‌آید، رخ می‌دهد.
اما سه‌هزاره‌ی سوم، در این روزگار نیروهای اهریمنی به سرزمین پاک اهورایی می‌تازند و آفرینش به آمیختگی آلودگی دچار می‌شود. در سه‌هزاره‌ی چهارمین، آفرینش باز می‌گردد به آن پاکی و نابی آغازین. یعنی در آغاز سه‌هزاره‌ی چهارم، رهاننده‌ای، نویدداده و پالاینده سر بر می‌آورد که فرزند زرتشت است.


پس نوروز نماد نوشدن دوباره و هرباره است.
بله! یعنی آن پیام بنیادین و ساختار درونی و باورشناختی نوروز می‌تواند همین نکته باشد.


آیا درباره‌ی پیوند نوروز با موسیقی و وجود گونه‌ای از موسیقی برای نوروز در ایران باستان آگاهی‌هایی هست؟ برای نمونه، یکی از گوشه‌های موسیقی ایرانی نوروز خوانده می‌شده است.




پیوندی من در میانه‌ی نوروز و خنیا و موسیقی نمی‌بینم
. بله! یکی از دَستان‌ها و آهنگ‌های کهن ایرانی نوروز خوانده می‌شده‌است اما این‌که خنیا و دَستان و آهنگی ویژه در نوروز نواخته می‌شده‌است، نکته‌ای است که بر من روشن نیست. اگر خواست شما آن دُهلی است که


به‌هنگام دگرگون‌شدن سال کوفته می‌شود، این‌را نمی‌توان نغمه‌ی نوروزی دانست. این آیینی است که از روزگاران کهن برجای مانده‌است. هرزمان که رخدادی شگفت روی می‌داده است، کوس می‌کوفته‌اند. به این شیوه، بر مردم آشکار می‌داشته‌اند که چنین رویدادی به انجام رسیده‌است یا با کوس مردم را فرا می‌خوانده‌اند که گرد بیایند، برای هر خواستی که در پیش بوده‌است. این کوفتن کوس یا دُهل از آن جا است، سخن من این است که در رخدادهای بزرگ دیگر هم کوس کوفته می‌شده است و تنها ویژه‌ی آیین نوروزی نیست. اما می‌توان برآن بود که برای جشن نوروز، ترانه‌ها و آهنگ‌هایی در ایران کهن روایی داشته است؛ برای این‌که نوروز چنان‌که گفتم یکی از بزرگ‌ترین جشن‌های ایرانی است که از روزگار هخامنشیان در ایران، باشکوه برگزار می‌شده‌است. خرد نمی‌پذیرد که برای چنین جشنی بزرگ، هیچ آهنگی، دستانی و نغمه‌ای ساخته نشده‌باشد. بی‌گمان در میان دَستان‌های باربد که گاهی به سی لحن نام برآورده بوده‌است، دَستان‌هایی و آهنگ‌هایی در پیوند با نوروز، روایی داشته است که نام آن برای ما به یادگار مانده‌است. آن چنان‌که گفته‌شد، یکی از گوشه‌های موسیقی ایرانی نوروز خوانده می‌شود که در سروده‌های سخنوران سامانی و غزنوی برای نمونه منوچهری از آن یادی رفته است؛ نوروز خُرد و نوروز بزرگ.


اگر ایران بزرگ را در نظر بگیریم که امروز به کشورهای گوناگونی بخش شده‌است، آیین نوروز در هر یک از این کشورها دیگرگونه برگزار می‌شود، برای نمونه، در افغانستان یا تاجیکستان هنگام برپایی جشن نوروز، همه‌ی مردم با هم به بیرون از شهر می‌روند و نوروز را همگانی و دسته‌جمعی جشن می‌گیرند اما در ایران خودمان این‌گونه نیست و جشن به‌گونه‌ی درون خانوادگی یا گروه دوستان و آشنایان است.
خوب! در این‌که آیین‌های نوروزی در همه‌ی کشورها یکسان برگزار نمی‌شود، هیچ سخنی نیست. اما در کشورهایی مانند افغانستان و تاجیکستان، حتی کشور‌هایی که زبان‌شان پارسی نیست و در بخش‌هایی پارسی است مانند ازبکستان و ترکمنستان، به سخنی دیگر در آن کشورهایی که از ایران بزرگ جدا شده‌اند و از دید جغرافیایی، امروز بیرون از ایرانند اما از دید فرهنگی و تاریخی، سرزمین‌های ایرانی شمرده می‌شوند، جشن و آیین نوروز به شیوه‌های کهن‌تر برگزار می‌شود. شما اگر بخواهید بدانید که رسم و راه‌های دیرینه در این جشن کدام است، یکی از راه‌ها این است که ببینید در افغانستان یا در تاجیکستان یا در سمرقند و بخارا نوروز را چگونه جشن می‌گیرند.
پیوندی من در میانه‌ی نوروز و خنیا و موسیقی نمی‌بینم. بله! یکی از دَستان‌ها و آهنگ‌های کهن ایرانی نوروز خوانده می‌شده‌است اما این‌که خنیا و دَستان و آهنگی ویژه در نوروز نواخته می‌شده‌است، نکته‌ای است که بر من روشن نیست.

ایران امروز، به‌هر روی از دید فرهنگی و تاریخی پیش‌تازتر از آن سرزمین‌ها بوده‌است و دگرگونی‌ها در آن گسترده‌تر است. در شهرهای بزرگ ایران امکان آن نیست که ایرانیان در جایی گرد بیایند و آیین نوروز را در گروه، بزرگ بدارند؛ پس هرکس در خانه‌ی خود چنین می‌کند. اما در شهرهای کوچک‌تر یا در آن کشورها این رسم و راه‌ها هنوز برجاست. شما می‌بینید که در روستاهای ایران یا در شهرهای خُرد، در این جشن و آیین دگرگونی‌هایی هست؛ یعنی آن‌جا پیچیده‌تر و مایه‌وَرتر برگزار می‌شود. در شهرهای بزرگ ساده‌تر شده است، در روستاهای کردستان، برای نمونه، هنوز میر نوروزی هست. کسی را از توده‌های مردم به میری و فرمانروایی بر می‌گزینند؛ فرمانروایی کوتاه یک‌روزه، از او فرمان می‌برند و هرچه بخواهد برای او فراهم می‌آورند. او را بر ستوری می‌‌نشانند و در شهر می‌گردانند. رسم‌و‌اره‌های از این‌گونه در آن روستاها و شهرهای کوچک هنوز روایی دارد. اما در شهرهای بزرگ مانند تهران دیری‌است که برافتاده‌است. از این‌روی می‌توانیم گفت که این جشن و آیین در آن کشور‌ها ناب‌تر و کهن‌تر و نژاده‌تر مانده‌است و برگزار می‌شود.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:00 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها