بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #21  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رسيدن خبر شهادت مسلم بن عقيل در ثعلبيه
رسيدن خبر شهادت مسلم بن عقيل در ثعلبيه



در شرايطى كه پس از مسلم بن عقيل ، هانى بن عروه ، و قيس بن مسهر نيز به شهادت رسيده بودند كاروان امام حسين (ع) به منزل (( ثعلبيه )) رسيد و براى استراحت و بررسى اوضاع و كسب اطلاع ، در آنجا توقف كرد. ابومخنف به نقل از عبدالله بن سليم و مذربن



المشمعل ، روايت كرده است كه اين دو اسدى گفته اند كه : ما چون حج خويش را به پايان برديم ، براى آنكه به سرعت به حسين بن على (ع) برسيم و از احوال و اخبار وى جويا شويم ، با شتاب تمام مكه را ترك كرديم و در منزل زرود به آن حضرت و يارانش رسيديم. در همين حال ، مردى كوفى را ديديم كه چون از نزديك كاروان امام حسين (ع) عبور كرد ، راه خويش را تغيير داد تا حسين بن على را ديدار نكند. چون چنان ديديم ، به سراغ او رفتيم و چون دريافت كه ما هم چون از بنى اسديم ، اخبار كوفه را بيان كرد و گفت من در حالى كوفه را ترك كردم كه مسلم و هانى را كشته بودند و اجساد ايشان را در بازار مى كشيدند. عبدالله و مذر افزوده اند كه چون اين اخبار را كسب كرديم ، به سوى كاروان امام حسين (ع ) بازگشتيم و با آنان روانه شديم ، اما تا زمان رسيدن به ثعلبيه و توقف امام در آنجا ، سخنى درباره آنچه شنيده بوديم به زبان نياورديم. در منزل ثعلبه چون امام فرود آمد نزد ايشان رفته و گفتيم كه اخبارى از كوفه داريم ؛ اگر مى خواهيد در حضور همه بيان كنيم ، اگر هم مايليد در خلوت بگوييم. امام پاسخ داد كه : من از همراهان خويش چيزى را نهان نمى سازم. پس آنچه را شنيده بوديم به زبان آورديم. امام چون اخبار شهادت مسلم و هانى را شنيد ، فرمود ، انالله و انااليه راجعون.

به روايت بعدى ابو مخنف ، امام پس از توقف كوتاهى در ثعلبيه ، حركت به سوى كوفه را ادامه داد ، تا به منزلى به نام (( زباله )) رسيد. در اين منزل ، مجددا خبر شهادت مسلم بن عقيل و هانى بن عروه و عبدالله بن بقطر ، يا قيس بن مسهر ، را توسط پيك محمد بن اشعث ، يا عمر بن سعد ، دريافت كرد. واضح است كه اگر برادران مسلم و شخص امام ، چه به انديشه انتقام و چه به اميد برخوردار شدن از يارى كوفيان به سوى اين شهر پيش مى رفتند ، رسيدن خبر شهادت قيس بايد به تمام آن انديشه ها و اميدها خاتمه مى داد. شهادت قيس در واقع صريح ترين و استوارترين بينه و حجت بود بر پايان هرگونه اميدى به بيدارى غيرت و وجدان كوفيان. پس به همين دليل بود كه چون امام بر آن بود تا از اين زمان به بعد ، هدف اصلى خويش در ادامه مسير به سوى كوفه ، يعنى استراتژى شهادت را به اجرا گذارد ، بنابراين بى درنگ تمامى كسانى را كه همراهش بودند ، فراهم ساخت و خطاب به آنان گفت :

بسم الله الرحمن الرحيم.
اما بعد: خبر دلخراش مسلم بن عقيل و هانى بن عروه و عبدالله بن بقطر به ما رسيده و معلوم شده است كه شيعيان ، ما را وانهاده اند. اكنون هر كدام از شما دوست داريد كه همراهى با من منصرف شود ، بر او حرج و سرزنشى نيست.
پيش از اين در تحليل و تعليل ريشه هاى عزيمت امام حسين (ع) به سوى كوفه ، گفتيم كه بى گمان امام حسين (ع) از ماهيت كوفه و كوفيان آگاهى افزون ترى از ناصحان خويش در مكه داشت. همان جا اشاره كرديم كه معرفت به ماهيت كوفيان ، گر چه عميق بود و ريشه دار ، اما رسيدن انبوه نامه ها از سوى مردم كوفه ، حجت را براى امام تمام مى كرد و مانع از آن مى شد تا آن حضرت به استناد آنچه مى دانست و واقعياتى كه از آن وقوف داشت ، عزيمت به سوى كوفه را وانهد و به اندرزهاى محمد بن حنفيه ، عبدالله بن مطيع ، عبدالرحمن بن حارث ، ابن عباس ، عبدالله بن جعفر و فرزدق شاعر تسليم گردد.


بديهى است كه اگر دعوت كوفيان و حجتى را نامه هاى ايشان در پيش روى امام قرار داده بود ، علت تامه عزيمت امام به سوى كوفه بشماريم ، طبعا با رسيدن اخبار كوفه در منزل ثعلبيه ديگر موجبى براى ادامه حركت به سوى كوفه باقى مى ماند و لازم بود كه امام پيش از رسيدن به حوزه حكومت عبدالله بن زياد و قرار گرفتن در محاصره قواى حربن رياحى ، مسير خويش را تغيير داده و عازم ديارى ديگر گردد. واقفيم كه امام چنين نكرد و كوتاه زمان پس از توقف در ثعلبيه مسير خويش را به سوى كوفه ادامه داد. در صورتى كه فرض كنيم تا زمان رسيدن خبر شهادت مسلم و هانى به امام ، آن حضرت به وفادارى كوفه و كوفيان نيز باور داشت. و چنين تصور مى كرد كسانى كه بر پدر و برادرش ستم كرده ، اكنون تحولى جدى يافته اند و مى توان به يارى آنان و وفاداريشان دل بست ، طبعا با دريافت اخبار كوفه ، همه آن گمان نيز از ميان رفته بود و از زاويه اين فرض نيز ادامه مسير به سوى كوفه معنايى نداشت. بنابراين باز هم جاى پرسشى ديگر است كه به راستى در شرايطى كه تمامى دلايل ظاهرى براى عزيمت امام به سوى كوفه از ميان رفته بود ، چرا امام همچنان راه خويش ‍ به سوى شهرى ادامه داد كه همه آگاهيهاى تاريخى وى ، تمام نصيحت ناصحان و سرانجام شهادت مسلم و هانى ، حكايت از آن داشت كه نه تنها ديگر به مردمش اميد و حمايتى براى مقابله با يزيد نمى رود ، بلكه ساكنانش شمشير آخته اموى اند براى از ميان برداشتن فرزند على (ع) و فاطمه ؟


اگر در پاسخ اين پرسش به گزارش ابو مخنف و سلسله راويان او اعتماد كنيم ، بايد بگوييم كه امام على رغم دريافت اخبار كوفه ، چون برادران مسلم بن عقيل را بر ادامه مسير براى گرفتن انتقام خون برادر خويش مصمم يافت.



لاجرم تن به خواسته آنان داد و روانه شهرى شد كه از پيش معلوم بود كه در آنجا نه امكان ستاندن انتقام مسلم وجود دارد و نه امكانى براى نجات از قتل عام كاروانيان همراهش.
بيگمان تبيين شالوده ادامه مسير امام به سوى كوفه بر بنياد خواسته برادران مسلم بن عقيل ، تبيينى است سست و عارى از توانايى براى عزمى به آن بزرگى و گامى به آن بلندى. با پذيرفتن اين تبيين لاجرم بايد گفت كه :


1. امام به جاى پيشوايى همه همراهان خويش و در شرايطى كه همه دلايل و شواهد ، حكم مى كرد كه از ادامه راه ، جز شهادت و اسارت نصيبى وجود نخواهد داشت ، خرد خويش ‍ را به احساسات برادران مسلم سپرد.
2. امام با تسليم به خواسته برادران مسلم و در حالى كه معلوم بود سرنوشت او و همراهانش به كجا منتهى خواهد شد ، زندگى و حيات تمامى ياران خويش را نيز با احساسات چند تن از ياران خود پيوند زد و به خويشتن اجازه داد تا مصلحت بقيه اعضاى كاروان را فداى احساسات برادران مسلم كند. حتى بر فرض اگر بتوان گفت كه امام پس از شنيدن خبر شهادت مسلم بن عقيل ، نمى بايد از موضع قصاص او به سهولت چشم پوشيد لازم بود تا درخواست برادران او را ناديده نگيرد ، اما با اين مبنا نيز آنچه بر عهده امام بود ، تصميم حركت خويش با برادران مسلم به سوى كوفه بود ، نه همراه كردن مردان و زنان و كودكانى كه از پيش معلوم بود كه در برابر سپاه كوفه ، هيچ گونه قدرت و دفاعى جدى از خويشتن را ندارند.


اگر توجه كنيم كه ياران امام چگونه در زمانى كوتاه و على رغم تمام مراتب شجاعت و ايثار به سرعت در مقابل سپاه كوفه شكست خوردند و قتل عام گشتند ، ترديدى نمى توان داشت كه از همان آغاز ، هم بر امام و هم بر برادران مسلم و هم بر تمام همراهان ديگر امام كه با انگيزه شهادت و فريادى تاريخى عليه ستم رهسپار كوفه مى شدند ، معلوم بود كه ستاندن انتقام خود برادران مسلم ناميسر و غير قابل دسترس است. آيا به راستى امام نمى دانست كه سپاه وى توان دوام در مقابل سپاه كوفه را دارد و نه قدرت تحقيق آروزى برادران مسلم را؟

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #22  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

عزيمت امام حسين (ع) به سوى كوفه
عزيمت امام حسين (ع) به سوى كوفه




كوتاه زمانى پس از رسيدن نامه نخست مسلم بن عقيل به امام حسين (ع) و فرا خواندن آن حضرت به سوى كوفيان ، امام خود را مهياى عزيمت به سوى عراق كرد و سرانجام در روز هشتم ذى الحجه و درست همان روزى كه مسلم بن عقيل در كوفه به شهادت رسيد ، مكه را به سوى عراق ترك كرد.
برخى از روايات بر آنند كه جز نامه مسلم ، نگرانى امام از كشته شدن خويش در درون حرم خدا و شهر مكه نيز عامل ديگرى بود كه باعث شد تا امام بر ترك مكه مصمم تر شده و با تبديل حج تمتع به عمره ، به برنامه حركت خويش شتاب بخشد. شخصيتهاى متعددى به سراغ امام رفتند و جملگى ايشان از خطرى كه در پيش روى آن حضرت در كوفه وجود دارد سخن گفتند. كلمات و عبارات و تعابير هر كدام از اين افراد در باب كوفه و كوفيان و بى سرانجامى اين سفر متفاوت بود ، اما همه آنان در اين واقعيات مشترك بودند كه نه چنين سفرى موفقيت آميز است و نه كوفيان مردمى قابل اعتماد.


با ناكام ماندن تمام تلاشها براى ممانعت از ادامه مسير امام به سوى عراق ، و استمرار حركت آن حضرت و يارانش به سوى كوفه ، امام پس از دور شدن از مكه ، در سه يا چهار ميلى مكه ، به جايى موسوم به (( تنعيم )) رسيد. گفته شده است كه در اين منزل بود كه امام شترانى از اهل قافله اى كه از يمن مى آمدند ، اجاره كرد و آنگاه خطاب به همراهان خود گفت : آن كس كه قصد همراهى با ما را دارد كرايه اش را مى دهيم و تا با ما همراه است در حق وى نيكويى مى كنيم ؛ اما آن كس كه قصد جدا شدن از ما را دارد ، بهتر است كه از همين جا باز گردد. به دنبال اين سخن جمعى از ادامه همراهى با امام خوددارى كردند و بازگشتند.



بنا به روايت عبدالله بن سليم و مذرى ، امام در هنگام ترك مكه ، فرزدق بن غالب ، شاعر معروف را كه همراه مادرش عازم زيارت خانه خدا بود ، در صفاح ، آستانه ورود به حرم ملاقات كرد. فرزدق از امام پرسيد كه اى حسين ، چه چيز تو را به شتاب واداشته است ؟ امام پاسخ داد كه اگر شتاب نمى كردم ، گرفتار ميشدم سپس پرسيد كه تو كيستى ؟ فرزدق گفت من مردى از عربم. بر اساس روايت همان راويان ، فرزدق پس از نقل اين سخنان افزود: سوگند به خدا كه بيشتر از اين ، از نام و نشان من نپرسيد. سپس گفت اى فرزدق : مرا از حال مردمى كه پشت سرگذشته اى آگاه كن و بگو كه درباره من چه نظرى دارند؟ فرزدق پاسخ داد كه : اى حسين دلهاى كوفيان با تو و شمشيرهاى آنان با دشمنان توست ؛ اما قضاى الهى از آسمان فرود آيد. امام حسين (عليه السلام ) نيز فرمود: آرى راست گفتى ، كارها در دست خداست و خداوند هر روز در كارى است.
در روزهاى بعد ، حركت امام و همراهانش با سرعت و شتاب به سوى عراق ادامه يافت تا آنكه آنان به ذات العرق ، ميقات عراقيها رسيدند. در همين زمان بود كه به امام خبر رسيد كه پسر زياد ، پس از تسلط بر اوضاع در كوفه ، حصين بن نمير تميمى ، صاحب شرطه كوفه و مرد مورد اعتماد معاويه و يزيد را به قادسيه فرستاده تا نواحى مرزى كوفه تا (( قطقطانه )) را تحت مراقبت شديد قرار دهد. اين در حالى بود كه به دستور ابن زياد ، براى قطع رابطه كوفه با بصره و ساير نقاط عراق ، (( لعلع )) و (( خفان )) نيز تحت كنترل شديد در آمده و مردانى مسلح در آن مناطق گماشته شده بودند.
تا اين زمان و حتى زمان رسيدن به بطن الرمه هنوز وقايع كوفه به اطلاع امام نرسيده بود. در منزل اخير بود كه قيس بن مسهر صيداوى مامور شد تا نامه امام را به كوفيان برساند. در اين نامه آمده بود كه :

بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بن على به برادران مومن و مسلمان خويش. سلام بر شما. ستايش مى كنم خداوندى را كه جز او خدايى نيست. اما بعد: نامه مسلم بن عقيل به من رسيد. مسلم در آن نامه به من از حسن اعتقاد و فراهم شدن شما به يارى ما براى مطالبه حق ما خبر داده بود. از خداوند درخواست مى كنم كه به ما نيكى ورزد و شما را براى اين اقدام پاداش بزرگ دهد ، من در روز سه شنبه ، ، هشتم ذيحجه ، در روز ترويه ، به سوى شما رهسپار شدم. وقتى اين فرستاده من به نزد شما رسيد امور خود را سامان دهيد و مهيا باشيد كه همين روزها من نزد شما خواهم رسيد ، انشاء الله. درود و رحمت و بركات خداوند بر شما باد.

قيس چون نامه امام را دريافت كرد ، با شتاب تمام به سوى كوفه روان شد. اشاره شد كه درست در همين زمان حصين بن نمير با قوايى در قادسيه استقرار يافته و مسير اين منطقه به سوى كوفه را مسدود كرده بود. به همين دليل نيز قيس را دستگير كرد و به حضور عبيدالله بن زياد فرستاد. پسر زياد از قيس خواست تا بر فراز منبر رفته و امام حسين (عليه السلام ) را ناسزا گويد. سفير امام كه فرصت مطلوبى را براى رساندن پيام پيشواى خويش مهيا مى ديد ، بى درنگ به بالاى قصر امير كوفه رفت و در حالى كه جمعى از كوفيان در آنجا فراهم شده بودند ، خطاب به ايشان گفت :

هان اى كوفيان ، حسين بن على (عليه السلام ) بهترين خلق خداست. پسر فاطمه دختر رسول خدا. من فرستاده اويم به سوى شما: او را در حاجز ترك كردم. او را اجابت كنيد. قيس ‍ پس از بيان اين سخنان عبيدالله و پدرش را لعن كرد و براى على بن ابيطالب درخواست آمرزش كرد. عبيدالله كه نخست غافلگير شده بود ، براى پايان دادن به سخنان قيس دستور داد تا او را بى درنگ از فراز قصر به زمين افكندند و به شهادت رساندند.
پاسخ با نقل قول
  #23  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چه کسانی به منصرف کردن امام حسین (ع) پرداختند
چه کسانی به منصرف کردن امام حسین (ع) پرداختند!!!


كوتاه زمانى پس از رسيدن نامه نخست مسلم بن عقيل به امام حسين (ع) و فرا خواندن آن حضرت به سوى كوفيان ، امام خود را مهياى عزيمت به سوى عراق كرد و سرانجام در روز هشتم ذى الحجه و درست همان روزى كه مسلم بن عقيل در كوفه به شهادت رسيد ، مكه را به سوى عراق ترك كرد.

ابو مخنف كه گفتگو كنندگان با امام حسين (ع) براى راضى كردن آن حضرت را براى فسخ عزيمت به سوى كوفه معرفى كرده است ، عمربن عبدالرحمان را نخستين كسى نوشته است كه پس از شنيدن خبر تصميم امام براى حركت به سوى كوفه سراغ آن حضرت رفت و ضمن فرا خواندن اما از حركت به سوى عراق ، كوفه را چنين توصيف كرد:
شنيده ام كه قصد عراق دارى ، من از چنين سفرى به تو بيمناكم. تو به سوى شهرى رهسپار مى شوى كه عاملان و اميرانى دارد كه بيت المال آنجا را در دست دارند. مردم نيز بنده درهم و دينارند. از آن مى ترسم كه در كوفه ، آن كسانى كه به تو وعده يارى داده اند ، به همراه كسانى كه تو را بيشتر از دشمنان و مخالفان تو دوست دارند ، به جنگ با تو مبادرت كنند.
سخنان عمروبن عبدالرحمان مخزومى هم دلسوزانه بود ، هم صميمانه و هم مبتنى بر واقعيت . آنچه او مى گفت كمى بعد اتفاق افتاد و نشان داد كه وى در توصيف كوفيان انديشه صوابى داشته است.
اما چون سخنان عمرو را بشنيد ، بى آنكه محتواى آنها را انكار كند و يا سخنى به سود كوفيان به زبان راند ، حتى بر خيرخواهى وى نيز تاكيد كرد و او را بهترين مشاور و اندرز دهنده شمرد.
عمروبن عبدالرحمان پس از بيان نصايح خويش به امام نزد حارث بن خالد مخزومى رفت و حاصل گفتگوى خويش با حسين بن على (ع) را با وى در ميان گذاشت. حارث نيز تاكيد كرد كه راى صواب همان است كه گفته اى. در انديشه حارث نيز نه سفر امام سرانجامى دنيايى داشت نه كوفيان مردمانى قابل اعتماد بودند. عبدالله بن عباس ، نصيحت كننده ديگرى بود كه در سخنانش به امام حسين (ع) در نكوهش كوفيان ، به واقعيات مهمى چون استمرار حكومت حاكم كوفه و تسليم كوفيان به وى در پرداخت خراج انگشت گذاشت.
اى حسين خداوند تو را از گزند اين سفر محفوظ دارد. خدايت تو را قرين رحمت گرداند. آيا به سوى كسانى مى روى كه حاكم خويش را كشته و شهر خويش را در تصرف خود گرفته اند؟ آيا آنان دشمن خود را از كوفه رانده اند؟ اگر چنين است رهسپار آنجا شو ، اما در صورتى كه تو را به كوفه خوانده اند ، اما هنوز امير آنان بر آن شهر مستولى است و عمال او از مردم خراج مى ستانند ، بدان كه آنان تو را به جنگ و ستيز فرا خوانده اند من بيم دارم كه كوفيان فريبت دهند و به تو دروغ گويند؛ يا آنكه با تو به مخالفت برخاسته و يارى ات نكنند و سرانجام آنان را عليه تو به جنبش آرند و ايشان سخت ترين دشمنان تو شوند.



امام چون سخنان عبدالله بن عباس را شنيد ، با كلماتى كوتاه و باز هم بدون آنكه بنياد و محتواى سخنان پسر عموى خويش را رد كند ، پاسخ داد كه : (( از خداوند طلب خير مى كنم ، تا ببينم كه چه پيش خواهد آمد )).


ابومخنف افزوده است كه ابن عباس زمانى بعد ، شامگاهان يا صبح روز بعد ، باز هم به سراغ امام رفت و اين بار ، با كلماتى مشحون از نگرانى ، هم از مرگ و نابودى امام در كوفه سخن گفت ، هم حيله گرى كوفيان :
اى پسر عمو! مى خواهم صبورى كنم و سخنى نگويم ، اما مى بينم كه توان صبورى ندارم. بيم آن دارم كه در اين سفر هلاك گردى و از ميان بروى ، بدان كه مرم عراق مردمى حيله گرند. زنهار به ايشان نزديك نشو. در مكه بمان كه تو سرور حجازى. اگر به راستى عراقيان در اطاعت تو چنانند كه ادعا كرده اند ، از آنان بخواه تا نخست حاكم خويش را برانند تا تو روانه آنجا شوى. اگر بر آن نيستى كه در مكه بمانى و جز رفتن انديشه اى ندارى ، پس عازم يمن شو ، جايى كه داراى قلعه ها و دره هاى متعدد است. يمن سرزمينى پهناور است و شيعيان پدرت نيز در آنجا زندگى مى كنند. تو در يمن از دشمنانت دورى. در آنجا مى توانى با مردم مكاتبه كنى ، داعيانى به سوى آنان روانه دارى و اميدوار خواهى بود كه بدون افتادن در خطر ، به آنچه انديشه دارى برسى.



امام كه سخت مصمم به حركت به سوى كوفه بود ، باز هم بدون دفاعى از كوفيان ، پاسخ داد كه : تو در نصيحت خويش خير مرا مى جويى ، اما بدان كه من بر آنم كه عازم كوفه شوم.
براى ابن عباس اين همه اصرار در عزيمت به سوى كوفه اعجاب آور بود. او آنچه را كه در كوفه رخ داد با ديده بصيرت و بر بنياد معرفت ريشه دار از كوفيان مى ديد. پس چون امام را مصمم ديد ، باز هم به سخن در آمد كه :
اكنون كه قصد رفتن دارى ، پس زنان و فرزندانت را با خود همراه نكن ، ترس من آن است كه چون عثمان در مقابل ديدگان زنان و كودكانت كشته شوى.



چشم پسر زبير را با ترك مكه روشن نكن ، تو حجاز را به او وامى گذارى و مى روى. امروز با وجود تو احدى به عبدالله بن زبير نگاه نمى كند ، سوگند به خدا اگر مى دانستم كه اگر موى پيشانيت را بگيرم ، تا مردم به سوى من و تو آيند و ما را از يكديگر جدا كنند و آنگاه تو راى مرا خواهى پذيرفت ، چنين مى كردم.
عبدالله بن عمر نيز از كسانى بود كه كوشيد تا امام حسين (عليه السلام ) را از عزيمت به سوى عراق باز دارد. اما امام حسين (عليه السلام ) به سخنان او نيز كه عارى از كنايه هايى نيز نبود توجهى نكرد.



مسعودى سخنان صريحى را از ابوبكر بن حارث بن هشام ، خطاب به امام حسين (عليه السلام ) نقل كرده و نوشته است كه وى نزد حسين آمد و گفت :
اى پسر عمو! من به دليل خويشاوندى ، به تو دلبستگى دارم و نمى دانم چگونه تو را نصيحت كنم ، حسين گفت : اى ابوبكر تو از كسانى نيستى كه عارى از خلوص اند ، من به تو اطمينان دارم هر آنچه مى خواهى بگو. پس ابوبكر گفت : اى حسين ، پدرت از سابقه دارترين مسلمانان و بهترين آنان بود. مردم به او اعتماد داشتند و سخنش را بهتر مى شنيدند و در اطراف وى فراهم مى گشتند؛ او به نبرد با معاويه پرداخت ؛ جز شاميان ، ديگر مردم بر او فراهم شدند ، پدرت از معاويه عزيزتر بود ، اما همين مردم به دليل حرص دنيا ، او را خوار كردند و از يارى اش روى بر تافتند و چندان رنجش دادند تا آنكه رفت به جايى كه رفت و به رضوان خداوندى نائل شد. پس اين مردم با برادرت همان كردند كه كردند ، اكنون چگونه با آنكه تمام آنچه را كه مى گويم به چشم خويش ديده اى ، باز بر آنى تا به سوى كسانى بروى كه بر پدر و برادرت ستم روا داشتند؟ چگونه مى خواهى با يارى آن مردم به نبرد با شاميان و عراقيان كسانى بروى كه از تو آماده تر و نيرومندترند و مردم نيز با آنان همراه تر و به آنان اميدفزونترى دارند؟ اگر شاميان از مسير تو آگاه شوند ، مردم را با مال عليه تو فراخوانند. مردم بنده دنيايند ، پس همان كسانى كه به وعده يارى داده اند ، به جنگ تو خواهند آمد و تو را خوار خواهند كرد و آن كسانى هم كه تو را دوست دارند ، از يارى ات باز خواهند ماند و به يارى دشمنانت ناگزير خواهند گشت.


امام چون سخنان ابوبكر را شنيد ، پاسخ داد كه : اى پسر عمو ، خداوند براى گفتن راءيى كه گفتى ، به تو پاداش خير دهد. آنچه قضاى الهى است ، همان خواهد شد.
گفتيم كه روند حوادث بعدى و شهادت امام حسين (عليه السلام ) و يارانش در كربلا ، بارزترين دليل صحت ارزيابى ابن عباس و ديگر مخالفان حركت امام به سوى كوفه بود. حتى اگر در آن زمان در درستى اين سخنان جاى ترديدى وجود نداشت ، تمايل عبدالله بن زبير بر عزيمت امام به سوى عراق ، نشانى ديگر بود از آنكه حركت امام به سوى كربلا در منطق معمولى و ارزيابى طبيعى مردان قدرت طلبى چون ابن زبير سرانجامى سياسى نداشت و به سود عبدالله بن زبير بود. گفته شده است كه قصد ابن زبير در تشويق امام بر عزيمت بر اين انديشه استوار بود تا زمينه هاى اعتناى مردم به خويش را در عزيمت امام از مكه براى خويشتن فراهم آورد. اين سخنى است صواب ، اما نه تمام و كامل.


پسر زبير مردى صاحب تجربه بود و اگر در فهم و معرفت نسبت به امور از عبدالله بن عباس فرو دست تر بود ، از ناصحان مخزومى امام مطلع تر و آگاه تر بود ، بنابراين نيك مى دانست كه با عزيمت امام به كوفه ، آن حضرت با همان سرانجامى روبه رو مى شد كه ابن عباس به زبان مى راند ، به ديگر سخن ابن زبير هم مى دانست كه در عراق چه سرنوشتى براى امام در پيش خواهد بود ، اما او به خلاف مخالفان اين سفر دليلى نمى ديد كه شايسته ترين شخصيت حجاز را به اجتناب از سفرى بخواند كه حاصل آن پايدار ماندن خود وى در محاق بود.
پيش از اين در لابلاى مباحثى كه ناظر به ريشه هاى نهضت كربلا و تحليل مبانى اقبال نهايى حضرت على (عليه السلام ) به بيعت با مردم بود ، اشاره كرديم كه آنچه على (عليه السلام ) را به ناديده گرفتن علم و معرفت خويش واداشت ، حضور حاضران و فراهم شدن حجت ظاهرى بود. حجتى كه گرچه ريشه دار نبود ، امام تعهدزا بود و تنها گردن نهادن به آن و تسليم به همان حجت ، ماهيت واقعى آن را نشان ميداد.


در لابلاى همان مباحث اشاره كرديم كه در مدت همان فراهم شدن حجت ظاهرى بر على (عليه السلام ) ، توسط دعوت كوفيان بر امام حسين (عليه السلام ) فراهم آمد و باعث شد تا امام بى آنكه به كوفه و كوفيان اعتماد داشته باشد و يا سخنان ناصحانى چون ابى عباس و ديگران و حتى ناصحان بعدى را نادرست بشمارد ، خويشتن را موظف بر حركت به سوى عراق داشته و بر عزم خويش پاى فشارد.


بى گمان امام حسين (عليه السلام ) كوفه و كوفيان را بسى افزون تر از ناصحان خويش مى يافت ، او تجربه پدر و برادر را در مقابل ديدگان داشت و به همين دليل نيز ، و چون سخنان ناصحان خويش را نيز دررست مى شمرد ، بنابراين تنها در عزيمت خويش به سوى كوفه اصرار مى ورزيد نه در بطلان وصف ايشان از كوفه و كوفيان و سرانجام زندگى خود ، دعوت كوفيان حجتى بود غير قابل اغماض ، حاضران و آيندگان تنها در پرتو خيانت كوفيان بود كه بر صحت سخنان ناصحان امام و باور خود امام درباره كوفه ، يعنى همان باورى كه ناصحان داشتند و امام نيز جز آن اعتقاد نداشت ، واقف مى شدند.
بى گمان در صورتى كه يگانه مبناى تصميم امام به ترك مكه و عزيمت به سوى عراق را همان تمام شدن حجت بر امام بر بنياد نامه هاى كوفيان بشماريم ، طبعا بايد نتيجه بگيريم كه پس از رسيدن اخبار كوفه و شهادت مسلم بن عقيل ، امام بايد انديشه عزيمت به سوى كوفه را وامى نهاد و رهسپار ديارى ديگر مى گشت ، اما در صورتى كه نامه هاى كوفيان به امام و فراهم شدن حجت ظاهرى را ابزارى براى امام بدانيم كه امام در پرتو آن ، (( استراتژى شهادت )) را به اجرا مى گذاشت ، آنگاه هم با يقين بيشتر اذعان خواهيم كرد كه :


اولا: امام نيز كوفه و كوفين را همان مى ديد كه ناصحان وى مى ديدند؛
ثانيا: امام دشت نينوا را جغرافياى تحقق استراتژى خويش انتخاب كرده بود ، نه آوردگاه پيروزى نظامى بر امويان ؛
ثالثا: به دليل آنكه شالوده نهضت امام شهادت در كربلا بود ، بنابراين پس از دريافت اخبار كوفه و در حالى كه ديگر تمام افراد عادى نيز مى دانستند كه عراق قتلگاه امام و يارانش ‍ خواهد بود ، تا چه رسد به ناصحان امام و خود آن حضرت ، باز هم مسير خويش را به سوى كوفه پى گرفت.
باز هم مى رويم به سراغ مستندات و گزارشها و روايات تا در پرتو آنها ، هر چه بيشتر به مبانى اصرار امام در حركت به سوى كوفه واقف گرديم.


مطابق روايات موجود ، امام پس از تدارك سفر به سوى كوفه ، در روز هشتم ذيحجه (روز ترويه ) كاروان كوچك خويش را در مقابل ديدگان مسلمانانى كه به انجام مراسم حج مشغول بودند و طبعا مى دانستند كه فرزند پيامبر با انديشه مخالفت با سلطنت اموى مكه را ترك مى كند ، به سوى كوفه هدايت كرد.
پس از رسيدن خبر حركت امام ، عمرو بن سعيد افرادى را به فرماندهى يحيى بن سعيد روانه داشت تا مانع حركت امام به سوى كوفه شوند ، اما اينان نيز نتوانستند تا راه عزيمت را به امام مسدود كنند.
اگر اين روايت را درست بدانيم ، طبعا محتواى آن دلالتى است بر نادرست بودن گزارشى كه ادعا شده بود ، يزيد عناصرى را مامور قتل امام در مكه كرده بود و امام نيز صرفا به دليل آنكه در مكه امنيت نداشت ، رهسپار كوفه شد.
كاروان امام هنوز از مكه چندان فاصله نگرفته بود كه نامه اى از عبدالله بن جعفر و پسرانش عون و محمد به دست امام رسيد ،
امام سجاد (عليه السلام ) راوى اين روايت نقل كرده است كه در اين نامه آمده بود كه :
اما بعد: تو را به خدا سوگند ميدهيم كه چون اين نامه به دست تو رسيد ، بازگردى ، بيم آن است كه اين سفر موجب هلاك تو شود و به نابودى خاندانت منتهى گردد. اگر هلاك شوى پرتو زمين خاموش شود ، زيرا تو راهنما و دليل هدايت جويانى و اميد مومنان. در رفتن شتاب مكن من به دنبال اين نامه خواهم رسيد. والسلام عبدالله بن جعفر نيز كه همانند ابن عباس اعتقاد داشت كه حاصل عزيمت امام به كوفه ، شهادت آن حضرت خواهد بود ، تنها به نگاشتن آن نامه بسنده نكرد ، او حتى به زعم خويش براى نجات جان امام و همراهانش به سراغ حاكم مكه و مدينه نيز رفت و از عمرو بن سعيد خواست تا امان نامه اى براى امام نوشته و از آن حضرت بخواهد تا از سفر به سوى كوفه منصرف شود ، پسر سعيد بى درنگ اين درخواست را پذيرفت و به عبدالله گفت هر آنچه مى خواهى بنويس تا آن را مهر كنم ، عبدالله نيز نامه زير را نوشت و آن را به برادرش يحيى بن سعيد داد تا به امام حسين (عليه السلام ) برساند:

از عمرو بن سعيد به حسين بن على ، اما بعد: از خدا مى خواهم تا تو را به آنچه موجب توفيق تو مى شود ، رهنمون گردد و از آنچه باعث زحمت تو ميشود باز دارد ، شنيده ام كه قصد عراق كرده اى ، خدايت تو را از مخالفت محافظت كند ، زيرا بيم دارم كه اين مخالفت باعث هلاك تو شود. عبدالله بن جعفر و يحيى بن سعيد را نزد تو فرستادم. همراه آنان نزد من آى كه در پيش من در امانى و از نيكى و صله برخوردار. خدا را بر امان تو شاهد و مراقب مى گيرم.
چون نامه حاكم مدينه و مكه ، توسط يحيى بن سعيد به امام رسيد ، پاسخ داد كه :
اما بعد: هر كس مردم را به سوى خداوند فراخواند و نيكى كند و بر مسلمانى اقرار كند با خدا و پيامبر خلاف نكرده است. تو مرا به امان و نيكى خويش فرا خواندى. بدان كه بهترين امان ، امان خداست و خداوند در روز بازپسين ، هر آن كس را كه او ترسنده باشد ، امان خواهد داد. از خداوند مى خواهم كه مرا در اين دنيا ترسى عنايت كند كه همان ترس موجب امان من در آخرت گردد ، اگر در نوشتن اين نامه ، قصد مراعات من و نيكى در حقم را داشته اى ، خداوند تو را در دنيا و آخرت پاداش دهد.



به موجب برخى از گزارشها ، عمرو بن سعيد ، عبدالله بن جعفر را نيز همراه برادرش يحيى به سوى امام حسين (عليه السلام ) فرستاده بود تا نامه وى را به امام برسانند.
جعفر باز هم براى منصرف كردن امام تلاش كرد ، اما چون شنيد كه امام براى ادامه سفر به سوى كوفه به خوابى توسل مى جويد كه در آن خواب پيامبر ، امام حسين (عليه السلام ) را بر عزيمت به سوى كوفه ترغيب كرده است ، از اصرار دست كشيد و با گذاشتن پسرانش عون و محمد در كاروان حسينى ، آنان را به امام حسين (عليه السلام ) ملحق ساخت و خود به مكه بازگشت.



اگر گزارش حضور عمرو بن سعيد در مراسم حج صحت داشته باشد ، بعيد نيست كه ماموريت يحيى براى عزيمت با قوايى به سوى امام حسين (عليه السلام ) براى بازگرداندن ايشان و مقاومت امام ، كه در برخى از منابع و به نقل از ابومخنف آمده است ، پس از پاسخ منفى امام به نامه عمرو بن سعيد صورت گرفته باشد.

با فرض صحت روايت ابومخنف در مكاتبه با امام حسين (عليه السلام ) ، قدر مسلم آن است كه حاكم اموى مدينه و مكه كه طبعا محل وثوق و اعتماد يزيد بود ، مكاتبه با امام را نه از جهت خيرخواهى ، بلكه با نگرانى از موفقيت امام در كوفه ، يا با احتمال تغيير اوضاع در عراق به نفع امام حسين (عليه السلام ) انجام داد ، او نه حق امان دادن به امام را داشت و نه قصد خيرى را در انديشه پرورانده بود. جمله پايانى نامه امام به وى حاوى همين ترديد است.
اگر آنچه را كه برخى از منابع درباره نامه يزيد به ابن عباس نوشته اند نيز درست بدانيم ، طبعا بايد تلاش يزيد را براى بازداشتن امام از حركت به سوى عراق ، همان نگرانى از تغيير اوضاع عراق به سود امام حسين (عليه السلام ) تفسير كنيم ، تغييرى كه گرچه با توجه به استيلاى كامل عبيدالله بر عراقين بسيار بعيد بود ، اما احتمال آن نيز يزيد را نگران ميكرد ، درست بر همين اساس نيز بود كه وى در نامه اش به حاكم عراقين متذكر شده بود كه نبايد اجازه دهد تا امام حسين (عليه السلام ) وارد سرزمين عراق گشته و خود را به كوفه برساند.


ابن سعد و به پيروى از وى ، ابن كثير ، ابن عساكر و ابن جوزى ، متن نامه و اشعارى را ارائه كرده و نوشته اند كه يزيد چون خبر تصميم امام حسين (عليه السلام ) بر عزيمت به سوى عراق را شنيد ، در قالب نوشته و اشعارى كه در برخى از ابيات آن به ستايش از امام حسين (عليه السلام ) پرداخته بود از ابن عباس خواست تا مانع عزيمت امام به سوى عراق گردد. در صورت صحت گزارش ابن كثير نبايد ترديد داشت كه چون در آستانه عزيمت امام به سوى عراق هنوز عبيدالله بن زياد بر مسلم بن عقيل دست نيافته بود تا خبر آن به يزيد برسد ، بنابراين پسر معاويه كه احتمال مى داد با رسيدن امام به كوفه ، كوفيان به امام حسين (عليه السلام ) بپيوندند و عراق از سيطره امويان خارج شود ، بر آن شد تا سياست مداراى موقت و شيوه تزوير با امام را پيش گرفته و با نوشتن نامه اى به ابن عباس ، وى را وسيله و ابزار نيرنگ و نصيحت به امام قرار دهد.


با ناكام ماندن تمام تلاشها براى ممانعت از ادامه مسير امام به سوى عراق ، و استمرار حركت آن حضرت و يارانش به سوى كوفه ، امام پس از دور شدن از مكه ، در سه يا چهار ميلى مكه ، به جايى موسوم به (( تنعيم )) رسيد.

گفته شده است كه در اين منزل بود كه امام شترانى از اهل قافله اى كه از يمن مى آمدند ، اجاره كرد و آنگاه خطاب به همراهان خود گفت :
آن كس كه قصد همراهى با ما را دارد كرايه اش را مى دهيم و تا با ما همراه است در حق وى نيكويى مى كنيم ؛ اما آن كس كه قصد جدا شدن از ما را دارد ، بهتر است كه از همين جا باز گردد. به دنبال اين سخن جمعى از ادامه همراهى با امام خوددارى كردند و بازگشتند.

پاسخ با نقل قول
  #24  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قافله سالار عشق
قافله سالار عشق




كاروان ، بيابان را درمى نوردد... و انبوه ستارگان در آسمان انوار ضعيفى را مى افشانند... ريگها در پرتو آن مى درخشند... و كاروانى كه از كاروان حاجيان جلو زده و مكه را ترك گفته ، در ميان دره ها به آرامى حركت مى كند... و صداى به هم خوردن خارها اسرار شب را فاش ‍ مى كند.
مردى كه قصد عمره دارد در ((صفاح )) با كاروان برخورد مى كند.
- تو كيستى ؟
- ((فرزدق بن غالب )).
- وه ! چه معروف و برجسته اى .
- تو برجسته تر و معروف تر از منى . تو فرزند رسول خدايى .
از كوفه سؤ ال مى كند... از پايتخت حكومت پدر و برادرش .
- دلهايشان با تو و شمشيرهايشان بر ضد تو است .
اينها چه دلهايى هستند كه بازوان آنان را يارى نمى كنند. دلهاى ترسناك دلهايى مرده هستند... قطعاتى گوشت سرد و يخ ‌زده اند.
و حسين در سرزمينى در ((ذات عرق )) نشسته است و نامه اى را مى خواند... و در مقابل ديدگانش بيابانى بى انتها و به هم پيوسته است ... بيابانى با شنزارهايى بى نهايت ... و تاريخ در كنار او سرگردان است و نمى داند كه سرنوشت آن چه خواهد شد و مردى كه چند روز قبل در كوفه بوده ، به او مى رسد...
آن مرد سر خود را با تاءسف تكان مى دهد...
- شمشيرها با بنى اميه و قلبها با تو هستند.
- راست مى گويى .
- چه مى خوانى اى فرزند رسول خدا؟!
- نامه اى از اهل كوفه كه قاتل من خواهند بود... در اين صورت حرمت حريم الهى را درهم شكسته اند.
- تو را به خدا! حرمت عرب را حفظ كن .(17)
مرد راه خود را گرفت و رفت ... و تاريخ نيز پس از آگاهى از سرنوشت خويش به راه خود ادامه داد... حركت او به سمت كوفه بود؛ ولى با اندكى اختلاف جهت .
آن جا در مقابل نهر، ملاقات صورت خواهد گرفت ... تاريخ در آن سرزمين يكى از شهرهاى جاويد خويش را بنا خواهد كرد.
و در ((خزيميه )) شتران سرهاى خود را برمى گردانند... اندكى مى ايستند... به نداى شگفت انگيز هاتفى گوش فرا مى دهند كه چنين مى سرايد:
الا يا عين فاحتفلى بجهد فمن يبكى على الشهداء بعدى
على قوم تسوقهم المنايا باقدار الى انجاز وعد(18)
و حسين نجوا كنان مى گويد:
((اين قافله حركت مى كند و مرگ با شتاب به سوى آن مى آيد)).
- اى پدر! آيا ما بر حق نيستيم ؟
حسين به فرزند بزرگ خويش مى نگرد... شوق ديدار جدش در او برانگيخته مى شود.
- آرى ؛ به خدايى كه بازگشت همه بندگان به سوى اوست .
- چون بر حقيم از مرگ پروايى نداريم .
و اشك در ديدگانش از شوق ديدار جدش حلقه مى زند.
حسين در ((ثعلبيه )) به مردى كه بر سر دوراهى قرار گرفته و نمى داند كدام راه را برگزيند، مى گويد:
((اى برادر عرب ! اگر در مدينه تو را ديدار كنم جاى پاى جبرئيل را در خانه خود به تو نشان مى دهم ...)).
مرد، سرگردان در پى نجات است و نمى داند كه كدام راه را بپيمايد؟... راه حسين يا راه زنده ماندن ؟
كاروان بى پروا از همه چيز، به راه خود ادامه مى دهد... به سوى كوفه در حركت است ، ولى دلها به سوى شهر ديگرى پر مى زنند... شهرى كه هنوز متولد نشده است .
يكى از ياران حسين تكبير مى گويد.
- نخلستانى را مى بينم ... نخلستان كوفه .
ديگرى ناباورانه مى گويد:
- در اين سرزمين نخلى وجود ندارد... اينها نيزه ها و گوشهاى اسبان است .
و حسين نظر مى افكند:
- من نيز همين را مى بينم ... آيا اين جا پناهگاهى وجود ندارد؟
- بله ؛ ((ذوحسم ))، كوهى است در سمت چپ تو.
و شتران مى خوابند... بارهاى خود را بر زمين مى گذارند... كشتيهاى صحرا توقف مى كنند؛ مى ايستند تا از درستى مسير مطمئن شوند... يا با دزدان رو به رو گردند... دزدان تاريخ .
پاسخ با نقل قول
  #25  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض




حسین هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...


صاحب بزرگترین بنگاه ملک و ماشین شهر، يكماه تکیه راه می‌اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می‌مالد و ۱۱ ماه هم سرشان شیره!


حسین (ع) هنوز مظلوم است


چون وقتی محرم می‌آید...


قدرت سامورایی! شب ها در تکیه لخت می‌شود و میانداری می‌کند و روزها مردم را لخت می‌کند و زورگیری ...!


حسین (ع) هنوز مظلوم است


چون وقتی محرم می‌آید...
فرشید پوسترهای گلزار و مهناز افشار را از بساطش جمع می‌کند و آخرین ورژن! پوسترهای علی‌اکبر (ع) و حضرت عباس (ع) را در بساطش پهن ...!


حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...
آقای صولتی تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه می‌کند و تا آخر سال هم مشتری‌هایش را!


حسین (ع) هنوز مظلوم است


چون وقتی محرم می‌آید...
قادر روزهای تاسوعا و عاشورا قمه می‌زند و علم می‌کشد ولی در ماه رمضان سیگار از لبش نمی‌افتد!


حسین (ع) هنوز مظلوم است


چون وقتی محرم می‌آید...
سیامک چشم چران! که پاتوقش همیشه خدا نزدیک مدارس دخترانه است در دسته‌هاي عزاداری اسفند دود می‌کند!


حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...
نیما پشت ماکسیمایش می‌نویسد "من سگ کوی حسینم" ولی هیچ وقت از چارلی! سگ ۱۱ماهه‌اش دور نمی‌شود!

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...
مداح معروف شهر بابت ۷ ساعت مداحی حقوق 250 روز یک کارگر را می‌گیرد!



حسین (ع) هنوز مظلوم است


چون وقتی محرم می‌آید...


جباری رییس شرکت لبنیات شیر تو شیر! ۳۰شب شیر صلواتی به خلق خدا می‌دهد و ۳۳۵ روز هم با اضافه کردن آب شیرشان را می‌دوشد!


حسین (ع) هنوز مظلوم است



چون وقتی محرم می‌آید...


به جای آنکه ما بر مصیبت مولا بگرییم، مولا بر مصیبت ما می‌گرید!



حسین (ع) هنوز مظلوم است


چون وقتی محرم می‌آید...


حاج آقا کلامی، ۹شب مردم را به تقوی دعوت می‌کند ولی در شب دهم سر زود پایین آمدن از منبر با هیت امنا دعوا می‌کند!


حسین (ع) هنوز مظلوم است


چون وقتی محرم می‌آید...
هیت امنای مسجد ...علیه السلام! درست وقت اذان ظهر عاشورا اطعام عزاداران را شروع می‌کنند و بعد از آن با انرژی و فلوت! سینه می‌زنند و گریه می‌کنند !

حسین (ع) هنوز مظلوم است

چون وقتی محرم می‌آید...
کل یوم عاشورا
یعنی...۱۰ روز و شب ...غم گریه
کل ارض کربلا
یعنی...چند مسجد و چند تکیه !



پاسخ با نقل قول
  #26  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نگاهی به زندگی شهدای کربلا صحابه باران


● شهید ب*** بن حر بن یزید ریاحی
ب*** فرزند حر بن یزید ریاحی بوده است. ب*** در سال ۶۱ هجری قمری به همراه پدرش برای جنگ با سپاه امام(ع) وارد دشت کربلا شد، اما هنگامی که از تصمیم پدرش مبنی بر پیوستن به لشگر امام حسین(ع) آگاه شد، به همراه پدر به خیمه گاه سید الشهدا رفت. امام(ع) نگاهی مهربان به او کرد و از حر پرسید: «این جوان کیست که همراه توست؟» حر نزد حضرت رفت و عرض کرد: «مولایم این فرزند من است.» حضرت برای آنان طلب پاداش خیر نمود، ب*** با خوشحالی خود را به پای امام(ع) افکندو بر او و جدش رسول خدا(ص) درود فرستاد. سپس حر به فرزندش گفت: «به دشمن حمله کن من نیز در کنار تو هستم تا جانم را فدای فرزند پیامبر (ص) نمایم. خدا را شکر که ما از گروه ستمگران جدا شدیم.» ب*** به سفارش پدر و اجازه امام وارد میدان نبرد شد و پس از مبارزه ای سخت و طولانی در روز عاشورا، سال ۶۱ هجری قمری توسط کفار کوفه به شهادت رسید.( سیمای آزاده شهید حر بن یزید ریاحی)
● شهید موقع بن ثمامه اسدی
«موقع» فرزند «ثمامه اسدی صیداوی» از قبیله «بنی اسد» و کنیه اش «ابا موسی» می باشد. او که از یاران امام حسین(ع) بود، شبانه خود را به اردوی امام(ع) رسانید و پس از اینکه حضرت شروط دشمن را رد کرد، در روز عاشورا در راه دفاع از امام آنچنان جنگید که تیرهایش تمام شد و مجروح بر روی زمین افتاد. در آن هنگام قومش او را به کوفه برده و مخفی نمودند.
وقتی ابن زیاد از حال او مطلع شد، دستور قتل وی را صادر کرد، اما جمعی از بنی اسد او را شفاعت کردند تا اینکه ابن زیاد از کشتن وی منصرف شد و او را به زنجیر کشید و به روستای زاره تبعید کرد. «موقع» که در جنگ کربلا سخت مجروح شده بود، یک سال بعد در تبعیدگاهش شهید شد. او هر چند در کربلا به لقاء ا… نرسید، ولی در عظمت و ثواب همتای شهیدان کربلا است.
● شهید سعید بن عبدا… حنفی
«سعید» فرزند «عبدا… حنفی» از اهالی کوفه، عابد، شجاع و از شیعیان مخلص بوده است. او از آغاز خلافت یزید مبارزات انقلابی خود را آغاز کرد. سعید، جزو سومین گروهی بود که به همراه «هانی بن هانی» دعوتنامه هفت نفر از سران کوفه را خدمت امام حسین(ع) رساند. زمانی که مسلم بن عقیل وارد کوفه شد، مشتاقانه با او بیعت کرد. سعید ارادت خاصی نسبت به اباعبدا… داشت، در شب عاشورا هنگامی که امام حسین(ع) بیعت خود را از یارانش برداشت، در مقابل حضرت ایستاد و عرض کرد: «نه، به خدا قسم ای پسر پیامبر، ما هرگز تو را رها نمی کنیم تا خداوند تعالی بداند که ما از تو محافظت کردیم و اگر بدانم که تا ۷۰ مرتبه کشته می شوم و سپس کشته شده و سوزانده می شوم و سپس از آن نیز متلاشی شده و در هوا پراکنده می شوم، از تو جدا نخواهم شد، تا مرگ خود را در نزد تو ببینم. پس چگونه این کار را نکنم در صورتی که این ]تنها[یک کشته شدن است و پس از آن نیز به کرامتی می رسم که برای آن هرگز پایانی نیست.» او در روز عاشورا سال ۶۱ ه.ق. در حالی که برای محافظت از امام در مقابل ایشان ایستاده بود، به شهادت رسید. وقتی برای دفن پیکر مقدسش به کنار او رفتند، به غیر از زخم شمشیر و نیزه ، ۱۳ چوبه تیر در بدن او یافتند. نام سعید در زیارت ناحیه مقدسه همراه با جملاتی که شب عاشورا در برابر امام حسین(ع) گفت و ثنا و دعایی که حضرت حجت (عج) در این زیارت برای او دارد، آمده است.
● شهید زاهر کندی
«زاهر کندی» غلام «عمرو بن حمق خزاعی» از پیروان اهل بیت(ع) راوی حدیث و از پهلوانان شجاع بوده است. وی جد «محمد بن شأن» یکی از صحابی امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) است. زاهر فضائل درخشانی داشت، به طوری که از اصحاب رسول اکرم (ص)، امام علی(ع) و اصحاب الشجره بوده و در صلح حدیبیه و جنگ خیبر نیز حضور داشته است.«زاهر» سالها قبل از واقعه عاشورا در عصر معاویه به همراه مولایش از دست مأموران ابن زیاد به غاری پناه برد، اما ماری «عمرو» را گزید. در همین لحظه او به زاهر گفت: «تو خود را پنهان کن و بعد از شهادت من، مرا کفن و دفن نما.» ولی زاهر اظهار داشت: «تا من تیر در ترکش دارم، با آنان می جنگم تا اینکه به همراه تو کشته شوم. عمرو پیشنهاد غلامش را نپذیرفت و زاهر بنا به دستور مولایش از دست مأموران زیاد فرار کرد تا اینکه در سال ۶۰ هجری قمری عازم حج شد و در آنجا به خدمت امام حسین(ع) رسید. سرانجام سال ۶۱ هجری قمری شاهد شهادت حامی اباعبدا… در حمله اول روز عاشورا بود. نام او زاهر در زیارت ناحیه مقدسه به بزرگی یاد شده است.
● شهید عبدالاعلی کلبی
«عبدالاعلی کلبی» فرزند «یزید کلبی» از اهالی کوفه و از یاران مسلم بن عقیل بوده است. او شیعه ای شجاع، فعال، سوارکار و از قاریان قرآن به شمار می رفت و به همراه «حبیب بن مظاهر» از مردم کوفه برای امام حسین(ع) بیعت می گرفت. زمانی که مسلم(ع) قیام خود را آغاز کرد، عبدالاعلی لباس رزم پوشید و از منزل خویش بیرون رفت تا در محله «بنی فتیان» به مسلم(ع) بپیوندد اما در میان راه کثیر بن شهاب مذحجی او را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد برد. وقتی ابن زیاد از او پرسید: «چرا به لباس رزم از خانه بیرون آمده بودی؟» عبدالاعلی به صورت تقیه جواب داد: «تو را اراده کردم و به قصد تو بیرون آمدم.» ولی ابن زیاد سخن او را باور نکرد و دستور داد تا او را زندانی کنند. پس از شهادت مسلم(ع) بار دیگر او را نزد عبیدا… آوردند. ابن زیاد به او گفت: «ما را از کار خویش آگاه کن و بگو چرا از خانه بیرون آمدی؟» عبدالاعلی گفت: «خدا تو را اصلاح کند، من از خانه بیرون آمدم تا ببینم مردم چه می کنند، ولی کثیر بن شهاب مرا دستگیر نمود.» ابن زیاد که خشمگین شده بود فریاد زد: «سوگند بخور، که جز آنکه گفتی هدفی دیگر تو را به بیرون آمدن از خانه نکشانده است و گناه این سوگند اگر دروغ بگویی بر گردن توست.» عبدالاعلی از سوگند خوردن امتناع ورزید. سرانجام عبیدا… بن زیاد دستور داد، او را به «جبانه السبیح» برده و گردنش را قطع نمایند. هر چند او در کربلا به شهادت نرسیده است اما در شأن و مقام با شهدای کربلا برابر است.
● شهید جون غفاری
«جون» فرزند«حوی» غلام فضل بن عباس بن عبدالمطلب بوده است. حضرت علی(ع) او را به ۱۵۰ دینار خرید و به ابوذر غفاری بخشید. جون تا زمان وفات ابوذر (سال ۳۲ هجری) در تبعیدگاه ربذه در خدمت او بود و پس از آن نزد حضرت علی(ع) بازگشت و تا نبرد کربلا در خدمت امام حسن (ع ) و امام حسین(ع) بوده و در خانه امام سجاد(ع) زندگی می کرده است. جون در شب عاشورا تعمیر سلاحهای یاران امام(ع) را به عهده گرفت. زمانی که در روز عاشورا از امام(ع) اجازه جهاد خواست، حضرت فرمودند: «تو از ما پیروی کردی در طلب عافیت، پس خویشتن را به طریق ما مبتلا مکن، از جانب من آزاد هستی که طریق سلامت خویش جویی.» جون عرض کرد: «یابن رسول ا… من در ایام راحت و وسعت بر سر خوان شما بوده ام و امروز که روز سختی و شدت شماست، دست از شما بردارم؟ به خدا قسم! که بوی من متعفن و جسم من پست و رنگ من سیاه است. پس دریغ مفرمای از من بهشت را، تا بوی من نیکو شود و جسم من شریف و رویم سفید گردد. نه، به خدا سوگند! هرگز از شما جدا نخواهم شد تا خون سیاه خود را با خون طیب شما مخلوط سازم.»جون پس از نبرد سختی در روز عاشورا سال ۶۱ هجری قمری توسط کفار کوفه به شهادت رسید، نام این شهید بزرگوار در زیارت رجبیه و زیارت ناحیه مقدسه آمده است.
● شهید حنظلة بن اسعد
«حنظله» فرزند «اسعد بن شبام … همدان الهمدانی الشبامی» منسوب به «بنی شبام» تیره ای از قبیله «همدان» است. او از رجال سرشناس شیعه، سخنوری فصیح، شجاع و قاری قرآن کریم و اهل کوفه بوده است. برخی از مورخان شامی را به صورت شامی نگاشته اند؛ حنظله فرزندی به نام علی داشت، وی قبل از روز عاشورا به خدمت امام(ع) رسید و از طرف حضرت برای اتمام حجت نزد ابن اسعد رفت .سرانجام او در سال ۶۱ هجری قمری در روز عاشورا به شهادت رسید. نام حنظله در زیارت ناحیه مقدسه و زیارت رجبیه با تغییر مختصری آمده است: «… السلام علی حنظله بن سعد الشبامی …»
این شهید بزرگوار در کنار دیگر شهدای کربلا توسط امام سجاد(ع) و قبیله بنی اسد به خاک سپرده شد.
● شهید موسی بن عقیل
«موسی» فرزند «عقیل بن ابی طالب» در روز عاشورا، سال ۶۱ هجری قمری با اجازه از امام (ع ) پس از «مالک بن داود» به میدان نبرد رفت و فرمود: «ای گروه پیروان وجوانان، با شمشیر و نیزه شما را می زنم و از پیشوای انس و جن و از بانوان و فرزندان او دفاع می کنم تا خدا و پیامبرش را خشنود سازم.» او پس از اینکه تعداد زیادی از لشگر دشمن را به هلاکت رساند، شهد شیرین شهادت را نوشید. البته برخی از کتب مقاتل ایشان را جزو شهدای کربلا معرفی نکرده اند. به همین دلیل شهادت موسی در کربلا مورد تردید است.
● شهید قعنب نمری
«قعنب بن عمرو نمری» از شیعیان و از اهالی بصره بوده است. او به همراه «حجاج بن بدر» که نامه ای از «مسعود بن عمرو بصری» برای امام حسین(ع) داشت به خدمت حضرت رسید و تا کربلا همچنان در خدمت ابا عبدا… (ع) بودند. سرانجام او در روز عاشورای سال ۶۱ هجری قمری به فیض شهادت نائل گشت. نام «قعنب» در زیارت ناحیه مقدسه ذکر شده است. « … السلام علی قعنب بن عمرو النمری…»




----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دیگران را ببخش نه به این خاطر که آنان سزاوار بخشش اند بلکه به این خاطر که تو سزاوار ارامشی
پاسخ با نقل قول
  #27  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اعتقاد به امامت


در فرهنگ اسلام، امامت منصبی الهی است که پس از نبوت برای تبیین مکتب و حفظ دستاوردهای نهضت اسلامی و اجرای حدود و احکام خدا در جامعه از مسیر رهبری و ولایت، پیش‌بینی شده است.
فلسفه سیاسی اسلام برای مدیریت جامعه بر مبنای دین، در قالب و شکل «امامت» تجلی می‌کند. از این رو، از شاخصه‌های امامت نیز، همچون نبوت، علاوه بر صلاحیت‌های علمی و تقوایی، «جعل‌ الهی» و «نصب» است.
اهل‌بیت پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و ‌آله به لحاظ صلاحیت‌های خاص و نزدیکی بیشتر به سرچشمه دین، شایسته‌تر از دیگران برای تصدی زمامداری مسلمین‌اند. آنچه که در غدیر خم اتفاق افتاد، تاکیدی مجدد بود که رسالت پیشوایی امت پس از رسول خدا صلی‌ الله علیه و ‌آله، بر عهده امام برتر و شایسته‌ترین فرد پس از آن حضرت، یعنی امیرالمومنین علی علیه‌السلام است.
هر چند که عده‌ای ریاست‌طلب و زورمدار با راه‌اندازی غوغای سقیفه، مسیر امامت مسلمین را در بستری دیگر انداختند و امت را از امامت علی علیه‌السلام محروم کردند، ولی این حق، از آنِ حضرت بود و خود او پیش از رسیدن به خلافت و پس از آن در درگیری و مناقشاتی که با خلفا و معاویه داشت و پس از شهادتش، امامان دیگر شیعه، پیوسته بر این حق راستین تاکید کرده‌اند و آن را حق مسلم خویش دانسته‌اند و دیگران را غاصب این منصب دانسته‌اند.
قیام عاشورا، جلوه‌ای از این حق‌خواهی و باطل‌ستیزی در ارتباط با این والاترین رکن جامعه ‌اسلامی بود. گرچه امام مجتبی علیه‌السلام بنا به مصالح و شرایطی با معاویه قرارداد صلح امضا کرد، امام حسین علیه‌السلام نیز تا وقتی معاویه زنده بود، به عهدنامه برادر شهیدش وفا‌دار ماند، اما این خاندان پیوسته نسبت به امامت مسلمین و منصب خلافت، مدعی بوده‌اند و پیوسته می‌کوشیدند در حد توان و امکان، با بیدارسازی مردم و تهیه مقدمات و زمینه‌چینی‌های لازم، این عنصر مهم و رکن اساسی اسلام را جامه عمل بپوشانند.
در این راستا، امامان شیعه، از جمله اباعبدالله الحسین‌ علیه‌السلام چند برنامه محوری داشتند:
1- تبیین جایگاه امامت و ویژگی‌های امام؛
2- تبیین عدم صلاحیت دیگران برای تصدی این منصب؛
3- بیان شایستگی و احقّیت خود بر امامت مسلمین .
امام حسین علیه‌السلام در هر سه مورد، سخنان بلندی دارد که به گوشه‌ای از آنها اشاره می‌شود.
پاسخ با نقل قول
  #28  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

شرایط امام

امام حسین علیه‌السلام پس از دریافت نامه‌های گروه‌ها و چهره‌های بارزی از بزرگان شیعه در کوفه که او را دعوت به آمدن به کوفه می‌کردند تا در سایه امامت ایشان به قیام علیه یزید بپردازند، نامه‌ای به آنان نوشت و توسط دو پیک فرستاد و ضمن آن به اعزام مسلم بن عقیل اشاره نمود و در پایان‌ نامه افزود:
«فَلَعَمری ما الاِمامُ الاّ الحاکمُ بِالکِتابِ، اَلقائِمُ بِالقِسطِ، الدّائِنُ بِدینِ الحَقِّ، الحابِسُ نَفسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ»(1) ؛ به جانم سوگند، امام، جز آن که به کتاب خدا حکومت و داوری کند و قیام به قسط و عدل نماید و به دین حق گردن بنهد و خود را وقف راه خدا کرده باشد، نیست.
این بیان، نشان د‌هنده ویژگی‌های امام راستین از دیدگاه اوست. چنین پیشوایی، تجلی دین خداست و معرفت او ضروری و اطاعتش حتمی است و اعتقاد و شناخت نسبت به چنین امامی جزء توحید است. در کلامی از آن حضرت، در پاسخ کسی که می‌پرسد «خداشناسی» چیست؟
می‌فرماید: این که اهل هر دوره و زمانی، پیشوایی را که اطاعت او بر آنان واجب است، بشناسند. (2)
شیخ صدوق در ذیل این حدیث می‌افزاید: مقصود آن حضرت این است که مردم هر دوره باید بدانند که خداوند، هرگز در هیچ دوره‌ای آنان را بدون امام معصوم وانمی‌گذارد و اگر کسی خدایی را بپرستد که برای مردم «حجت» اقامه و تعیین نکرده است، در واقع غیر خدا را پرستیده است.
پس شناخت امام مفترض الطاعه و سپردن زمام اختیار به ولایت و هدایت او، شرط صحت خدا‌پرستی و زمینه‌ خداشناسی کامل است. در یکی از زیارت‌های آن حضرت آمده است:
خدایا! گواهی می‌دهم که اینجا قبر حبیب و برگزیده توست، آن که به کرامت تو نائل آمده است، آن که با شهادت به او عزت و شرافت بخشیده‌ای و میراث پیامبران را به او عطا کرده‌ای و او را «حجت» بر بندگان خود قرار داده‌ای. (3)
در فرازی از یک زیارتنامه دیگر می‌خوانیم:
شهادت می‌دهم که تو امام راشد و راهنمایی؛ قیام به حق کردی و به آن عمل کردی. گواهی می‌دهم که اطاعت از تو واجب است؛ سخن تو صدق و راست است و تو با حکمت و موغطه نیکو به راه پروردگارت دعوت کردی. (4)
پاسخ با نقل قول
  #29  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


صلاحیت خود و نفی صلاحیت دیگران


وقتی الگوی کلی امامت و ویژگی‌های پیشوای صالح بیان شد، انطباق آن عنوان بر شخص خاص، محور دیگر بحث است. رهبر نهضت عاشورا، در جاهای مختلف، با بیان جایگاه والای اهل‌بیت پیامبر و بر شمردن فضایل شخصی خود و برخورداری‌اش از ملاک‌های امامت، همچنین با ذکر نقاط ضعف و اشکال‌های اساسی و غیرقابل اغماض در امویان به ویژه یزید بن معاویه، ذهنیت جامعه ‌اسلامی را به سمت و سوی «امام صالح» سوق می‌دهد. نمونه‌های این هشدار و تبیین فراوان است که به تعدادی از آنها اشاره می‌شود:
امام حسین علیه‌السلام در مسیر راه کوفه، پس از برخورد با سپاه حرّ، در خطابه‌ای که پس از برگزاری نماز جماعت، خطاب به آنان ایراد نمود، فرمود:
ای مردم! اگر تقوای خدا پیشه کنید و حق را برای صاحبانش بشناسید، خدا از شما بیشتر راضی خواهد بود. ما دودمان پیامبریم و به عهده‌‌داری این امر (حکومت) ولایت بر شما، از دیگرانی که به ناحق مدعی آنند و در میان شما به ستم و تجاوز حکومت می‌کنند، سزاوارتریم. (5)

در نامه‌‌ای که پس از برخورد با سپاه حرّ به بزرگان کوفه می‌نویسد، پس از بر شمردن این که این جماعت (زمامداران اموی) پیرو شیطانند و حدود الهی را تعطیل کرده و فساد را آشکار ساخته و حلال را حرام و حرام الهی را حلال کرده و بیت‌المال را برای خود برداشته‌اند، می‌فرماید: «و اَنّی اَحَقُّ بِهذا الاَمرِ لِقَرابَتی مِن رَسول ‌الله...» (6) و خود را به دلیل نزدیک‌تر بودنش به پیامبر، برای حکومت بر مسلمین شایسته‌تر می‌بیند.
وقتی که آن حضرت در مدینه بود، خیر مرگ معاویه رسید و ولید به دستور یزید، می‌خواست از آن حضرت بیعت بگیرد. حضرت فرمود: ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمتیم. خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است. ولی یزید، مردی تبهکار و شرابخوار و آدم‌کُش است که فسق علنی می‌کند، کسی مانند من با کسی همچون او بیعت نمی‌کند، ولی ما و شما صبح کنیم و منتظر باشیم و نگاه کنیم که کدام یک از ما به بیعت و خلافت سزاوارتریم؟! «نَنتَظر و تَنتَظِرونَ اَیُّنا اَحَقَّ بِالخِافَةِ وَالبَیعةِ.» (7)

این دیدگاه را امام حسین علیه‌السلام، از سال‌ها قبل نسبت به یزید داشته است. معاویه در ایام حیات خود وقتی برای ولایتعهدی یزید، تلاش می‌کرد و می‌کوشید تا نظر موافق بزرگان و شخصیت‌ها را جلب کند، در مدینه دیداری با ابن عباس و امام حسین علیه‌السلام داشت و می‌خواست از آنان بیعت بگیرد. امام حسین علیه‌السلام از گستاخی او انتقاد کرد و فرمود:
این که به کمال رسیدن و سیاست و تدبیر یزید را نسبت به امت پیامبر یاد می‌کنی؛ می‌خواهی مردم را به توهم اندازی! گویا چهره‌ای پنهان و ناشناخته را توصیف می‌کنی یا اطلاع خاصی داری! یزید، خودش گواه رای اوست، او برای همان کارهایی که مشغول است مثل بازی با سگ‌ها، کبوتر‌بازی، نوازندگی و عیاشی، بهتر است، بیش از این بار ستم بر دوش مکش. (8)
پاسخ با نقل قول
  #30  
قدیمی 12-10-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


امام در نامه‌‌ای خطاب به معاویه درباره همین موضوع و خلافکاری‌های او می‌نویسد:
بدان که خداوند، هرگز فراموش نمی‌کند که تو تنها به گمان، انسان‌ها را می‌کشی و به تهمت، دستگیر می‌کنی و نوجوان شرابخوار و سگ‌بازی را به امارت مردم می‌گماری. با این کار، خودت و دینت را هلاک و تباه می‌سازی و مردم را ضایع می‌کنی. (9)

در همین نامه می‌نویسد:
ای معاویه! برایم نوشته‌ای که مردم را به فتنه نیندازم. من فتنه‌ای بالاتر از زمامداری تو بر مردم نمی‌شناسم و اگر اهل مبارزه باشم، جهاد با تو را برترین کار می‌دانم و اگر با تو نجنگیده‌ام از خدا آمرزش می‌خواهم!
این دیدگاه امام را در مورد خلافت و زمامداری ناصالحان بیان می‌کند. در نقل دیگری آمده است که امام به معاویه نامه نوشت و از اموری انتقاد کرد از جمله این که:
جوانی را به ولایت امر مردم تعیین کرده‌ای که شراب می‌خورد و یا سگ‌بازی می‌کند، به امانت خود خیانت کرده و مردم را تباه ساخته‌ای، چگونه یک شرابخوار را به تولیت امور امت محمد صلی ‌الله علیه و ‌آله می‌گماری، در حالی که شرابخوار، امین بر یک درهم نیست، چگونه نسبت به امت امین باشد؟! (10)

از دیدگاه امام حسین علیه‌السلام کسی شایسته امامت مسلمین است که از نظر علم و تقوا و اصل و نسب برتر باشد. در سفری که معاویه به مدینه داشت، دستور داد همه در مسجد حاضر شوند. عده‌ای هم که هنوز به نفع یزید بیعت نکرده بودند، کنار منبر نشسته بودند. معاویه شروع کرد به برشمردن فضایل (!) یزید و در پایان گفت همه جا همه بیعت کرده‌اند. تنها مدینه مانده است... امام حسین برخاست و فرمود: کسی را وانهاده‌ای که از نظر پدر و مادر و صفات شخصی از یزید بهتر است! معاویه گفت: گویا خودت را می‌گویی؟! حضرت فرمود: آری! (11)
در نقل دیگری آمده است که فرمود: به خدا قسم من به خلافت شایسته‌ترم، پدرم بهتر از پدر اوست، جدم برتر از جد اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اویم. (12)
گردن نهادن به حکم پیشوا - هر که می‌خواهد باشد - در منطق عاشورا و دین، درست نیست. هر زمامدار و امامی شایسته پیروی نیست. در فرهنگ قرآنی، «امام نار» و «امام نور» مطرح است (13) پیشوایان ستمگر و باطل، «ائمه نار» ند که هم خودشان دوزخی‌اند، و هم مردم را جهنمی می‌سازند و «ائمه نور»، پیشوایان الهی، روشنان و روشنگران‌اند و پیروی از آنان نیز، گام زدن در مسیر هدایت است. عاشوراییان با این فرهنگ، به خوبی آشنا بودند. وقتی امام حسین علیه‌السلام در سرزمین نینوا فرود آمد، قاصدی از سوی ابن زیاد آمد و نامه‌ای آورد. یکی از همراهان امام که او را شناخت نفرینش کرد و گفت چیست که آورده‌ای؟ پاسخ داد: اطاعت از امامم کرده و به بیعت خود وفا کرده‌ام. همراه امام گفت: پیشوای تو از همان «ائمه نار» است که به آتش فرا می‌خوانند و چه بد امامی است. (14)
پیام عاشورا این است که در جامعه‌ اسلامی، حاکمیت و ولایت، حق شایسته‌ترین افراد است که تعهد ایمانی بالایی داشته باشند و برای اجرای قرآن و فرمان خدا و هدایت جامعه به سوی اسلام ناب بکوشند و شیوه حکومتی‌شان بر مبنای عدل و قسط و محترم شمردن مال و جان و نوامیس مسلمانان باشد. جز به این صورت، حق این منصب الهی و حقوق مردم ادا نخواهد شد و با زمامداری ناصالحان، جامعه رو به سقوط و تباهی و دین خدا رو به نابودی خواهد رفت. امام هرگز تن به چنین حکومتی نمی‌‌دهد. آن حضرت، ضمن برشمردن رسوایی‌های یزید، و رد صلاحیت او برای خلافت، نسبت به بیعت با او فرمود:
«... لا وَ اللهِ! لا یکونُ ذلکَ ابَدا» (15) ؛ نه به خدا قسم، این هرگز شدنی نیست!
در راستای همین هدایت و نجات‌بخشی که از شوون امامت به حق است، سیدالشهدا به مبارزه‌ای دست می‌زند که به شهادت ختم می‌شود و همین زمینه جهل‌زدایی و بیدارگری مردم می‌شود. در زیارت امام حسین ‌علیه‌السلام می‌خوانیم:
«فَاَعذَر فِی الدَّعوةِ وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیک لِیَستَنقِذَ عبادَک مِنَ الضَّلالَةِ وَ لجَهالَةِ وَ العَمی و الشّکِ و الارتیابِ اِلی بابِ الهُدی وَ الرَّشادِ» (16)؛ (خدایا...) او در دعوت خویش، راه عذر را بر مخالفان بست، در راه تو خون خویش را نثار کرد، تا بندگانت را از گمراهی و جهالت و کوری و دو دلی و شک بیرون آورد و نجات بخشد و به هدایت و رشادت رهنمون گردد.
عمل امام، نشان ‌دهنده بینش صحیح اسلام نسبت به رهبری و خلافت است. امام حسین علیه‌السلام، حتی اگر هیچ یاور و دعوت کننده و بیعت کننده‌ای هم نداشت، باز با حکومت یزید کنار نمی‌آمد، چرا که مشروعیت نداشت. خود وی تصریح فرمود:
«وَ اللهِ لَو لَم یکُن فِی الدُّنیا مَلجَا و لا مَاوی لَما بایَعتُ یزیدَ بن معاویَةَ.» (17)
به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاه و ماوایی نباشد، باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد.
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها