بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > پارسی بگوییم

پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #421  
قدیمی 01-20-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


قاپ کسی را دزدیدن

داستان:
عبارت مثلی بالا کنایه از این است که کسی را به لطایف الحیل تحت تاثیر قرار دهند و آن­چنان نظر مساعدش را به خود جلب کنند که :« هرچه از او بخواهند بکند و هر حرفی به او بگویند باور نماید و مخصوصا در مورد قسمت دوم بیشتر موقع استعمال دارد .»
قاپ در آنندراج به معنی : استخوانی خُرد در پاچه­ ی گوسفند و غیره آمده وآن را قاپ مورد نظر استخوان پاشنه و سر زانوی گوسفند است که با آن قاپ بازی می­کنند.
این بازی اختصاص به افراد و جوانان طبقه­ ی سوم دارد و با آن چند نوع بازی می­کنند که اهم آن­ها عبارت از قاپ سرپا که به دو طریقه­ ی تیلی و پئی که امروزه رواج چندانی ندارد، و سه قاپ وچهار قاپ و جز این­هاست.
بازی سه قاپ همان طوری که از اسمش پیداست از سه قاپ تشکیل شده و راجع به طرز و کیفیت این نوع بازی در نوشتار «نقش آوردن» به تفضیل بحث شده است.
قاپ بازی به این ترتیب است که مقداری قاپ معمولی را در وسط دایره­ای به شکل افقی می­چینند. هریک از بازیکنان یک شاه قاپ در میان دو انگشت دست دارند و در خارج دایره متناوبا و پشت سرهم با شاه قاپ­ها به قاپ­های وسط دایره می­زنند. هرکس توانست قاپ­های بیشتری را بزند و از دایره خارج کند برنده شناخته می­شود.
مطلب و موضوع نوشتار بر سرهمین شاه قاپ است. شاه قاپ بزرگتر از قاپ­های معمولی است. و برای آن­که سنگین باشد معمولا قسمت مقعر وفرو رفته آن را که جیک می­گویند با سرب پر می­کنند و یا به طور کلی آنرا سوراخ کرده درونش را سرب می­ریزند تا به علت ثقل وسنگینی بتواند قاپ­ها را از وسط دایره خارج کند. این عمل را بارزدن قاپ و آن قاپ را قاپ پر یا «قاپ بار زده» می­گویند.
به قول دانشمند معاصرآقای جمال زاده :« مردم، کهنه قالتاق و کاربر و آزموده و ناقلا را نیز می­گویند : فلانی قاپش پراست.»
پیداست هرکس قاپش از نظر سنگینی خوش­دست و آماده­تر باشد در بازی موفق­تر است. در بازی­های دیگر هم بعضی­ها با قاپ­های مخصوص خودشان که قبلا آن را پر کرده ­اند بازی می­کنند تا هر نقشی را که بخواهند بر زمین بنشیند.
این قاپ­ها در نزد اهل فن خیلی قیمت دارد و اگراین قاپ­ها دزدیده شود سارق و رباینده آن، هرچه از صاحب قاپ بخواهد ناچار است تمکین کند و قاپش را پس بگیرد. در ازمنه واعصار گذشته که بازی­ها و تفریحات سالم به قدر کفایت وجود نداشت قاپ بازی در نزد جوانان وحتی پیران و سالمندان فارغ البال کاملا رایج بوده است.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #422  
قدیمی 01-20-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


قمپز در کردن

داستان:
آدمی ذاتا خوش دارد که از خود تعریف کند و به بعضی از اعمال و رفتار خود جنبه ­ی شاهکار وپهلوانی بدهد و گمان می­برد اگرحرف­های گنده بزند وکارهای مهمی را بر خلاف حقیقت به خود نسبت دهد حقیقت مطلب همیشه مکتوم می­ماند و رازش از پرده بیرون نمی­افتد
در حالی که چنین نیست و قیافه­ ی حقیقی این گونه افراد مغرور و خودخواه به زودی نمودار می­گردد.
این­جاست که حاضران مجلس وشنوندگان به یکدیگر چشمک می­زنند و می­گویند : «یارو قمپز در می­کند» یعنی حرف­هایش توخالی است، پایه و اساسی ندارد. بشنو وباور مکن.
خلاصه قمپز در کردن به گفته­ ی علامه دهخدا به معنی : «دعاوی دروغین کردن، بالیدن نابجا و فخر و مباهات بی­مورد کردن» است.
اگرچه
قُمپوز لغت ترکی­ای است و در لغتنامه­ ی دهخدا به معنی آلتی موسیقی از ذوات الاوتار است اما بر اثر تحقیقات ومطالعات کافی، قمپوز توپی بود کوهستانی و سرپر به نام «قمپوز کوهی» که دولت امپراطوری عثمانی در جنگ­های با ایران مورد استفاده قرار می­داد. این توپ اثر تخریبی نداشت زیرا گلوله در آن به کار نمی­رفت بلکه مقدار زیادی باروت در آن می­ریختند و پارچه­ های کهنه و مستعمل را با سُنبه در آن به فشار جای می­دادند و می­کوبیدند تا کاملا سفت و محکم شود. سپس این توپ­ها را در مناطق کوهستانی که موجب انعکاس و تقویت صدا می­شد به طرف دشمن آتش می­کردند. صدایی آن­چنان مهیب و هولناک داشت که تمام کوهستان را به لرزه در می­آورد و تا مدتی صحنه­ ی جنگ را تحت الشعاع قرار می­داد ولی کاری صورت نمی­داد زیرا گلوله ­ای نداشت.
در جنگ­های اولیه­ بین ایران و عثمانی صدای عجیب و مهیب آن در روحیه­ ی سربازان ایرانیان اثر می­گذاشت و از پیشروی آنان تا حدودی جلوگیری می­کرد ولی بعدها که ایرانیان به ماهیت و توخالی بودن آن پی­بردند هرگاه صدای گوش­خراشش را می­شنیدند به یکدیگر می­گفتند :«نترسید قمپوز درمی­کنند» یعنی تو خالی است وگلوله ندارد.
کلمه­ ی قمپوز مانند بسیاری از کلمات تحریف و تصحیف شده رفته رفته به صورت قمپز تغییر شکل داده ضرب المثل شده است.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #423  
قدیمی 01-20-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

جور مرا بکش

داستان:
عبارت بالا هم چون «اشکی بریز» از مصطلحات می­گساری و می­گساران است که چون می­گساری بیش از آن توانایی باده نوشی نداشته باشد از دیگری خواهش می­کند که جور اورا بکشد، یعنی تمام یا باقیمانده­ی محتوای پیاله را که میزبان یا ساقی یا جام گردان مجلس به او تعارف کرده است بنوشد تا قطره­ ای در آن نماند.
این عبارت که دیرزمانی صرفا در مجالس باده نوشی و می­گساری مورد استفاده و اصطلاح بوده است رفته رفته در رابطه با خوردنی­ها و نوشیدنی­های غیرالکلی به کار گرفته شده در این­گونه موارد هم چون پای تعارف و اصرار به میان آید و نخواهند دست رد بر سینه­ ی میزبان و متقاضی بگذارد از دیگران می­خواهند که جورشان را بکشند و از آن خوراک یا نوشیدنی بخورند و نوش جان کنند.
جور واژه­ ای است عربی که از آن معانی ظلم و ستم و جفا و اعمال خلاف انصاف و وجدان از قبیل جور کردن و جور کشیدن و جورآمدن وجور بردن و جور پذیر یعنی مظلوم و جور پیشه و جز این­ها افاده می­شود. در اصطلاح عرفانی هم، جور به معنی بازداشتن به کار آمده که سالک را از سیر در عروج باز می­دارد. ولی عبارت جور کسی را کشیدن دو معنی دارد :
معنی عام و معنی خاص.

معنی عام در تداول عامه به جای کسی دیگر تحمل و تقبل امری صعب و ناگوارکردن است. اما درمعنی خاص که مورد بحث این مقاله است جور نام یکی از خطوط جام جم است که خط لب جام و پیاله باشد.
توضیح آن که : جام شراب­خواری در قدیم که آن را جام جم و جام جمشید هم می­نامیدند هفت خط معین و مدرج داشت که نشانه­ های میزان باده گساری بود و باده نوش تا خطی شراب می­ریخت یا می­خواست که توانایی نوشیدن آن را داشته باشد چه در ازامنه­ ی قدیمه اگر باده نوش حتی یک قطره از شراب جامش را باقی می­گذاشت خلاف ادب و نزاکت تلقی گردیده شراب­خوار مورد ملامت و تحقیر و تخفیف قرار می­گرفت.
اینکه باده گساران به هنگام باده گساری و پس از آنکه به حد اشباع رسیده ­اند به یکدیگرتعارف می­کنند که جور مرا بکش واژه ­ی جور مقتبس از همین هفت خط جام جم است یعنی باقی را تو بنوش تا در جام چیزی باقی نماند.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #424  
قدیمی 01-20-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


جیک و بوکشان درست است

داستان:
هرگاه دو یا چند نفر با یکدیگر اتفاق نظر داشته باشند و مهمات و مشکلات امور را با توحید و تشریک مساعی حل و فصل کنند در چنین موارد گفته می­شود : «جیک و بوکشان درست است» و یا به اصطلاح دیگر می­گویند : «جیک وبوکشان یکی است» یعنی : قبلا توافق کردند و می­دانند چه می­کنند.
سابقا بازی سه قاپ از رایج­ترین بازی­ها و تفریحات نیمه سالم در میان جوانان طبقه ­ی سوم و چهارم بوده است و هم اکنون نیز در گوشه و کنار حتی در جنوب شهر تهران معمول و متداول است.
در این بازی فقط سه قاپ مورد استفاده قرار می­گیرد وهر قاپ چهار گوشه ­ی غیر منظم دارد که یک طرف آن گوژ (مُحَدَب) و طرف دیگرو سطوح جانبی آن کاو (مُقَعَر) است.
در اصطلاح بازیکنان طرف گوژ را بوک و طرف دیگر را که کاو است جیک می­گویند. از دو سطح جانبی مقعر هم طرف ناصاف سرکج را اسب و طرف مقابل را که قدری صاف است خر می­گویند.
در بازی سه قاپ بازیکنان حلقه وار و به طور چمباتمه می­نشینند وهر کدام متناوبا سه قاپ را در لای انگشتان دست خود جای می­دهند و هرسه را یک جا بر زمین می­اندازند. برد و باخت بازیکنان مربوط به قرارداد قبلی و منوط به طرز قرار گرفتن قاپ­ها بر روی زمین است.
بازی سه قاپ صرفا اختصاص به همان بازیکنان شرکت کننده ندارد بلکه سایر حاضران و تماشاچیان نیزمی­توانند هر کدام مبلغی بخوانند و شرط بندی کنند. آن­گاه قاپ­ها تحت نظارت کاسه کوزه­ دار از طرف بازیکنان بر زمین ریخته می­شود.
در بازی سه قاپ همیشه اسب با جیک و خربا بوک از لحاظ برد و باخت تناسب دارد یعنی هرگاه یکی اسب و دوتای دیگر جیک، یا یکی خر و دوتای دیگر بوک بنشیند قاپ اندازه­ ی مبلغ خوانده را از طرف مقابل می­برد. در غیر این صورت یعنی اگر یکی اسب ودوتای دیگر بوک، و یا یکی خر و دوتای دیگر جیک بنشیند قاپ انداز مبلغ شرط بندی را به طرف مقابل خواهد باخت.
با این توصیف به طوری که ملاحظه می­شود بازیکنان در بازی سه قاپ باید جیک و بوکشان درست باشد یعنی اسب با جیک و خر با بوک بنشیند تا بتوانند بازی را ببرند وگرنه خواهند باخت.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #425  
قدیمی 01-20-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


جیم شدن

داستان:
هرکس از جمعیتی بگریزد و یا به علت ارتکاب جرم وگناهی از انظار مخفی شود اصطلاحا می­گویند : « فلانی جیم شده است »
به جز ارباب اطلاع و تحقیق، کمتر کسی می­داند که «جیم» چیست و از چه عصر و زمانی، این حرف ناظر بر اختفا شده است.
بهلول ( به ضم با و سکون ها ) که به معنی گشاده رو و خوب آمده است و مردان اهل مزاح و بذله گو حاضرجواب و عاقل کهنه کار را به او تشبیه می­کنند، اگرچه به ظاهردیوانه می­نمود ولی از عقلا و خردمندان روزگار بوده است.
در تذکره­ها بهلول زیاد داریم ولی بهلول معروف ومورد بحث همان شخصیتی است که در زمان هارون الرشید می­زیست و از شاگردان مخصوص امام جعفرصادق بوده است.
بهلول از بستگان نزدیک وبه روایتی برادر مادری هارون الرشید بوده که با وجود این قرابت و انتساب، به امام اول شیعیان و فرزندان بزرگوارش ارادت می­ورزیده است. زادگاه او شهر کوفه ونام اصلیش را «وهب بن عمرو» نوشته ­اند.
جنون و دیوانگی ظاهری او به این علت بوده که هارون الرشید برای بقای خلافت و حفظ مقام و قدرت خود تصمیم گرفت امام جعفرصادق را از میان بردارد و بهانه ­ها برمی­انگیخت تا وی را به درجه ­ی شهادت برساند. چون به هیچ وسیله توفیق نیافت پس امام ششم را متهم به داعیه خروج کرده از فقهای زمان از جمله بهلول استفتاء به قتلش کرده است.
بعضی­ها فتوا دادند ولی بهلول به دستور امام صادق تظاهر به جنون ودیوانگی کرد تا از او شرعا فتوی نخواهند.
این روایت صحیح به نظر نمی­رسد زیرا بعید است امام معصوم شخص عاقلی را صریحا امر کند که خود را به دیوانگی بزند.

اصح روایات این است که چند تن از صحابه و دوستان خاص امام صادق به مناسبت علاقه و ارادت به ایشان، تحت تعقیب قرار گرفتند و هارون به وسایل و دسایس مختلفه در مقام از بین بردن تمام علاقه مندان و محبان امام عصر برآمده بود.
این عده، از امام که آن موقع در مدینه به سر می­برد چاره جویی وکسب تکلیف کردند.
امام جعفر صادق جواب آن­ها را با یکی از حروف الفبایی نمودار ساختند وآن حرف «ج» بود یعنی به طور رمز و سربسته پیام دادند که :« جیم شوید »
از آن­جا که سوال کنندگان مجاز و مأذون نبودند بیش از این از امام توضیح بخواهند زیرا عمال و جاسوسان خلیفه مراقب احوال بودند لذا پیام اختصاری حضرت را با همان ایجاز و اختصار که اصغاء کرده بودند به اطلاع علاقه مندانش در بغداد رسانیدند. هر کدام از آنان پیام امام صادق را به زعم خویش تعبیر کرده بدان وسیله از کید هارون نجات یافتند.
بعضی­ها حرف ج را جلاء وطن دانسته عراق را ترک گفتند. عده­ای منظور حضرت را جبل استنباط کردند و به کوهستان­ها پناه بردند ولی بهلول حرف ج را به جنون تعبیر کرده بر اسب چوبین سوار شده خود را به دیوانگی زد و باوجود آن­که زندگانی اعیانی داشت دست از تمام تجملات دنیوی کشیده خویشان و بستگان و سایر متعلقان را به هیچ شمرد و در طریق جنون و سرگشتگی که جنبه ­ی عرفانی آن در این مورد بیشتر قابل تأمل است به حق­گویی و حقیقت جویی پرداخت وگمراهان و بی­خبران را به صراط مستقیم انصاف و عدالت ارشاد و رهبری کرد.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #426  
قدیمی 01-20-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


گوهر شبچراغ

داستان:
واژه­ی مرکب بالا در شرح و توصیف قصص و داستان­ها و همچنین زیبایی لعبتان طناز و دلربا به کار می­رود ولی دانش پژوهان از آن در تعریف مقام رفیع دانش و معرفت استفاده می­کنند، چه اگر به حقیقت مداقه نماییم علم و دانش گوهر شب­چراغی است که حجاب جهل و تاریکی را دریده، حقایق و دقایق جهان را در نظر آدمی جلوه­ گر می­سازد.
به همین جهت است که غالبا در تعریف و توصیف شخیت­های بارز و موثر جهانی گفته می­شود:
«این دانای محقق گوهر شبچراغی است که افق آفاق را به نور کمال و هنرش روشن کرده است.»

اکنون ببینیم گوهر شبچراغ چیست که تا این اندازه مورد توجه و عنایت محققان و روشنفکران جهان واقع شده است.»
به طوری که در مقاله ­ی «بادآورده را باد می برد»، شرح داده شده، خسروپرویز، پادشاه ساسانی به مال و خواسته و نفایس عجیبه و گرانبها اشتیاق وافر داشته است و به جرأت می­توان گفت تقریبا تمام خزائن و تجملاتی که بعد از جنگ قادسیه به دست اعراب افتاد، همه به وسیله ­ی­ خسروپرویز تهیه و تدارک شده بود.
ماحصل مطالبی که در کتب تاریخی به ویژه کتاب «ایران در زمان ساسانیان» در این زمینه نوشته شده است به شرح زیر است:

«... از عجایب و نفایس دستگاه پرویز یکی شطرنج بود که مهره ­هایش را از یاقوت و زمرد ساخته بودند. دیگری نرد از بُسَد و فیروزه، قطعه­ ای زری به وزن دویست مثقال که آن را مشت افشار یا دست افشار می­گفتند زیرا چون موم نرم بود و می­توانستند آن را به شکل­های مختلفه درآوردند.
دیگری دستار که ظاهرا از پنبه ­ی کوهی بود و شاه دست­هایش را با آن پاک می­کرد. دستار مزبور چون چرکین می­شد آن را در آتش می­افکندند و آتش چرک­های دستار را از بین می­برد ولی دستار را نمی­سوزانید.
بزرگترین نفایس خسروپروز تخت طاقدیس بود یعنی تختی به شکل طاق که در غایت وسعت و مرصع به جواهر قیمتی بود و یکصد و چهل هزار میخ نقره در اطراف آن به کار برده بودند.
دیگر قالی بزرگ و زربفت موسوم به وهاری خسرو یا بهار کسری و یا به اصطلاح معروف بهارستان بود که به قول بلعمی آن را فرش زمستانی می­گفتند به طول و عرض شصت ارش که تالار بزرگ قصر سلطنتی تیسفون را مفروش می­کرد و گل و بوته ­ها و نقش و نگارهای قالی مزبور در فصل زمستان منظره ­ی بهاری را در نظر شاهنشاه جلوه می­داده است.
همچنین خسروپرویز تاج مرصعی داشت که شصت من زر خالص در آن به کار رفته بود. بدون شک این همان تاجی است که نوشته­ اند مرصع به زر و سیم و یاقوت و زمرد بوده به وسیله ­ی زنجیری از طلا به سقف تیسفون آویخته بوده ­اند.
این زنجیر چنان نازک بود که از دور دیده نمی­شد و چون بیننده از مسافتی نسبتا بعید نگاه می­کرد می­پنداشت که واقعا تاج بر سر شاه قرار دارد در صورتی که این کلاه به قدری سنگین بود که هیچ سری تاب نگاه داشتن آن را نداشته است.
در سقف تالار یکصد و پنجاه روزنه به قطر دوازده تا پانزده سانتیمتر تعبیه کرده بودند که نوری لطیف از آن­ها به درون می­تافت و در این روشنایی اسرار آمیز، آن همه شکوه و جلال و تجمل، اشخاصی را که برای دفعه اول به آن­جا قدم می­نهادند چنان مبهوت می­کرد که بی­اختیار به زانو درمی­آمدند.
چون پادشاه پس از بار از تخت برمی­خاست و می­رفت، تاج همچنان آویخته بود و آن را با جامه­ ی زربفت مستور می­کردند که از گرد و غبار محفوظ بماند. حلقه ­ای که زنجیر تاج را به سقف می­بست تا سال 1812 میلادی برجای بود و در آن وقت آن را برداشتند...»

باری، یاقوت­های رمانی آن در شب چون چراغ روشنایی می­داد و آن را در شب­های تار به جای چراغ به کار می­بردند. بدون شک مقصود از گوهر شب چراغ همین یاقوت­های رمانی تاج خسروپرویز بود که بعدها به صورت ضرب المثل درآمده است چه قبل و بعد از این تاریخی مدارک و شواهدی موجود نیست که دال بر اثر وجودی گوهر شب چراغ باشد.
«شاردن» سیاح معروف فرانسوی راجع به گوهر شب چراغ نوشته است:
«.. ایرانیان می­گویند که یاقوت احمر و زبرجد و همچنین گوهر شب چراغ که سنگ مشهوری است که دیگر وجود خارجی ندارد و قریبت به یقین است که فقط یاقوت آتشی است که دارای رنگ و جلای عالی می­باشد از کان­های مصر استخراج می­گردد. در ایران برای این سنگ خاصیت درخشندگی خاصی که تمام اطراف خود را روشن کند قائل می­باشند و به همین جهت آن را شب چراغ یعنی شعله­ی شب می­نامند و «شاه مهره» یعنی سنگ سلطانی و «شاه جواهرات» یعنی سلطان گوهرها نیز می­خوانند. ایرانیان برای این سنگ صفات مافوق الطبیعه ­ای قائل­اند و برای آن­که داستان کاملا اسرارآمیز باش حکایت می­کنند که گوهر شب چراغ در سر اژدهایی یا بر سر سیمرغ و یا عنقایی در کوه قاف به وجود می­آید. مشرق زمینیان از این کوه جبال اقصای شمال را قصد می­کنند ... »

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #427  
قدیمی 01-20-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض




گهی پشت به زین و گهی زین به پشت

داستان:
مصراع مثلی بالا حاکی از تطور زمانه است که گاهی آدمی را به کمال مطلوب می­رساند و هرچه خواست و آرزویش باشد برمی­آورد. زمانی آن چنان پشت می­کند که تمام خان و مان و مال و خواسته را به باد فنا نیستی می­سپارد.
آزاده­ ی طوس «حکیم ابوالقاسم فردوسی» در شرح زندگانی پهلوان نامی ایران رستم دستان سروده است.
پس از آن­که سردار نامدار ایران رستم پیلتن از جنگ با افراسیاب تورانی پیروزآمد و مدتی در زابلستان به استراحت پرداخت مجددا بار سفر بست و در محل سمنگان واقع در مرز ایران و توران که دشتی وسیع و مرغزاری طرب انگیز بود به شکار گورخر پرداخت:
به تیر و کمان و به گرز و کمند
بیفکند بر دشت، نخجیر چند

زخار و ز خاشاک و شاخ درخت
یکی آتشی برفروزید سخت

چو آتش پراکنده شد پیلتن
درختی بجست از دریا بزن ؟

یکی نره گوری بزد بر درخت
که در چنگ او پر مرغی بسخت

چو بریان شد از هم بکند و بخورد
ز مغز استخوانش برآورد گرد

پس آنگه خرامان بشد نزد آب
چو سیراب شد، کرد آهنگ خواب

بخفت و برآسود از روزگار
چمان و چران رخش در مرغزار
تنی چند از سواران تورانی که سال­ها در پی فرصت بودند تا از پشت اسب تیز تک رستم رخش کره بگیرند در این موقع که رستم به خواب رفته بود موقع را مغتنم دیدند و به آن حیوان کوه پیکر که در مرغزار سمنگان می­چمید و می­چرید، یورش بردند.
سواران ز هر سو برو تاختند
کمند کیانی در انداختند

چو رخش آن کمند سواران بدید
چو شیر ژیان آنگهی بردمید

دو کس را بزخم لگد کرد پست
یکی را سر از تن بدندان گسست

سه تن کشته شد زان سواران چند
نیامد سر رخش جنگی به بند

پس آنگه فکندند هر سو کمند
که تا گردن رخش کردند بند

گرفتند و بردند پویان بشهر
همی هر کس از رخش جستند بهر
پس از دیر زمانی رستم بیدار شد و از مرکوبش رخش اثری ندید. ناگزیر زین اسب را بر پشت خویش گرفت و افسرده و غمگین از گردش روزگار به جانب شهر سمنگان رهسپار گردید:
غمی گشت چون بارگی را نیافت
سراسیمه سوی سمنگان شتافت

همی گفت اکنون پیاده دوان
کجا پویم از ننگ تیره روان

ابا ترکش و گرز و بسته میان
چنین ترک و شمشیر و ببر بیان

بیابان چگونه گذاره کنم
ابا جنگجویان چه چاره کنم

چه گویند ترکان که رخشش که برد
تهمتن بدینسان بخفت و بمرد

کنون رفت باید به بیچارگی
به غم دل نهادن بیکبارگی

همی بست باید سلیج و کمر
بجایی نشانش بیابم مگر

برفت اینچنین دل پر از درد و رنج
تن اندر بلا و دل اندر شکنج

به پشت اندر آورد زین و لجام
همی گفت با خود یل نیکنام

چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت

پی رخش برداشت ره بر گرفت
بس اندیشه ها در دل اندر گرفت

چون نزدیک شهر سمنگان رسید
خبر زو بشاه و بزرگان رسید

که آمد پیاده گو تاجبخش
بنخجیر گه زو رمیدست رخش

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #428  
قدیمی 01-20-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


گوش خواباندن

داستان:
عبارت بالا مجازا به معنی و مفهوم منتهز و مترصد فرصت بودن است تا افراد دوراندیش و مال اندیش با استفاده از موقع و فرصت، به منظور دست یابند و مقصد و مقصود حاصل آید.
آن­چه نگارنده را به تأمل واداشت که عبارت بالا باید ریشه­ ی تاریخی داشته باشد، واژه ­ی گوش و خوابانیدن گوش است که ظاهرا هیچ­گونه مناسبت و ارتباطی با منتهز و مترصد فرصت بودن و استفاده از موقع ندارد.
سرانجام پس از بررسی و پی­جویی به این نتیجه رسید که این ضرب المثل هم چون سایر امثال و حکم معمول و مصطلح ریشه­ ی تاریخی دارد و نقش اصلی را در این عبارت همان گوش بازی می­کند تا فرصت مغتنم از دست نرود و علاج واقعه قبل از وقوع بشود.
در قرون و اعصار قدیمه که وسایل موتوری و سلاح گرم و آتشین هنوز اختراع نشده بود سپاهیان بر اسبان تیزتک و راهوار سوار می­شدند و با سلاح­های سرد از قبیل نیزه و شمشیر و تیر و کمان و دشنه و خنجر و کارد و کمند و فلاخن و جز این­ها در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده به جنگ و ستیز می­پرداخته­اند و غالب و مغلوب وقتی معلوم می­شد، مغلوبین پشت به دشمن کرده راه هزیمت و فرار می­گیرفتند و سپاه غالب تا مسافتی آنان را تعقیب کرده آن­چه از سپاه منهزم برجای مانده بود به غنیمت می­بردند.
در عهد باستان چه در ایران و چه در سایر ممالک جهان شبیخون زدن و اتخاذ تدابیر امنیتی و حیله های جنگی که امروزه به صوَر و اشکال دیگر منطبق و متناسب با سلاح­های آتشین خودنمایی می­کند وجود داشت و طرفین متخاصم، هرکدام مغزهای متفکر و فرماندهی لایق و کار آزموده داشتند که با استفاده از تدابیر و حیله ­های آن­ها بر سپاه دشمن غلبه می­کردند.
دو نوع از تدابیر امنیتی، «آب زیر کاه» و «نعل وارونه» بوده که درباره­ ی آن­ها خواهیم نوشت.
تدبیر امنیتی دیگر موضوع «گوش خواباندن» عنوان این مقاله است که ریشه ­ی تاریخی آن فی الجمله شرح داده می­شود:
در محاربات قدیم وقتی که فرمانده یکی از سپاهیان متخاصم لازم می­دید از محل و موضع دشمن آگاهی حاصل کند و مخصوصا هنگام شب که اردو زده و سربازان و دواب همه در خواب خوش غنوده بودند کاملا هوشیار باشد که دشمن از تاریکی شب استفاده نکند و با سواران خویش بر او و اردوی بی سلاحش شبیخون نزند از افراد تیزهوش و تیزگوشی که در اردو داشت استفاده می­کرد. به این ترتیب که افراد مزبور در مسیر جاده­ی دشمن روی زمین دراز می­کشیدند و گوش راست یا چپشان را بر روی زمین می­چسباندند و دقیقا گوش می­کردند. قوهی شنوایی این افراد به قدری تیز بود که اگر سواران دشمن از چند کیلومتری در حال حرکت به سوی آنان بودند صدای سم اسبان را می­شنیدند و از چگونگی زیر و بم صداها، تعداد تخمینی سواران دشمن را که در چه مسافتی بودند به اطلاع فرمانده­ی سپاه می­رسانیدند.
این عمل تنها درمیدان­های جنگ انجام نمی­گرفت، بلکه سربازان قلاع نظامی نیز از این­گونه افراد تیزگوش در قلعه ­ها داشتند که عنداللزوم خارج از چهار دیوار قلعه در مسیر جاده ­های مورد نظر که احتمال یورش دشمن می­رفت به نوبت گوش می­خوابانیدند و اعمال و اطوار دشمنان و هر جمعیت و کاروانی را که به سوی قلعه می­آمد مراقبت می­کردند تا غافلگیر نشوند و مورد تعرض ومحاصره ­ی دشمن قرار نگیرند.
همچنین سابقا مُقَنیانی بودند که با گوش خواباندن جاری بودن صدای آب را در اعماق زمین می­شنیدند و نخستین کلنگ مادر چاه را همان جا می­زدند. در واقع همان عملی را که امروزه رادار در مورد هواپیماهای دشمن از لحاظ تعداد و مسیر و سرعت حرکت هواپیماها انجام می­دهد، افراد تیزگوش قدیم تعرض و شبیخون دشمن از راه دور را به وسیله­ ی گوش خوابانیدن و گوش فرا دادن تشخیص می­دادند و به حالت آماده باش در می­آمدند.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #429  
قدیمی 01-20-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


گوشت شتر قربانی

داستان:
تجاوز و تعدی به حقوق دیگران را در عرف اصطلاح با ظلم و ستم می­خوانند؛ ولی هرگاه این تجاوز به صورت چپاول و تاراج انجام پذیرد فی المثل اموال افراد ضعیف یا جمعیت و یا دولت را آن­چنان به یغما ببرند که نه از تاک و نه از تاک نشان اثری باقی بماند، در این صورت اصطلاحا گفته می­شود: «مگر گوشت شتر قربانی است.»
باید دید گوشت شتر قربانی چه خواص و مزایایی داشته که به صورت ضرب المثل در آمده است ؟
در باور مسلمانان «عید قربان» یا «عید اضحی» یادگار حضرت ابراهیم خلیل و تصمیم وی در قربانی کردن فرزندش حضرت اسماعیل است که به فرمان الهی گوسفندی را به جای اسماعیل قربانی کرد.
روز عید قربان روز دهم ذیحجه­ی هر سال هنگام انجام مناسک در «منی» است. در این روز زائران کعبه و هر مسلمان مستطیعی موظف است به فرا خور تمکن و قدرت مالی گاو یا گوسفند و یا اقلا مرغی را قربانی و در راه خدا انفاق کند.
به طوری که از مندرجات کتب تاریخی استنباط گردید شتر قربانی به شکلی که مورد بحث است از زمان سلاطین صفویه در ایران معمول گردید و سیاح ایتالیایی «پیتر ودولاواله» که معاصر «شاه عباس کبیر» بود در این زمینه می­نویسد:
«... اکنون به شرح شتر قربانی که در این روزهای اخیر ناظر آن بودم می­پردازم. نهم دسامبر امسال مصادف با عید قربان بود که عید پاک مسلمانان است. قربانی بدین ترتیب انجام می­شود که سه روز قبل از عید یک شتر ماده را در حالی که به گل بنفشه و گل­های دیگر و حتی سبزی و برگ و شاخه­ های گل زینت داده بودند در شهر می­گردانند و برای او نقاره و طبق و شیپور می­زنند و یک نفر ملا یعنی روحانی مسلمان­ها نیز گاه­گاه اشعاری می­خواند و سخنان دینی بر زبان جاری می­سازد. ... هرجا این شتر می­گذرد مردم دور او جمع می­شوند و دسته­ای از پشم او را به عنوان تبریک و تیمن می­کنند و حفظ می­کنند ... این جریان سه روز به طول می­انجامد. سپس در روز عید، صبح خیلی زود یعنی قبل از سر زدن آفتاب بعد از نماز صبح­گاهی تمام سران و بزرگان حتی خود شاه هرجا که هست با جمع کثیری از مردم، از هر طبقه و دسته، جمعی سوار و جمعی پیاده در محلی خارج از شهر، مثلا در اصفهان در محلی که اقلا دو میل با دیوار شهر فاصله دارد، با سلام و صلوات و سر و صدا جمع می­شوند. ... در آن­جا حلقه ی بزرگی مرکب از تماشاچیان تشکیل می­شود که افراد سرشناس سوار بر اسب در وصف اول آن قرار دارند و به همین ترتیب پیاده و سواره طبقات مختلف در پشت آن قرار گرفته ­اند و در این سه روز همه سعی می­کنند بهترین لباس­های خود را به تن کنند. ... جماعت بی­صبرانه در انتظار باقی می­مانند تا این­که حیوان با همان تشریفات از راه برسد و قبلا نیز حیوان را در طویل­ترین خیابان­های شهر گردانیده­اند چون در مشرق زمین پنجره رو به خیابان وجود ندارد مردم از بالای درب خانه ­ها و دکان­ها و دیوار باغ­ها منظره­ ی گذشتن او را تماشا کرده ­اند. ... در جلو یک نفر نیزه­ای را حمل می­کند که دارای نوک تیز و درخشانی است و بعدا برای کشتن حیوان مورد استفاده قرار خواهد گرفت. وقتی دسته­ای به محل مورد نظر می­رسد به محوطه ­ای که به همین منظور در وسط جمعیت خالی مانده است هدایت می­شود و از محله ­های مختلف نیز عده­ای با اسب و عده­ای پیاده و هه چماق به دست در آن­جا حضور دارند که پس از انجام قربانی بلافاصله با قلدری قطعه­ ی بزرگی از لاشه را طبق آداب و رسوم به محله­ ی خود ببرند. در موقع عبور حیوان از وسط جمعیت مردم بیش از پیش پشم او را می­کنند و بعد هر کسی در جایی قرار می­گیرد و منتظر عاقبت کار می­شود. ... البته من نتوانستم به خوبی این جریان را ببینم ولی قبلا شنیده بودم با عنوان­ترین فرد حاضر باید حیوان را بکشد و دیدم که «حیدر سلطان» یعنی نگهبان حرمسرای شاه که با لباس فاخر رو به روی اسب تزیین شده ­ای قرار گرفته بود نیزه­ای را طوری به دست گرفت که نوک تیزش رو به عقب بوده و به ترتیبی ایستاد که حیوان سمت راست او واقع شد و سپس چنان گلوی حیوان را سوراخ کرد که نیزه تا قلبش فرو رفت. ... بلافاصله حاضرین سیل آسا به سمت لاشه هجوم بردند و هرکس با تبر و ساطور و شمشیر و کارد وهرچه که در دست داشت مشغول بردیدن تکه ­ای از گوشت شد. ... قسمتی از این گوشت را همان روز برای تبرک می­خورند و قسمتی دیگر را نمک می­زنند و در تمام مدت سال برای دفع بیماری یا شفای مریض از آن استفاده می­کنند. سر شتر به خانه­ ی شاه فرستاده شد و تصور می­کنم همه ساله به همین ترتیب رفتار می­شود...»

از مراسم و تشریفات شتر قربانی به شکل و هیئت مزبور در زمان سلسله ­های افشاریه و زندیه اطلاع در دست نیست ولی در زمان سلاطین قاجاریه خالی از رونق نبود. به طوری که دکتر «فووریه» طبیب مخصوص ناصرالدین شاه نوشته است:
«... ناصرالدین شاه قاجار در روز عید قربان امر به کشتن شتری می­دهد ولی چون شخصا از مباشرت در نحر شتر اکراه دارد و از این حق شاهانه صرف نظر می­کند و آن را به یک نفر شبیه خود که روز عید لباس فاخر در بر می­کند و بر اسبی آراسته می­نشیند واگذار می­کند. این مرد به قدری به شاه شبیه است که تا مدتی مردم او را به جای ناصرالدین شاه می­گرفتند.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #430  
قدیمی 01-20-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



قوش کریمخانی

داستان:
عبارت مثلی بالا که بیشتر در جنوب ایران و بین اهل ادب و تاریخ بکار می­رود هنگامی مورد استفاده و استناد قرار می­گیرد که دستگاهی زحمت و هزینه نگاهداریش زاید بر سود و فایده­ ی آن باشد، و یا شخصی بیش از حد زحمت وافاضه­ اش، توقع حقوق و دستمزد داشته باشد.
در این­گونه موارد آن موسسه یا آن شخص را به «قوش کریمخانی» تشبیه و تمثیل می­کنند و عطای فایده­اش را به لقای توقع و مزاحمتش می­بخشند.

اما ریشه ­ی تاریخی این ضرب المثل :
به طوری که در کتب تاریخی آمده است شاهان و رجال وبزرگان ایران غالبا عاشق شکار بوده ­اند و برای صید پرندگان وحیوانات وحشی به شکل جرگه یا انفرادی از طرق مختلف استفاده می­کرده ­اند که از آن جمله پرورش پرندگان شکاری بوده است.
این پرندگان شکاری عبارت بودند از قرقی، قوش، شاهین، باز، سنقر، چرغ، الاطوغان یا آق طوغان و حتی کلاغ که آن­ها را در بازخانه و یا به اصطلاح دیگر قوشخانه برای صید پرندگان و آهو و خرگوش و جز این­ها تربیت می­کرده ­اند.
در بازخانه­ی سلاطین ایران گاهی تا هفتصد پرنده ی شکاری از هر قبیل نگهداری می­شد که برای هریک از این پرندگان مامور ومربی مخصوص گماشته بوده ­اند.
«شاردن» سیاح معروف فرانسوی در عصر صفویه راجع به بازخانه شاهی می­نویسد :
« در این موسسات دفتری وجود دارد که مخصوص ثبت و ضبط مرغانی است که به شاهنشاه تقدیم می­دارند و یا اعلیحضرت اعطاء می­فرمایند. در این دفاتر اسامی اشخاص و تاریخ و خصوصیات پرندگان شکاری درج می­شود. صید با مرغان شکاری در ایران خرج سنگینی دارد چون طیور صیاد فقط از گوشت تغذیه می­کنند و لاغیر، و برای بعضیشان ناگزیرند که در تمام مدت روز منحصرا مرغ خانگی بدهند.»

روزی برای «کریمخان زند» سر دودمان سلسله ­ی زندیه که مطلقا اهل این­گونه تجملات پر خرج نبوده است قوشی به عنوان تحفه آورده بودند که بسیار قشنگ و زیبا بود.
کریمخان از بازیار پرسید :
« خوراک این قوش چیست وچگونه باید از این حیوان پذیرایی کرد ؟»
بازیار جواب داد :
« این قوش شب و روزی دو وعده غذا می­خورد و هر وعده باید گوشت یک مرغ بزرگ یا دو کبوتر به او داد. در فاصله­ ی دو وعده­ ی غذا اگر مقداری از تنقلات نیز به اوداده شود در فربه ی و سلامتی بی اثر نخوهد بود ! محل سکونت این نوع قوش­ها باید قفس بالنسبه بزرگ و بسیار زیبا باشد و روزی یک بار او را شستشو دهند تا گرد و غباری که بر سرو رویش نشسته است زایل و زدوده گردد !»
کریمخان زند مجددا پرسید :
« بگویید ببینم این حیوان زبان بسته در ازای این همه تیمارداری و پرستاری چه فایده­ ای دارد ؟»
جواب دادند :
« هرگاه وکیل الرعایا قصد شکار کند و تصادفا کبک یا کبوتری را از دور ببیند قوش را رها می­کند و این حیوان احتمال دارد یکی ازآن پرندگان را صید کند و به حضور سلطان بیاورد. همچنین اگر آهویی از جرگه ­ی شکار و تیررس سلطان فرار کند هنر قوش این است که خود را به آهو برساند ودر مقابل دیدگانش آن قدر پرپر می­زند تا حضرت وکیل الرعایا به آهونزدیک شوند و آن را هدف قرار دهند !»

سرسلسله­ ی دودمان زندیه که تاکنون سراپا گوش بود و دیده از حیوان تقدیمی بر نمی­داشت با تبسمی که حاکی از کمال صفا و وطن خواهی و رعایت اقتصاد و صرفه جویی در دستگاه سلطنت بود به آورندگان قوش گفت :
« با این ترتیب به حساب شما من باید روزی چهار کبوتر ومقداری تنقلات برای تغذیه ­ی این حیوان تدارک کنم و یک نفر مربی نیز برای تیمارداشت و پرستاریش استخدام نمایم ؟»
حضار مجلس همگی به علامت تصدیق سر فرود آوردند.

کریمخان زند پکی به قلیان زد و به لهجه لری گفت :
« ولش کنید سی خوش بیره، سی خوش بره. (یعنی رهایش کنید تا خودش بگیرد وخودش بخورد) در دربار من ستون خرجی برای این­گونه تفریحات وتجملات بی­فایده وجود ندارد .»

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (0 عضو و 3 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:23 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها