شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
10-01-2011
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2011
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 504
سپاسها: : 5,940
1,937 سپاس در 757 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آن شب فقط غم را به نامم کرده بودند...
یک سینه ماتم را به نامم کرده بودند...
حاصل من از عشق و احساسم این بود...
یک درد مبهم را به نامم کرده بودند...
گفتند که تو لایق ترین فرد بهشتی...
اما نصف جهنم را به نامم کرده بودند...
__________________
آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند
کوروش بزرگ
javad.p سابق
|
2 کاربر زیر از اهورا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
10-01-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541
1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
كجاست منتظر تو؟ چه انتظار غریبی تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی عجیب تر كه چه آسان,نبودنت شده عادت چه كودكانه سپردیم دل به بازی قسمت چه بیخیال نشستیم چه كوششی؟ چه وفایی؟ فقط نشستم و گفتم خدا كند كه بیایی؟!
|
2 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-01-2011
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2011
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 504
سپاسها: : 5,940
1,937 سپاس در 757 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی , نی شکنم شِکَر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سرِ ِ رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
__________________
آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند
کوروش بزرگ
javad.p سابق
|
2 کاربر زیر از اهورا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-01-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541
1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
واژه خسته ُکه یک روز کبوتر شد و رفت
ویرایش توسط فرگل : 10-01-2011 در ساعت 03:30 PM
|
2 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-01-2011
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2011
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 504
سپاسها: : 5,940
1,937 سپاس در 757 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نه راه است اين که بگذاري مرا بر خاک و بگريزي
گذاري آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
__________________
آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند
کوروش بزرگ
javad.p سابق
|
2 کاربر زیر از اهورا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-02-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541
1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شبی غمگین شبی بارانی و سرد
مرادر غربت فردا رها كرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار كوچه ها كرد
به من گفت تنها و غریب است
ببین با غربتش با من چه ها كرد
تمام هستیم بود و ندانست
كه درقلبم چه آشوبی به پا كرد
و او هرگز شكستم را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدا كرد
|
2 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-02-2011
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2011
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 504
سپاسها: : 5,940
1,937 سپاس در 757 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تنها پرندهای که سَحرخيزتر از اذان ِ باد وُ
عطرِ شبنم است، میفهمد
شبزندهدار ِدرمانْنديدهای چون من
از چه خيال ِ يکی لحظهی خواب ِ شکستهاش
در چشم ِ خسته نيست!
کاش کسی میآمد
کسی میآمد از او میپرسيدم
کدام کلمه، چراغ ِ اين کوچه خواهد شد
کدام ترانه، شادمانیِ آدمی
کدام اشاره، شفای من؟
__________________
آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند
کوروش بزرگ
javad.p سابق
|
2 کاربر زیر از اهورا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-02-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541
1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دوست دارم بروم سربه سرم نگـــذاريد
گريه ام را به حســاب سفرم نگـــذاريد
دوست دارم که به پابوسي باران بروم
آسمان گفته که پا روي پرم نگـــذاريد
اين قدر آينه ها را به رخ من نکشيــد
اين قدر داغ جنون بر جگرم نگـــذاريد
چشمي آبي تر از آيينه گرفتارم کرد
بس کنيد اين همه دل دور وبرم نگذاريد
آخرين حرف من اين است،زميني نشويد
فقط... از حال زمين بي خبرم نگــذاريد
|
3 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-02-2011
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2011
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 504
سپاسها: : 5,940
1,937 سپاس در 757 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بی مهر رخت روز مرا نور نمانده ست
وز عمر مرا جزشب دیجور نمانده ست
هنگام وداع تو زبس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نمانده ست
می رفت خیال تو زچشم من و می گفت
هیهات از این گوشه که معمور نمانده ست
وصل تو اجل را ز سرم دور همی داشت
از دولت هجر تو کنون دور نمانده ست
__________________
آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند
کوروش بزرگ
javad.p سابق
|
2 کاربر زیر از اهورا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-02-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541
1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
وقتی از غربت ایام دلم می گیرد
مرغ امید من از شدت غم می میرد
دل به رویای خوش خاطره ها می بندم
باز هم خاطره ها دست مرا می گیرد
|
3 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 6 نفر (0 عضو و 6 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 09:03 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|