|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
|||||||
| شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
 |
|
|
ابزارهای موضوع | نحوه نمایش |
|
#831
01-06-2012
|
||||
|
||||
هرچند که پیر و خسته و ناتوان شدم
هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری 
|
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#832
01-13-2012
|
||||
|
||||
|
با مزاج هستی‌ام ربطی ندارد عافیت
رنگ تصوبر دلم خونست و بس پرواز من
__________________
|
| 3 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#833
01-13-2012
|
||||
|
||||
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو ویرایش توسط shokofe : 01-15-2012 در ساعت 08:39 AM
|
| 3 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#834
01-14-2012
|
||||
|
||||
|
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
__________________
|
| 4 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#835
01-14-2012
|
||||
|
||||
|
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
| 4 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#836
01-14-2012
|
||||
|
||||
|
شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن
مگر آن که شمع رویت به رهم چراغ دارد
__________________
|
| 4 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#837
01-15-2012
|
||||
|
||||
|
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد
باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش انگار که قرص قمرش گم شده باشد چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ خواب پدری که پسرش گم شده باشد آن روز تو را یافتم افتاده و تنها در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد....
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
|
| 3 کاربر زیر از مهبا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#838
01-15-2012
|
||||
|
||||
|
صبح ملکوت بود و من بودم و تو
دل محو قنوت بود و من بودم تو ای کاش پس پنجره ی فولادت یک لحظه سکوت بود ومن بودم و تو ...
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
|
| 5 کاربر زیر از مهبا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#839
01-15-2012
|
||||
|
||||
|
دلم نمياد که بگم به خاطر دلم بمون
اما بدون با رفتنت از تن خستم ميره جون بمون براي کوچه‌اي که بي تو لبريزه غمه ابري تر از آسمونش ابراي چشماي منه
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ، از لطف به سوی ما نیایی هرگه که ترا دهیم دردی ، نالان شوی و به سویم ایی هر دم که ترا دهم شفایی ، یاغی شوی و دگر نیایی . . . ای بنده تو سخت بیوفایی ...
|
| 5 کاربر زیر از mohammad.90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#840
01-15-2012
|
||||
|
||||
|
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی تا که رفتیم همه یار شدند خفته ایم و همه بیدار شدند قدر آیینه بدانیم چو هست نه در آن وقت که اقبال شکست
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست و دلم بس تنگ است ، بی خيالی سپر هر درد است ، باز هم می خندم ، آن قدر می خندم که غم از روی رود
|
| 4 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
| کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 10:35 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.