شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
07-14-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اشعار امیر بخشایی (مجموعه ی گلهای پونه)
رامین
سايه ابروي ويس دير زمانيست مانده است
كمرش زير اين سايه مي خسبد
و به تماشاي غروب مي نشيند
دور زماني بود كه مي خواست بگويد
هنرمندم
هنرم خسبيدن
گاهي كمانچه را برايتان كوک خواهم كرد
برايتان نغمه ها خواهد خواند
باره اي بسيار بود فرياد مي زد
عاشقم
عاشق ويس
چرا هيچ كس نشنيد؟
چرا هيچ كس به مهماني او نيامد؟
ابرزانوي غم بغل گرفت
غرشي كرد و گريست
پرنده اي بر سايه نشست
كمانچه آرام گرفت
همه فرياد زدند
رامين رفت
ویرایش توسط افسون 13 : 07-14-2012 در ساعت 11:20 AM
|
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
07-14-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دف
كلافي بود و پوستي و زنجيري
و صداي هو ، هويي كه تراوش مي كرد
كلاف و پوست از علي مي گفتند
و زنجير از حسين
نمي دانم هوي خيبر بود
يا كربلا
نمي دانم ضجه ي فاطمه بود
يا زينب
نديدم
ضربه ، ضربه ي ابن ملجم بود
يا يزيد
لاكن هنوز
فاطمه ، فاطمه بود
و عباس ، عباس
خيبر از آن علي بود
و كربلا از آن حسين
قمه اي كه خون فرق بر سرش ريخته بود
اما دف در اين ميان چرا پاره بود
نمي دانم؟
|
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
07-14-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آرزو
شن جاي پايم را به آب سپرد
گفت : برو
دريا نگاهم كرد و گفت
جايت اينجا خالي است
دستش را دراز كرد
آرزوهايت را به من بسپار
به ماهي ها خواهم گفت
تا دل كوسه با خبر شود
و او به نهنگ
نهنگ آرزويت را به ابر خواهد گفت
او با بذر در ميان خواهد گذاشت
آنگاه آرزويت سبز خواهد شد
زود باش
شايد آرزويت را بزي ناهار كند
|
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
07-14-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اقاقی
اقاقي اي بودم و
تو انجيري بن ي
چه بيهوده پيچيدم
دود بر چشم
كاش بستري نبود
و مادر مرا هنوز در آغوش
اقاقي بودم و تو انجير بن ي
كاش شب مي خوابيد
و مرا در بستر تو نمي خوابانيد
كاش فراموش مي كردم ، كه هستم
آن روز كه اقاقي بودمو از بن ، تو انجير بن را
نمي رستاندند
چه بيهوده چرخيدم
من و تو
در هم
كاش خدا اقاقي و انجير بن را فراموش مي كرد
شايد اكنون در نگاهي خوابيده بوديم
من و تو تنها
|
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
07-19-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اوج را در مقابله باید جست
قبل از سپيده دم
قبل از آنكه خورشيد بيدار شود
به ملاقات آب خواهم رفت
و وضو را با او در ميان خواهم گذاشت
به ملاقات بيد خواهم رفت
همانجا كه خورشيد در لابه لايش براي خود گيسو مي جست
به ملاقات ابر خواهم رفت
به من خواهد گفت
روي صورتش خواهم نشست
اگر پاكم كند
به پايش خواهم افتاد
و با روياندن ، سايه اي خواهم ساخت
به ملاقات خود خواهم رفت
كودكي خواهم ديد
در مقابل باد
بادبادكش به اوج مي رفت
از بودنم با او هيچ خواهم گفت
خود مي دانم وارونه پوشيده ام
اوج را در مقابله بايد جست
|
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
07-19-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شیشه ی ترشی
هنوز شيشه ي ترشي مادربزرگ
خاطرم هست ، در پشت شيشه
و يادهايي كه كلم وار در درونش قلدري مي كردند
ترشي فلفل و گذر زمان هر دو تند
و خاطرات شرابي كه در خمره به ناگه سركه مي شد
غذاي مادربزرگ كوچه را بو مي كرد
مبادا بر پنجره اي گرسنه ، تلنگر زند ، شايد
شايد صداي گرسنه ي شكمي ، نفرين كند ، سفره اش را
سبزي بود ، به ياد مادر
گردو بود ، به ياد قوام پدر
آب بود ، به ياد روشني پاكي دست
و نام ، به ياد بركت پينه بسته ي دستان
و سفره اي كه پهن مي شد جلوي پاهاي چهار زانو آموخته
چه زود هنگام
از خود برايم
مادربزرگ
تنها پنجره اي خالي از شيشه هاي ترشي گذاشت
به يادگار
|
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
07-19-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بار فتن
آنگاه كه شب مخملي بود بر سقف پرندگان
خود نمي دانستي
تردي
بار فتني بودي با ياقوتي در دل
چه ساده آ را به جرعه اي بخشيدي
انگار همين ديروز بود
لبم را هم آغوشي تازه يافتم ، گس
گفتم مبادا گم شوي
دستانت را گرفتم و تو لبم را
و با جرعه اي بوسه اي تازه بخشيدي
گفتي : بخند ، هوشياران خوابند
خنديدم
و افتادي
از آن روز تا فرداي هميشه بيدارم
بيدار
|
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
07-19-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زن
اين كيست؟
زني سرگشته ي جزر و مد دريا
دستها را تا نيمه در انتظار فرو برده
و جهش را در شمارشي معكوس مي بيند
انگار امواج با ساحل دعوا دارند
زن هنوز بر سر دوراهي
انتظار سبزي را مي جويد
روزي كه اسكله در پاي دريا فرو رفت
انگار نمي دانست قراري ، زن را بي قرار مي كند
زن نگاه كرد
قرار را ، موج مي شكست
و صدايش را به ساحل تحميل مي كرد
و زن هنوز صبورانه ، دست را تا نيمه فرو برده بود
|
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
07-19-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
انتظار
بشكن
سكوت را بر وهم بكوب
دانه اي قدم مي شمرد
و نگراني را بر دستانش مي مالد
انگار بهار او را فراموش كرده
انتظاري است يشمي
نمي داند ، سبز است يا مشكي؟
بشكن
شايد انتظار غروب آفتاب بر دريا
در چشمان تو هم برويد
برخيز
فرصت تا سحر باقي ست
برخيز
|
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
07-20-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تفاوت را نمره آموخت
جنگ است
جنگ تفاوت ها
جنگ تفكر ها
جنگ فاصله چشم و ديدن
زمان پر دادن اقاقي هاست
و زمان روياندن طوطي ها
خاک حاصلخيز
حاصل شخم بود
بر مي گردم به زمان پاكي هايم
كاش نيمكت نبود
و اي كاش صندليم يک نفره بود
تا در ميان خود باشم
او كه بود ميانمان هيچ
هيچ را در كلاس آموختم
درس خوب
نمره بيست
غرش چشم را در كلاش شنيدم
تفاوت را نمره آموخت
من چه مي دانستم
كاش كلاس نمي رفتم
شايد پدر هنوز خانه بود
|
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 09:52 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|