شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
11-08-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
رؤیا
جهنم بیداری ام ای کاش
خوابی بود
و تو آرام آرام
بیدارم می کردی و می گفتی
رؤیا رؤیا
تمام آبهای روان
ارزانی آتشت
قطره ای بنوش
بیدارم نمی کنی؟
آب
دیگر هزار پا گذشته از سر خوابم
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
11-09-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
رنگین کمان
بالا می آیند
چهره های ناشناس
از هیجان پله هایی که دست به دست
مرا به تو می رسانند
تو نیستی
در جستجوی
رنگین کمان میثاقی
از خویش رفته ای
چشم های جوینده بالا آمده اند
و حالا
در می زنند
هان
پنهان کن اسناد خویشی مان را
دستپاچگی ات را در جیب
ریشه های در هم تنیده مان را در کشوی میز
و رنگین کمان مان را
در دود کلماتی که رها شده اند
نه
چیزی دستگیر کسی نخواهد شد
|
11-09-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اولین ترانه
ساعت : یک دقیقه ی بامداد
کسی هلم داد و
بند ناف مرا برید و
گره زد به روشنایی مهتاب
دلم گرفته بود و
اولین ترانه
بوی شور گریه را می داد
|
11-10-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ای ماه
آبی زمین را گم کرده ام
ای ماه
مساحت زیبایی ات
مرا به عمق تجربه ای سیاه کشانده است
حالا بگو
ای ماه
راه
زمین
از کدام سوی این شب سرد است؟
|
11-10-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ایکاروس
عزیزترینم
چه کرده ام؟ که در چنته ی مردی که می گذشت
چیزی نبود
جز چند نامه ی اداری کوتاه و
چند نشانی بی نام
چه کرده ام ؟
جز اینکه به آفتاب گفته بودم که
خیره نمانی
حالا حتماً به هر طرف که نگاه می کنی
از رنگ های آشنا خبری نیست
گوش می کنی ؟ در می زنند
حدس می زنی صدای پای که باشد
شاید ارزان فروش ترین گدای محله است
که چوب حراج می زند
دعای معتبرش را
شاید ، نه
نامه رسانی ست
با عکس تازه ای از تو
آه
خدای من
|
11-12-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
با حفظ فاصله
سلامی رد و بدل می کنیم و دستی
با ترس و تحسین و احترام
بلکه گرمای استخوان نسلی سوخته
ببالد از آوند شیره های خام
تا به گل نشستن گونه های گیاهی ام
و بعد هم که راه می رویم
با احتیاط و با حفظ فاصله
هی
آن بار هم که به این جای قصه رسیدیم
کسی از روبه رو
دل به شک از بوی حرفهای ساده مان گذشت
و گوش کوچه از گوشه های تلخ برزخی پُر شد
|
11-12-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بازی تمام شده دیگر
چرا جواب نامه های قصیده ام
سپید می رسند ؟
می توانستی تکه ای تبسم مسیحایی
روی کاغذت بچسبانی
می توانستی لااقل
بهانه بنویسی
ببین عزیز ترینم
به هر حال بازی تمام شده دیگر
حالا تو در محاصره ی رؤیاهای منی
می توانی از پشت خاکریز خط مقدم
بلند شوی و دست سوگند روی سینه بگذاری
و پرچمی سپید روی خاک بکاری
و هفت بار بگویی
من قول می دهم
تمام خطوط مرزی جغرافیای ذهنم را
با هفت آب بشویم
|
11-15-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
رویینه
ملتهب در می گشایم
نوازش آفرینش می رسد
نرم نرمک بر گونه می وزد
از خود می روم و
از تنفس عشق
رویینه باز می گردم
|
11-15-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در من پرنده ای ست
در چشم اندازت پرنده ای ست
در گلویش آوازی
و در آوازش آرزوهایی ست
برای تو
در دستت سنگی ست
در سنگ دشنامی
و در دشنام دشنه ای
و در من پرنده ای
که جان می کند
|
11-17-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زاده که می شوم
زاده که می شوم
هر بار گریسته ام از خاطره ای تلخ
دقیق یادم نیست
کدام دفعه ؟ کجا ؟ کی ؟ چرا ؟ چگونه ؟
نفس تنگ شد و
گهواره تنگ تر از گل آلودی گودالی
که دانه نشا می کنند
گاهی با سوراخی در جمجمه و گاهی
از سوزش براده های نفرتی در چشم های دریده
آن قدر گریسته ام که نعره های ضعفم را
پیچانده در پیچ پیچ روده هایم و
تکه های ترد استخوانم را
کنار تراخم چشم هایم
سپرده اند به خاک
خدا کند این بار
زاده که می شوم
بوی سقف و کتاب سوخته نیاید
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 02:24 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|