هنر از دیدگاه تولستوی
هنر یک فعالیت انسانی است و عبارت از این است که انسانی آگاهانه و به یاری علائم مشخصه ظاهری، احساساتی را که خود تجربه کرده است، به دیگران انتقال دهد.
مقدمه یک
همواره هنر برای بسیاری از اندیشمندان، دانشمندان علوم انسانی، فیلسوفان و هنرمندان مسئله مهمی بوده است . راز این اهمیت را باید در دو مقوله «ذات هنر» و «کارکرد اجتماعی هنر» جست وجو نمود .
در عصر حاضر، «هنر» به عنوان یکی از مهم ترین ویژگی های مشترک حیات انسانی نقش و جایگاه مهمی در زندگی انسان ها یافته است . «هنر» ، با نظر به ذات آن، راهی برای شناخت بهتر انسان و جهان هستی و در نهایت راهی برای شناخت بهتر خداوند است، و با نظر به جنبه اجتماعی و نیز جنبه ذاتی آن، یکی از عناصر اصلی تمدن سازی و فرهنگ آفرینی محسوب می شود .
به همین دلایل، امروزه در پرتو مباحثی چون جهانی شدن، گفت وگوی ادیان و فرهنگ ها و تمدن ها، ضرورت دارد به مقوله هنر، به عنوان «زبان مشترک انسانی » توجه بیشتری مبذول شود .
مقدمه دو
با وجود تفاوت ها و حتی اختلافات بسیار در تعاریف هنر، رابطه هنر و دین از مقولات مهمی است که در آثار برخی از اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان به آن توجه شده است . در مورد رابطه دین و هنر، می توان دو دیدگاه کلی ارائه نمود که در درون هر یک از این دیدگاه ها برداشت های متفاوت دیگری وجود دارد .
الف . عده ای از هنرمندان و اندیشمندان، دین و هنر را دو مقوله جدا از هم می پندارند و چنین معتقدند که هنر نباید در هیچ محدودیتی، حتی محدودیت دینی، قرار بگیرد; محدود کردن هنر در قالب های گوناگون، بی توجهی به ذات حقیقی هنر است; چرا که هنر با خلاقیت و آفرینندگی همراه است و هرگونه محدودیتی مانع بروز و ظهور واقعی نیروی خلاقیت خواهد بود . از این رو، هنر و دین هر کدام باید راه خود را بپیمایند .
تبیین دیگری که در این دیدگاه می توان آن را جست وجو نمود، این است که هنر حکایت گر چیزهایی است که هست، نه اینکه توصیه کننده به چیزهایی باشد که نیست .
ب . عده ای دیگر معتقدند که هنر باید در محدوده دین حرکت کند و در خدمت دین باشد .
هنر و دین رابطه ای متقابل با یکدیگر دارند; هنر هم باید از دین تاثیر بپذیرد و هم در خدمت دین باشد . هنر نباید از ارزش های اخلاقی و دینی دور بماند; به عبارتی این عده معتقدند که هدف هنر، فقط لذت بخشی به یک عده قلیل نیست . کسانی که «هنر دینی » را قبول دارند و رابطه مثبت میان هنر و دین را پذیرفته اند، چند دسته هستند; به عبارت دیگر، «هنر دینی » تعبیری است که می توان برداشت های مختلفی از آن ارائه داد .
در این نوشته، به بررسی مقوله هنر دینی از دیدگاه هنرمند و نویسنده روسی «لئون تولستوی » خواهیم پرداخت و پیش از آن، نگاهی گذرا به تعاریف هنر و دیدگاه تولستوی درباره هنر خواهیم داشت .
دیدگاه ها و تعاریف هنر
تعاریف هنر را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
1 . تعاریفی که هنر را براساس زیبایی تعریف کرده اند;
2 . تعاریفی که در آنها مفهوم هنر و زیبایی از یکدیگر جدا است .
تعاریف هنر براساس زیبایی طرفداران کمتری دارد; تولستوی نیز اینگونه از شناخت هنر را رد می نماید و تعاریف دسته دوم را برتر می داند; اگر چه نقدهایی برخی از آنها وارد می سازد .
دیدگاه های ذیل درباره هنر، از نوع دوم تعاریف هنر است:
1 . دیدگاه افلاطون و ارسطو:
این دو متفکر یونانی هنر را از لحاظ مباحث وجودی شناسایی کرده، تعلیم و تربیت اخلاقی و تاثیر روانی و اجتماعی آن، یعنی پالایش روانی و التذاذ، تفریح و تفنن تبیین کردند; بدین ترتیب، طرح پرسش های عقلی از ذات و ماهیت هنر و وجوه اشتراک و افتراق صنعت و هنر آغاز گردید .
ارسطو ذیل شرح لفظ «تحنه » (Teehne) به مباحث فوق پرداخته است; از نظر وی منشا پیدایش تحنه به ساحت سوم از سه ساحت حیات وجود انسانی، یعنی «ساحت ابداع » (Poiesis) رجوع دارد .
«تحنه » که با تکنیک (Techique) به انگلیسی و فرانسه، و «فن » به عربی و «هنر» به فارسی، به معنی جدید و خاص لفظ، هم معنی است، در نظر افلاطون و ارسطو عبارت است از «ساختن و تکمیل کردن و محاکات طبیعت با قوه خیال .»
از این جهت، مطابق تفکر افلاطونی و ارسطویی، در حقیقت جنبه مابعدالطبیعی هنر و تحنه و ذات آن، همین تقلید و محاکات از عالم واقع و طبیعت است; بدین معنا که در هنر و تحنه یونانی، با تقلید و محاکات از عالم واقعی، یک عالم تخیلی ابداع می شود .
در فلسفه ارسطو، تلقی فوق از هنر، تنها به قسمتی از هنر و تحنه مربوط می شود; بدین معنی که تحنه و هنر به طور کلی به دو صورت ظهور می کند:
صورت اول;
هنری که مقصد آن تکمیل کار طبیعت، مثلا تولید ابزار است .
صورت دوم;
هنری که هدف آن تقلید و محاکات از طبیعت است، و این همان هنر زیبا است که ارسطو و افلاطون ذات و ماهیت آن را در تقلید می یابند .
دیدگاه افلاطون و ارسطو نسبت به هنر، مخالفان بسیاری دارد و این مخالفان معتقدند که هنر چیزی فراتر از تقلید و محاکات از طبیعت است و می گویند: «هنر درست تقلید از ماورای محسوس است .»هنر یونانی یا هنری که افلاطون و ارسطو آن را محاکات از طبیعت می دانند، با همان فلسفه جهان مدارانه یونانی سازگار است . این نگاه ابتدایی و به عبارتی زمینی، نگاهی است که بعدها در دوره رنسانس مقبول واقع می شود و با نظریه هنر دینی که موضوع محاکات آن عالم ماوراءالطبیعیه ازلی است، مغایرت دارد .
2 . دیدگاه «شیللر، داروین و اسپنسر;
یکی از دیدگاه های جدیدی که درباره هنر وجود دارد، این است که «هنر فعالیتی است که در قلمرو حیوانیت، از احساس جنسی و تمایل به بازی به وجود آمده است .»
3 . دیدگاه گرانت آلن;
هنر فعالیتی است در قلمرو حیوانیت که از احساس جنسی و تمایل به بازی به وجود می آید، ولی با تهیج لذت بخش انرژی عصبی همراه است .
4 . دیدگاه ورون;
هنر تجلی خارجی احساسات نیرومندی است که انسان آنها را تجربه و آزمایش کرده است; این تجلی ظاهری به وسیله خطها، رنگ ها، حرکات، اشارات، اصوات و کلمات صورت می پذیرد .
5 . دیدگاه سولی;
هنر به وجود آوردن موضوعی ثابت یا عملی ناپایدار است که نه تنها قابلیت فراهم ساختن لذت مؤثر را برای به وجود آورنده دارد، بلکه تاثر لذت بخش را قطع نظر از هرگونه سود شخصی که از آن به دست می آید، به گروهی بیننده یا شنونده انتقال می دهد .
6 . دیدگاه گی یو;
هنر مظهر حیات عقلی و آگاهی است که از طرفی عمیق ترین احساسات هستی و از سوی دیگر، عالی ترین و بلندپایه ترین تصورات را در ما برمی انگیزد . هنر انسان را از حیات فردی به حیات جمعی ارتقا می دهد و این ارتقا، نه فقط به وسیله شرکت در تصورات و عقاید جمعی صورت می پذیرد، بلکه به وسیله شرکت در عواطف جمعی نیز عملی می شود
7 . دیدگاه شربولحایه;
هنر فعالیتی است که 1 . عشق ذاتی ما نسبت به هیاکل و اشباه (ظواهر) را ارضا می نماید . 2 . تصورات را به این هیاکل عرضه می دارد . 3 . در یک زمان، لذت را به احساسات، قلب و عقل ما اهدا می کند، ولی زیبایی ذاتی اشیا نیست، بلکه کار روح ما است; زیبایی توهم است، زیبایی مطلق وجود ندارد .
8 . دیدگاه تولستوی;
همان طور که اشاره شد، تولستوی تعریف هنر براساس زیبایی را رد می کند . وی هم چنین هر یک از دیدگاه های بیان شده دسته دوم را نیز رد می نماید . دلیل او در رد بیشتر این دیدگاه ها این است که این دیدگاه ها، رد هدف هنر در لذت ناشی از آن جست وجو شده است، نه در منزل و مقصودی که هنر در حیات انسان و بشریت دارد .
تولستوی در تعریف هنر، مانند دیدگاه چهارم، یعنی دیدگاه ورون، تجلی خارجی احساسات را در هنر شرط می داند، مشروط بر اینکه این احساسات در دیگران اثر بگذارد . وی در نقد دیدگاه «ورون » چنین می آورد: «تعریف تجربی ای که هنر را در تجلی احساسات تند مستتر می پندارد، دقیق نیست، به دلیل اینکه انسان ممکن است به یاری خطها، رنگ ها، اصوات و کلمات احساسات خود را بروز دهد، بی آنکه از راه این تجلی در دیگران اثر گذارد . پس این تظاهر و تجلی هنر نخواهد بود .»
تولستوی در تعریف هنر نوعی نگاه کارکردگرایانه دارد و هنر را براساس کارکرد اجتماعی و تاثیر هنری آن تعریف و تبیین می نماید; وی می نویسد: «فعالیت هنری، یعنی انسان احساسی را که قبلا تجربه کرده است، در خود بیدار کند و برانگیختن آن به وسیله حرکات، اشارات، خطها، رنگ ها، صداها، نقش ها و کلمات، به نحوی که دیگران نیز بتوانند همان احساس را تجربه کنند; آن را به سایرین منتقل سازد .
هنر یک فعالیت انسانی است و عبارت از این است که انسانی آگاهانه و به یاری علائم مشخصه ظاهری، احساساتی را که خود تجربه کرده است، به دیگران انتقال دهد; به طوری که این احساسات به ایشان سرایت کند و آنها نیز آن احساسات را تجربه نمایند، و از همان مراحل حسی که او گذشته است، بگذرند .»
همانطور که اشاره شد، تولستوی در تعریف هنر، اشاره و نگاهی به غایت هنر دارد و از توجه به ذات هنر غفلت می ورزد . وی هنر را وسیله ارتباط انسان ها معرفی می نماید: «هنر چنانکه متافیزیسین ها می گویند، تجلی هیچ تصور مرموز، تجلی زیبایی یا خداوند نیست; هنر چنانکه زیبایی شناسان فیزیولوژیست عقیده دارند، «بازی » نیست که در آن انسان به مازاد انرژی متراکم خویش میدان می دهد; هنر تظاهر احساسات سرکشی که با علائم ظاهری جلوه گر شده باشد، نیست; هنر تولید موضوعات دلپذیر نیست; مهم تر از همه، لذت نیست، بلکه وسیله ارتباط انسان ها است . برای حیات بشر و برای سیر به سوی سعادت فرد و جامعه انسانی، موضوعی ضروری و لازم است; زیرا افراد بشر را با احساساتی یکسان به یکدیگر پیوند می دهد .»
دو نقد اساسی به دیدگاه تولستوی وارد است:
1 . تولستوی یکی از کارکردهای اجتماعی هنر را به جای تعریف و ماهیت هنر نشانده است و نسبت به هنر نگاهی کارکردگرایانه یا غایت مدارانه دارد و از توجه به ذات هنر غافل مانده است .
2 . تولستوی یکی از شرایط اساسی هنر بودن اثر هنری را تاثیر در مخاطبان بیان نموده است; اگر به دلایلی یک اثر هنری که تجلی احساسات است، نتواند در موقعیتی قرار بگیرد که تاثیرگذاری داشته باشد; چه وضعیتی پیش خواهد آمد؟ اگر مخاطبان نتوانند آن احساسات تجلی یافته را دریابند یا به نوعی دیگر آن را دریابند، چه خواهد شد؟ آیا این وضعیت ها از هنری بودن اثر هنری خواهد کاست؟