تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار |
01-14-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چگونگي مرگ ميرزا حسن رشديه
ميرزا حسن رشديه باني مدارس نوين در ايران؛ از كساني بود كه در شهرهاي تبريز؛ مشهد و تهران مدارس جديد را تشكيل داد و با جمود و مخالفين آگاه و ناآگاه تعليم و تربيت مبارزه كرد. از نكات جالب اينكه وي در مدارس خود زماني را نيز به آموزش حرفه هايي مانند قاليبافي به دانش آموزان اختصاص داده بود. چگونگي مرگ اين آزاد مرد باعث تأسف است. وي در صف اتوبوس ايستاده بود كه راننده خوشمزگي مي كند و مي خواهد صف را تا لب جوي آب عقب ببرد. ولي پشت سر مسافرين جوي عميقي بوده و رشديه كه به علت سن زياد نمي توانسته خودش را نگاه دارد. در جوي مي افتد و پايش از ران مي شكند و قلم پايش خرد مي شود. و بالاخره در اثر همين بيماري پس از مدتي بستري بودن در منزل جهان را بدرود مي گويد. مردي كه عمري خدمتگزار جامعه و فدايي صديق فرهنگ بوده بر اثر ندانم كاري و بي توجهي راننده اي مي ميرد. روانش شاد باد. مقاله از اقبال يغمايي؛ به نقل از " با پيشگامان آزادي " از محمود حكيمي؛ صفحه 113
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
01-14-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چند حکایت از سفرنامه یوشیدا ماساهارو، سفیر ژاپن در ایران دوره قاجار
در اين كتاب كه توسط دكتر هاشم رجب زاده به فارسي ترجمه شده است. يوشيدا شرح مسافرت خود در سالهاي 1297 و 1298 هجري قمري ـ در اواخر دورهي سلطنت ناصرالدين شاه قاجار ـ به ايران را با ظرافت بسياري نوشته است. يوشيدا ماساهارو در سفرنامهي خود، هر جا كه از خلق و خوي مردم ياد كرده، سادگي و خلوص و مهماننوازي ايرانيان را ستايش ميكند و آنجا كه از حكام و اجزاي حكومت قاجار مينويسد، فرصت طلبي و فساد دستگاه قاجاريه را به خوبي به تصوير ميكشد. براي آشنايي خوانندگان محترم، قسمتهايي از اين سفرنامه نقل شده است.
مهمان نوازي ايرانيان
پس از اينكه يكي از همراهان يوشيدا ـ به نام فوجيدا ـ در توفان شن از كاروان عقب مانده و ناپديد ميشود، توسط دو نفر ايراني پيدا شده و نجات مييابد. شرح اين ماجرا از زبان يوشيدا و به نقل از فوجيدا ميخوانيم: « از حال رفته بودم. ايرانيها از من پرستاري و پذيرايي كردند و هندوانه و ماست و نان برايم آوردند. خوراك بسيار گوارايي بود، و با اشتها خوردم. صبر كرديم تا توفان گذشت. آن وقت، ايرانيها باز ياري و مهرباني كردند و مرا به اينجا رساندند. » فوجيتا داستان نجات معجزهآسايش را با شوق و شادي تمام بازگفت، و از آن دو مرد ايراني تشكر كرد. آنها در واقع جانش را نجات داده بودند.
فوجيتا تكه ناني ( كه از غذايش مانده و با خود آورده بود ) به ما نشان داد. او آن تكه نان روستاي ايران را در سراسر سفرمان با خود نگهداشت و، به يادگار به ژاپن آورد.
صفحه 91
پل سنگي با پول مردم
در رودخانــه پايههاي سنگي گذاشته و روي آن طاقها يا تكه سنگهاي پله مانند انداخته و پلي ساختــه بودند كه ... 62/1 كيلومتر درازا داشت. اين پل سنگي را كي درست كرده است؟ گفتند كه همه با پول مردم نيكوكار ساخته شده است، و هيچ ربطي به دولت ايران ندارد. مأموران دولت تنها همّشان بيشتر گرفتن ماليات از رعاياست، و ماليات را غنيمت آسماني ميدانند. صفحه96
شير باديه يا شير باديه؟!
صبح كه شد،... هنوز خواب و بيدار بوديم كه با صداي كسي كه بيرون خانه بلند فرياد ميكرد « شير آمد! شير آمد! » از جا پريديم. ديدم رام چندرا كه مترجم هندي ماست پريشان و هراسان فرياد ميكند « شير آمد! شير آمد! » و با شتاب اين سو و آن سو ميدود و دست و پايش را گم كرده است. از او پرسيدم «چرا اين طور فرياد ميكني؟ ما كه بند دلمان پاره شد!» او پاسخ داد كه صبح كه از خواب بيدار شده و از خانه بيرون رفته، يكي از مردم روستا را ديده است كه ميآيد و با صداي بلند ميگويد: « شير! شير! » ... رام چندرا كه در آن دم صبح هنوز خواب آلود و گيج بود، سخن مرد شير فروش را به معني آمدن شير بيشه گرفته و فرياد زنان به هر سو دويده بود. همراهان ما هم به شنيدن فرياد او اسلحة خود را برداشته و بيرون آمده بودند. ديديم كه مردم روستا از محصول لبنيات خودشان مانند شير و ماست و پنير در سينيهاي رويين و مسين گذاشتهاند و ميآورند. آنها نزديك آمدند و سينيها را با ادب و مهرباني به ما دادند. دانستيم كه دچار بدفهمي شده و مهرباني و مهمان نوازي مردم روستا را طور ديگر تصور كرده ( و اسلحه برداشته ) بوديم. ما و روستاييان همه مدتي از اين پيشامد ميخنديديم. صفحه 101
هديهي شاهزادة قاجار
شاهزاده حاكم شيراز براي سه روز بعد به ما وقت ملاقات داد. ... در آن روز ... ما وقت خوشي را با شاهزادة حاكم و پسرانش گذرانديم. هنگامي كه عازم بازگشت بوديم، شاهزادة حاكم ما را به اصطبل خود برد و گفت: « شما به سفر دور و درازي ميرويد و مطمئنم كه اسب خوبي لازم داريد. بيداشتن اسب راهوار به ناراحتي ميافتيد. هر كدام از اسبهاي مرا كه ميخواهيد، برداريد. هر اسبي را كه دوست داريد به شما ميبخشم. » من فكر كردم كه اسب چيز كوچكي نيست و تيمار و نگهداري آنهم وبال گردنمان خواهد شد. اين بود كه تشكر كردم و گفتم كه اسب نميخواهم. اما شاهزاده اصرار كرد و گفت: « خواهش ميكنم. حتماً يك اسب برداريد. » من كه در تنگنا افتاده بودم، گفتم: « بسيار خوب. خيلي متشكرم. هر اسب كه باشد خوب است. » او اسب خوبي را كه زين و برگ زيبايي داشت نشانداد و گفت: « اين اسب خوب است. اين را برداريد! » اين اسب شكيل و ارزنده مينمود و زين و برگ زيبايي هم داشت. همان لحظه از شاهزاده خداحافظي كرديم و با اتاق ديگر قصر رفتيم، سركيس خان كه مترجم ما در اين ديدار بود، با نرمي و مهرباني به من گفت: « اسب را ميتوانيد در اصطبل شاهزاده نگهداريد، و بهتر است روزي كه از شيراز ميرويد آن را بگيريد. من ميتوانم ترتيب نگهداري اسب را در اين فاصله برايتان بدهم. » او با زبان نرم و تعارف فراوان چنين پيشنهادي كرد و من هم پذيرفتم. شبي كه قرار بود از شيراز راه بيفتيم، مهتري اسبي را كشان كشان آورد. اين اسب نه اندام گيرا و نه زين و برگ زيبا داشت، و ديدم كه اسبي ديگر است و بر و بالا و تركيبش با آن كه شاهزاده به من بخشيده بود تفاوت دارد و از ماه تا ماهي و از آسمان تا زمين فرق ميكند. مهتري كه اسب را آورده بود بيست تومان هم براي خرج نگهداري آن در اين چند روزه ميخواست. ديدم كه به راستي مغبون شدهام. با بيست تومان ميتوانستم از تاجر اسب يا بازار كال فروشها اسب خيلي بهتر و راهواري بخرم. اين مهماندار و مترجم فريبم داده بود. اسب را كه عوض كرده بودند به جاي خود، پول زيادي هم بايد ميدادم. اينجا بد آورده بودم و راه گريزي نبود. در برابر هدية حاكم، من هم ظرفهاي سفالي و لعابي و چيني و لاكي ژاپني براي شاهزاده پيشكش فرستادم. با قيمت اين چيزها و پولي كه براي انعام و هزينة نگهداري اسب دادم، ميتوانستم دو سه اسب خوب بخرم. ( در تهران كه اين داستان را به تامسون كاردار بريتانيا گفتم، قاه قاه خنديد و گفت كه اين بلا به سر او هم آمده بود. ) صفحات 109 و 110
وصف پل خواجوي اصفهان
چيز چشمگير و زيبايي كه ديدم پل زيبايي بود ... { كه} با آجر ساخته شده بود و دهنههاي آن شكل قوسي زيبايي داشت. ... روي پل خياباني كشيده شده بود و هر سوي اين خيابان گذرگاهي داشت. بر ديوارة كنار هر گذرگاه، طاقها و روزنههاي هلالي شكل ساخته بودند. ديوارة بيروني پل، معماري و نقش و نگار خيره كنندهاي داشت. رنگ كاشيهاي نماي پل آبي فيروزهاي و طلايي بود، اما حيف كه قسمتهايي از آجرها و زينتهاي روكار پل ريخته و فرو افتاده بود. از روي زيب و جلوه و رنگي كه هنوز بر اين پل مانده بود، كوشيدم تا نقش و نماي كامل و نخستين آن را در ذهن مجسم كنم. خوب پيدا بود كه اين پل سالها پيش شكوه و زيبايي بيشتري داشته است. اما هنوز هم طرح و نقشهاي زيبا بر آن ديده ميشد. زيبايي اين پل را نميتوانم خوب وصف كنم، زيرا كه چنين طرحهاي چشم نواز و دلانگيزي تا آن روز نديده بودم. صفحه 135
ژاپن در اروپا!
ميرزا سعيد خان ( انصاري، مؤتمن الملك ) به وزارت خارجه گمارده شد. اين ميرزا سعيد خان مردي سالخورده بود و به هيچ زبان خارجي آشنايي نداشت. يك روز خبر آوردند كه وزير خارجه معين شده است. به ديدن او كه رفتم، سر صحبت را گشود، و با لحن تعارف آميز از دعوتي كه ( از شاه ايران ) شده بود، تشكر كرد: « در سفر اخير قبله عالم به اروپا، البته اعليحضرت همايون به كشور شما آمدند و از پذيرايي گرم و مهمان نوازيتان خرسند شدند. » در ملاقات امروز، ميرزا علي خان مترجم جوان وزارت امور خارجه كه انگليسي را روان حرف ميزد، بيانات وزير را ترجمه ميكرد. ديدم كه او با اين حرف وزير دستپاچه شد و نميدانست كه چه بكند. اما زود بر خود مسلط شد و كوشيد تا وزير را از اشتباه بيرون بياورد، و آهسته در گوش ميرزا سعيد خان گفت كه ناصرالدين شاه از ژاپن ديدن نكرده است، و ژاپن در اروپا نيست. اما ميرزا سعيد خان به حرف اين جوان وقعي نگذاشت، و ميرزا علي خان كه مكدر و ناراحت هم شده بود ناچار و با صداي آهسته عين بيانات ميرزا سعيد خان را برايم ترجمه كرد. من پاسخ دادم: « ژاپن در منتها اليه خاور دور است. اعليحضرت پادشاه ايران هنوز به كشور ما تشريف فرما نشدهاند. » مترجم، ميرزا علي خان، خيس عرق شده بود و نميدانست كه چه بكند. پيدا بود كه با نگاهش به وزير ميگويد: « ديدي! من كه گفتم! چرا رسوايمان كردي؟ » توانستم فكر و حال مترجم جوان را از چهرهاش بخوانم. ميرزا علي خان با لحن بسيار احترام آميز گفتهام را براي وزير ترجمه كرد. من دوست نداشتم كه اين گونه حرفها به ميان بيايد و توي ذوق بزند، و نميخواستم كه غرور وزير تازه حريحه دار بشود. صفحات 167 و 168
اعدام در دورهي قاجار
در مدتي كه در تهران بوديم شنيديم كه حدود ده راهزن را كه نزديك همدان به كارواني حمله كرده، و مردم را كشته و بار و بنهشان را برده بودند، مجازات ميكنند. اين مجازات در ميدان برزگ تهران اجرا ميشد. اين تبهكاران را از زندان تا اين ميدان پياده به قطار گرداندند و مير غضب كه در جلو آنها ميرفت دشنهاش را پي در پي تاب ميداد. جلاد در خيابان ميرفت و با فرياد به مردم ميگفت كه محكومان را براي اعدام ميبرند و اينان را يك به يك نشان ميداد. مردم رهگذر و تماشاچي هم خرده پولي بر كف دست ميگذاشتند و به جلاد ميدادند. اين پول انعام مير غضب بود. پس از اجراي مجازات هم جلاد دوره ميگشت و اجرا شدن حكم را فرياد ميكرد، و با اين كار تا سه روز ميتوانست پول جمع كند. محكومان كه به جايگاه اعدام ميرسيدند، پارچة سرخي دور سر و صورت آنها ميپيچيدند و الوار سنگيني از چوب ( بر گردنشان ) مي گذاشتند و دستهايشان را از پشت محكم به هم ميبستندو محكومان را با اين وضع به رديف در جايگاه اعدام و رو به ميدان مينشاندند. جلاد گلوي هر يك از محكومان را با خنجر كوتاه داس مانندي ميبريد. خون از اين بريدگي بيرون ميزد و سرازير ميشد. محكوم به خود ميپيچيد، نعره ميزد و در اندك زماني جان ميداد. سر اعدام شدگان را از تن جدا ميكردند و براي مشاهدة مردم به درختهاي خيابان ميآويختند. صفحات 206 و 207
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-16-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کردستان در دوره باستان
سرزمین كردستان در مبدأ تاریخ، اقوام زاگرس را در برمیگرفته است، این اقوام لوللو، گونی، كاسی، میتانی، سوباری و مهوریها بودهاند... این اقوام ریشههای هرچه كهنتر قوم كردند كه در دورة سومریها واكدیها و ابتدای دورة آشوریها شواهدی از فعالیت سیاسی آنها مشاهده میشود (زكی 60)
نظریه فوق راپرفسور رامین زكی از بررسی نظریات مورخین، مستشرقین و مرد شناسان مشهوری از جمله تور و دانژن، نولدكه، كیپرد، م. مهارتمان، لهمان هویت، ریسك، لرج، هاشمن، سیدنی اسمیت و... بدست میدهد (زكی 94-44)
به نظریات دانشمندان و محققین مذكور باید نتایج تحقیقات دو مورخ بزرگ روس ژ.ن.مار و فون مینورسكی كه در زمینههای تاریخ، منشأ نژادی و زبانشناسی كرد صاحب آثار بسیار ارزشمندی هستند را افزود. این دو اگر چه هر كدام متعلق به یك مكتب فكری در زمینه بررسی تاریخ كردستان هستند. اما تحقیقات آنها بطور كامل و آشكار تداوم تاریخ و فرهنگ و زبان بومیان باستان كردستان فعلی را (گوتی، كاسی، لوللو، ... و بعداً مادها) تا به امروز نشان میدهند فرضیههای كه دربارة تعیین مبادی و اصل و نسب كردها عنوان شده همه متكی به نامهای است كه تاریخ این مناطق در اختیار ما گذاشته است و تنها به "كردوخهای گزنفون" محدود نمیشود. (نیكیتین 38). در كتیبهها، سالنامهها و فتحنامههای آشوری، یونانی، آرامی و ارمنی واژههای از قبیل كاردا، كرتی، كورتی، كاردوك، كردوخ و... بكار رفته است كه جدای از تشابهات انكارناپذیر این واژگان با لفظ كرد تمامی اینها نام اقوام یا به عبارت صحیحتر نام قومی ساكن در اطراف دریاچة وان بوده كه به قول مینورسكی هستة اصلی تاریخ كرد و كردستان میباشد. بهطور كلی اظهارنظر شده است كه "كردوخهای" كه گزنفون در نقل عقبنشینی ده هزار نفری مشهور خود (در 401-400) ق.م از ورای خاك كردستان فعلی تا دریای سیاه به آن اشاره كرده است، چیزی جز اجداد مسلم كردهای امروزی نبودهاند (نیكیتین 32).
آخرین سلسله كه در این جغرافیای تاریخی در دورة باستان حكومت تشكیل دادند و از طرف دانشمندان به عنوان اجداد كردهای امروزی شناخته شدهاند مادها هستند، به اعتقاد مورخین زبان كردی امروز تداوم زبان مادی است. اولین منابعی كه بهوجود آنها در سرزمین كنونی كردستان اشاره دارند كتیبههای آشوری متعلق به دورة سلمانسر دوم در سدة نهم ق.م هستند. از این دوره به بعد بطور مداوم در منابع آشوری، آرامی و بعداً یونانی به آنها اشاره شده است.
حكومت ماد در سال701 ق.م پایهگذاری و در عهد كیاكسار مادها صاحب قدرت بسیار شدند، مرزهای دولت خود را بسیار گسترش دادند، ارتشی منظم و قوی ترتیب داده و توانستند در سال 612 ق.م امپراطوری قدرتمند آشور را سرنگون كنند سرانجام كمتر از یك سده بعد در سال 550 ق.م حكومتشان توسط هخامنشیها از پای درآمد.
از سقوط حكومت ماد به بعد كردستان بهدلیل موقعیت جغرافیائیاش صحنه نبرد و جنگ امپراطوریها بوده است. درك كینان در این زمینه مینویسد از سقوط نینوا در سال 612 پیش از میلاد یعنی آنگاه كه مادها امپراطوری آشور را برانداختند تا جنگ چالدران در سال 1514 م كه بطور كلی كردستان را میان ایران و تقسیم كرد. قبایل كرد تحت سلطة فاتحان بسیار قرار گرفتند. این مردم تهاجم سلوكیان، اشكانیان، ساسانیان، ارمنیان، رومیان، بیزانس، اعراب، سلجوقیان، مغولیان و آخر از همه عثمانیان را از سر گذرانند. (كینان 67)
لفظ "كردستان" كه به محل سكنی كردها اطلاق میگردد برای نخستین بار در منابع تاریخی قرن 12 م از سوی دولت سلطان سنجر سلجوقی بكار رفته است حمدالله مستوفی دركتات "نزهه القلوب فی مسالك وممالك" كه مربوط به این دوره است میگوید كه كردستان متشكل از 16 ایالت است. (زكی 25)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-16-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پیشینهٔ واژه کرد
[color=darkblue]واژهٔ کرد در دوران تاریخی پس از حمله اعراب به ایران به معنای رمه گردانان و کوچنشینان ایرانیتبار غرب فلات ایران به كار رفته است. [
پس از حمله اعراب به ایران ایرانیان دست به شورش هاى متعدد و مقاومت زدند. مثلا محمد بن جریر طبری مينويسد:
…در همين روز خبر رسيد كه «موصل» بشوريده و كردان در آنجا پراكندهاند. مُسَيببن زُهير، حاكم كوفه، كه دوست يحییبن خالد بود، به منصور (خليفه عباسی) پيشنهاد كرد كه كار خواباندن شورش كردان را به خالد واگذارد كه «او براي خواباندن آن شورش تواناست». منصور اين پيشنهاد را پذيرفت و خالد را به حكومت موصل برگماشت… (تاریخ طبری، ج۱۱، ص۴۹۷۷).
غالب مورخان و جغرافیانویسان قدیم مانند اصطخری و ابن بلخی و مسعودی مورخ نامدار پس از اسلام، لریه یا لران را از جمله طوایف «کرد» میدانند.[
شرفالدین بدلیسی حدود کردستان را در روزگار صفوی و در کتاب شرف نامه خود با افزودن ولایت لرستان یک جا ذکر میکند و در شرفنامه سرزمین لرستان و قوم لر را با کردها یکی میشمارد.
احمد کسروی، در شیخ صفی و تبارش، تاریخ تبار و زبان مردم آذربایجان مینویسد: پیش از صفوی هیچ شاعر ترک گویی در آذربایجان پیدا نشد و همگی مردم هر که ماد و آریایی تبار بودند به زبان پهلوی آذری گفتگو میکردند که همانند لری و کردی بود
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-16-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نام شهرهای کردستان از کجا آمده؟
1- كرماشان :
كه تلفظ دولتی و دیوانی آن كرمانشاه بوده اما در میان كوردان همیشه موسوم به كرماشان بوده است و در كتب تاریخی معرب آن قرمیسین بوده است كه باز دلیلی بر تلفظ درست كرماشان است .
كرماشان بر گرفته از كرمانجان بوده و به معنی شهر كرمانج ها یا كوردها می باشد .
2- ایلام :
توسط فرهنگستان ایران نام گذاری گردیده و با توجه به نزدیكی این منطقه به تمدن باستانی ایلام به این نام موسوم شده است .
3- ارومیه :
تلفظ درست آن اورمیه است در مجموع یك لغت سامی است . اور به معنی شهر و میه به معنی آب است و كنایه از شهر و دریاچه ی نزدیك آن است . همچنین عده ای از مورخان و زبان شناسان بر این نظرند كه اورمیه با اورامان و اورامی یك ریشه دارد و به معنی منطقه اورام نشین است . اورامیان طایفه ای از كورد های اصیل و باستانی اند كه هم اینك در اورامان كوردستان عراق و ایران در نوار مرزی به سر می برند .
4- سنندج :
معرب سنه دژ می باشد و به معنی قلعه استوار و تسخیر ناپذیر آمده است این شهر و قلعه ی آن را فرمانروایان اردلان كوردستان بنیان نهادند .
5- خوی :
نزدیك ترین معنا برای آن لفظ خوی كوردی به معنی نمك است كه اشاره به معادن غنی نمك در اطراف آن دارد .
6- ماكو :
احتمالا تركیب ماد كوه بوده باشد كه اشاره به سابقه ی تاریخی قوم ماد در این منطقه دارد .
7- شنو :
نام دیوانی آن اشنویه بوده اما نام مصطلح و محلی همان شنو به معنی نسیم باد در زبان كوردی و اشاره به هوای دلپذیر آن دارد .
8- پیران شهر :
اشاره به به طایفه كورد پیران در این منطقه دارد .
9- مهاباد یا سابلاخ :
نام مهاباد را فرهنگستان ایران نامگذاری نموده و اشاره به پیامبری به این نام در منطقه دارد .در متون دولتی پیش از تغییر نام ساوجبلاغ نوشته شده است .
سابلاخ نام پیشین این شهر بوده است و از قدیم الایام مركز كوردهای موكری و همچنین از مراكز مهم فعالیت روشنفكری و سیاسی كورد های ایران بوده است .
نام سابلاخ از اسامی كهن سامی است و اصلا (سابلا) یا سبع الله به معنی هفت خدا بوده است كه اشاره به اهورا مزدا و امشاسپندان دارد همانند نام شهر اربیل كه (اربلا= اربع الله ) به معنی چهار خدا بوده است اسم شهر دیگری نظیر بابل = باب الله ، كربلا = كرب الله به لغت سامی تایید ی بر معنی اشاره شده ی سابلاخ دارد . عده ای اصرار بر معنی ( سویوق بولاغ ) یا (ساوجبولاغ ) برای آن دارند كه صرف نظر از این كه این كلمه بسیار در تلفظ ثقیل بوده و در هیچ زبانی كلماتی چنین ثقیل به جهت تلفظ زیاد آن در محاوره برای اسامی شهر و منطقه انتخاب نمی شود این كلمه از كلمه مصطلح سابلاخ بسیار دور بوده و مشابهتی میان آنها دیده نمی شود.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-16-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هوره" موسیقی قوم کرد
مردم کرد به دلیل شرایط خاص زندگی خود از میراث داران موسیقی " هوره" هستند.بسیاری از محققان و پژوهشگران بر این باورند که قدیمی ترین اجرا کنندگان و سازندگان ترانه های عامیانه ، مردمان جوامع عشایری بوده اند که از سر ذوق یا دلتنگی بدان پرداخته اند .ناگفته نماند هنر " هوره" محمل و ظرفی برای حفظ و نگهداری اشعار عامیانه نیز بوده است و ادبیات زیبا و دلنشین را از نسلی به نسل دیگر منتقل نموده و نیز می توان باور داشت که "هوره"و آوازهایی همچون آن مانند " سیاچمانه" و …از عوامل زنده نگهداشتن زبان و گویش های کردی بوده اند.
" هوره " یکی از مزامیر باستانی در ستایش " اهورا مزدا"بوده " اهوره "پاره ی نخست "اهورا مزدا"ستکه در بسیاری از جاهای اوستا به تنهایی به کار رفته است." اهوره " در اوستا به معنای بزرگ و سرور و به عنوان صفتی برای " ایزدان مهر" و به معنای فرمانروا و سالار بوده است.
پرفسور جنیدی که متخصص در واژگان اوستایی استدر کتاب زمینه ی شناخت موسیقی می نویسد:" هوره " از نواهای باستانی مردم کرد است و " باربد" و " نکیسا" برای خسرو و شیرین " هوره" می خواندند. " باربد که در برخی کتابها نام او را " بهلبد" و " فهلبد" برده اند بنا به برخی روایات کرد بوده است.
استاد دکتر حشمت الله طبیبی می نویسد: نمونه های زیادی از الحان و آهنگ های موسیقی اصیل و سنتی ایران باستان در بین ایلات و عشایر غرب ایران به ویژه نزد تنبور نوازان اهل حق یافت می شود که نه الحان باربدی بلکه به نام " قائم" یا " مقام" ،" طرز"، "هوره "، سیاچمانه"و "بیت" نامیده می شود.
از هوره خوان های معروف کلهر می توان از زنده یاد علی نظر منوچهری ، عبدالعزیز ، صید قلی کشاورز، زنده یاد یاسم یاسمی ، زنده یاد ابراهیم حسینی و در مناطق غیر کرد نشین سید علی اصغر کردستانی و بهرام بیگ ولدبیگی را نام برد.
بعضی از مقام های هوره ، دو دانگی، سارو خانی ، خانه میری، سوارانه، قطار،غریبی چر، هجرانی ، طرز روسم، هی لاوه، جلو شاهی،بان بنه ای ، سه ر کیو ی چرو …در این اوخر مقام دیگری به نام مقام " بری چر"از زنده یاد ابراهیم حسینی را می توان نام برد.درو نمایه و موضوعات " هوره" متفاوت است از جمله وصف طبیعت، وصف معشوق،عشق و عاشقی ، وصف جنگ ها ، مردان جنگی ، کوچ ایلات و عشایر ، شرح هجران و فراق و …
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-18-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
فتح نامه - خاطره ای خواندنی از ارفع الدوله از خواص حکومت هاي جابر و ديكتاتوري ، يكي هم پرورش و توسعه رياكاري ، نفاق و دروغ است . به طوري كه كم كم در اينگونه حكومت ها همه مسئولين ريز و درشت به هم دروغ مي گويند و حقايق را وارونه جلوه مي دهند ! با آنكه همه از اين واقعيت مطلع هستند اما به روي همديگر نمي آورند و دروغ يكديگر را راست مي انگارند ! ارفع الدوله كه در روزگار پنج پادشاه زيسته و مناصب حكومتي داشته است ضمن بيان خاطرات خود از يك جنگ موهوم و پيروزي كذايي چنين مي نويسد : « ... سيصد تومان فوق العاده براي تهيه اين سفر به ما دادند ، مواجب من هم مثل سايرين ماهي شصت تومان بود .» از طرف صاحب اختيار به ما حكم شد بايد شب حركت كنيم و به همه گفتند كه راه لطف آباد و قوچان را پيش خواهيم گرفت . صاحب اختيار امر داد كه راه كلات نادري را پيش برويم . در اول سفر همه مانديم مات و متحير كه چه اتفاق افتاده كه راه را عوض كرده اند . تا صبخ رانديم و حوالي ظهر رسيديم به كلات نادري . از مشهد تا آنجا من لباس آجوداني و ايعهد را پوشيده بودم . شب ديگر بعد شام ، آدم صاحب اختيار آمد و گفت صاحب اختيار فرمودند بيائيد آن جا « مجلس مشورت عسگري » خواهد بود ، رفتم ديدم تمام سران لشكري آنجا هستند . با سرتيپ فوج وارد شدم ، گفتند از سرخس به مشهد قاصد فرستاده و نوشته بودند كه يك نفر سيد سياه پوش كه نقاب سياه دارد در مرو پيدا شده و سي هزار نفر از تركمن ها را دور خود جمع كرده و خيال تسخير خراسان را دارد و گفته من امام زمان هستم كه آمده ام ! و از اين عده نصفش را به طرف مشهد خواهد فرستاد و شانزده هزار هم به طرف كلات و قوچان دره گز كه يكبار كار خراسان را تمام كنند . تكليف شما اين است كه الساعه با سوارها كه حاضرند بايد شبانه حركت كرده برويد در آنجا در حصار منتظر دستورالعمل باشيد . راه افتاديم . تا صبح رانديم ، فردا قدري به ظهر مانده زير تپه يكي از چاووش ها با عجله آمد و گفت : سوارهاي سيد از دورنمايان است ! رفتيم بالاي تپه ، ديدم واقعا از دور گرد و خاك بلنده شده ، آن وقت چاووش ها و مشرف ها جمع شدند دور من ، گفتند مادويست نفر كه نمي توانيم با هزارها نفر بجنگيم ، اجازه بدهيد فرار كنيم . من گفتم : اولا اجازه نمي دهم وانگهي اگر اجازه هم بدهم اسب ها به كلي خسته اند و نمي توانيم فرار كنيم ! همه مصمم شدند كه سنگر بندي كنند . در مدت كمي آنقدر سنگ جمع كردند كه توانستند همگي پشت آن بنشينند ، يك «رولور» دست من بود و يك « رولور» دست عسگر بيك و تفنگ دست عين علي ، به سوارها سرمشق شديم . سوارها كه دستشان به چاتمه بود مهيا شدند ، اغلب اين تفنگها گلوله نداشت ، پنبه و باروت بود ! بعد از مدتها انتظار ديديم سيصد شتر با بار كه تماما آرد و گندم بود با وكيل خرج قزاق هاي روس كه از « مرو» خريده اند به عشق آباد مي روند . اين وضع را كه ديدند آمدند پرسيدند اينجا چرا نشسته ايد ؟ سوارهاي ما گفتند كه منتظر سيد سياهپوش كذاب هستيم كه شنيديم سي هزار قشون جمع كرده ! خيلي خنديدند، گفتند مگر نمي دانيد كه « مرو » و اين صفخات تماما تركمن هستند و ژنرال سكوبولف آن ها را داخل مملكت روس كرده ، كي اجازه مي دهد كه سيد سياهپوش آنجا لشكر بگيرد ؟ بعد از آنكه اين اطلاعات را شنيدم و شتربان ها رفتند ، من گفتم اسب ها را بياورند سوار شديم برويم حصار . مشرف ها و چاووش ها متفقا گفتند كه كجا برويم ؟! بعد از اين فتح بزرگ كه ما كرديم تا « فتح نامه » به كلات نفرستيم نخواهيم رفت ! خنديدم و گفتم بابا كدام فتح را شما كرديد ؟ كدام فتحنامه ؟ گفتند معلوم مي شود وضع حاكم اين سراحدترانمي دانيد ، وقتي كه اين ها يك امتيازي و يا لقب نشاني تهران بگيرند سوار مي شوند مي روند در صحراي تركمن ، يك چوپان فقير كه مي بينند ، سر او رامي برند و با يك فتح نامه به تهران مي فرستند و هر چه مي خواهند بدين وسيله از دولت مي گيرند . در اين حيص و بيص مي فرستند و مهر كرد و آورد كه من هم امضا ومهر كنم . خواندم ، ديدم نوشته ام كه : « امروز حوالي ظهر همين كه از درو ديديم سوارهاي سيد سياه پوش به طرف حصار مي آيند از اسب ها پياده شده اسب ها را به بوته ها بستيم ، تقريبا چهار پنج هزار نفر بودند ، در يك شليك چندين نفر را به خاك انداختيم ، كشته هاي خود را برداشته فرار كردند ... باقي بسته به مراحم اولياي دولت است!» گفتيم امضا نمي كنم . خنديد و گفتند معلوم مي شود كه شما از فرنگ آمده ايد و از اين طرف هيچ خبر نداريد . براي سكوت آن ها فقط آن را پرت را مهر كردم و يقين داشتم كه صاحب منصبان بزرگ و سرتيپ ها اين قضيه را تحقيق خواهند كرد . فتح نامه رافرستادند به كلات به شوراي نظامي . بعدا ديدم آن سوار كه فرستاده بوديم برگشت به سه سوار ديگر و يك كاغذ مهر و موم شده . در آن كاغذ خيلي تمجيد از اين جسارت و فتح كرده ونوشته بودند : « سيصد تومان به رسم انعام فرستاديم .ميان همه به طور عادلانه تقسيم كنيد !» از قراري كه شنيديم و يقين شد ، شوراي نظامي اين فتح نامه را به تهران فرستاده و از تهران دو قبضه شمشير مرصع و مذهب امير توماني و پنج هزار تومان انعام گرفته بودند ...»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-18-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چلوکباب زکی خان
چلوکباب انواع مختلف دارد كه حتما شما هم يكي دو نوع آن را بارها امتحان كرده ايد . از نوع : چلوكباب مخصوص ، كوبيده ، برگ، زعفراني ، لقمه اي و غيره و ذالك ... اما چلوكباب زكي خان داستان شيريني دارد و اگر نصيب شود مسلما خوشمزه تر و گواراتر خواهد بود . به مال مفت رسیدي هلاك كن خود را كه اين معامله كم اتفاق مي افتد ! مرحوم حاج ميزا زكي خان ( كه در زمان رضا شاه، زندگي مي كردم ) ، با كليه رجال مشاهير و معاريف ، شوخي و مزاح داشت . روزي به چلوكبابي نايب در سبزه ميدان تلفن كرد كه اينجا منزل امير اسعد ( پسر سپهدار تنكابني ) است . چون آقا امروز تعداد زيادي مهمان دارند خواهشمنديم 50 ظرف چلوكباب خوب و ما كول سر ظهر ياوريد . حاجي نايب خدا بيامرز هم چون طرف را مردي متشخص ديد ، ديگر كنجكاوي بيشتري نكرد و به آشپزان دستور داد غذاي سفارشي را با بهترين كيفيت آماده كنند . ساعت 12 ظهر بود كه خانم سردار اسعد ديد در مي زنند . چون در باز كرده مشاهده كرد كرد مرتبا ظرف چلوكباب است كه به داخل مي آورند ، نوكر و كلفت پرسیدند : خانم ! مگر امروز ميهمان داريم ؟ خانم به تصوير اينكه امير اسعد امروز عده اي را براي ناهار وعده گرفته و دعوت كرده است سفارش غذا داده و آورن چلوكباب ها به اين منظور است ! لذا دستور داد غذا ها را ببرند در مهمانخانه و مرتب روي ميز بچينند ......... چند لحضه بعد سردار اسعد هم رسيد و از ماجراي چلوكباب ها متعجب شد و گفت :« من كسي را ميهمان نكرده ام و اولا چلوكباب سفارش نداده ام. در اين حيص و بيص كه زن و شوهر جر و بحث مي كردند و دنبال يافتن علت آمدن چلوكباب ها بودند ، ناگهان صداي در بلند شد . نوكرها دويدند در را باز كردند ، ديدند حاج ميرزا زكي خان و 49 نفر گداي گرسنه پشت سر هم ياالله يا الله گويان وارد شدند ! امير اسعد از مشاهده چنين وضعيتي ، مدتی مات و مبهوت شدودهانش از تعجب باز مانده بود ، با اين حال برخود مسلط شد و پرسيد : حاجي ميرزا زكي خان ! اين چه مسخره بازي است كه در آوردي ؟ ميرزا زكي خان گفت : قربان ! شام و ناهار شما را كه همه اش نبايد رجال و اعيان بخورند ، آخر اين بدبخت ها هم حقي دارند !! ديگر معطل نشدو گداها را به مهمانخانه راهنمايي كرد و هر كدام يك دست خوراك چلوكباب مفصل را با مخلفات آن خوردند و دعا به جان سردار اسعد كردند و رفتند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-18-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خیار و سر امیر حشمت
معروف است که آخرين پادشاه مستبد و بيدادگر ايران محمد عليشاه قاجار بود كه مي خواست سلطنتش مطلق العنان باشد و در كارهاي ناروايش كسي چون و چرا نكند . براي همين مقصود بود كه مجلس را به توپ بست و دشمنان عقيدتي خود را تا آنجا كه دست يافت ، از بين برد و بر مسند استبداد و خودكامگي نشست . با اينكه محمد عليشاه در اين جنگ فتح كرد ولي فتحش كامل نبود . زيرا نتوانست تمام دشمنان ، خلاصه دونفر از ايشان را به چنگ بياورد و از اين حيث ، سخت دلتنگ بود. اين دونفر يكي مرحوم تقي زاده و دومي امير حشمت ( ابوالحسن نيساري ) بودند . محمد عليشاه تقي زاده را يكي از موسسين مشروطيت ايران ، خلاصه انقلاب هاي آذربايجان مي دانست . اما عدوات و كينه اش نسبت به امير حشمت بدين جهت بود كه آن مرحوم روزگاري چه در تبريز و چه در تهران يكي از روساي كشيك خانه محمد عليشاه بود كه پس از مشاهده كارهاي نارواني شاه از درباره روي گردان شده و به مشروطه طلبان گرويد بود . روز بمباران مجلس هم خود و كسانش تا آخرين فشنگ جنگ كرده و عاقبت هم به چنگ دولتيان نيفتاده بودند . محمد عليشاه پس از غلبه به مشروطه خواهان همواره در نهان و آشكار افسوس مي خورد كه نتوانست به اين دشمن ( امير حشمت ) دست يابد و كارش را بسازد . گويي آرزويي جز سر امير حشمت و تقي زاده نداشت . يكي از خلوتيان محمد عليشاه تعريف مي كرد كه شاه حتي در مجالس بزم و عيش هم از فكر اين دو تن غافل نبوده .....! گاهي اوقات كه خود وخلوتيانش همه از باده ناب بر سر نشاط مي آمدند ، ناگهان شاه به ياد اين دو دشمن ديرين مي افتاد و چون دستش به آن ها نمي رسيد از راه دور انتقام مضحكي مي كشيد (!) بدين صورت كه خياري به يك دشت و كاري به دست ديگر مي گرفت ، بعد يكي از نديمان را صدا كرده مي گفت : فلاني ببين . اين سر تقي زاده است و با گفتن اين سخن سر خيار را به يك ضريب ، قطع مي كرد و به دور مي انداخت ! سپس خيار ديگري به دست گرفته همان كار را تكرار مي كرد و مي گفت : (( اين هم سر امير حشمت ! ))
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-18-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پیش بینی احمد شاه
زماني که بلشويك ها در اوايل انقلاب كبير اكتبر 1917 به داخل مرزهاي ايران آمده بودند ، احمد شاه قاجار هفت هزار نفر قزاق را به فرماندهي يك روس ضد انقلاب مامور مي كند تا جلوي روس هاي بلشويك را بگيرند . ژنرال « استراسلسكي» فرمانده كل قزاق خانه كه از روس هاي سفيد ( منشويك ) بود و مدت ها در ايران سر برده بود ، به احمد شاه مي گويد : جنگ كردن ما با بلشويك هاي روسي كه هموطن و همخون ما هستند صورت خوشي ندارد و با وضع فعلي كه انگليسي ها نيز بامن و قزاق خانه من مخالف هستند و به ما فشار مي آورند كه از ايران خارج شويم ، تكليف ما چه خواهد شد ؟ اگر با روس ها جنگ كنيم و هموطنان خود را بكشيم بعدها با چه روئي مي توانيم به كشور خود برگرديم ؟ احمدشاه به استراسلسكي اطمينان مي دهد كه من هميشه از شما حمايت خواهم كرد و هرگز نخواهم گذاشت كه به روسيه برگردي . در اين حيص و بيص انگليسي ها عده اي را براي جلوگيري از نفوذ بلشويك ها به جنگ آن ها مي فرستند و تا چند كيلومتري قفقاز هم پيشروي مي كنند . اما استراسلسكي حاضر به همكاري با انگليسي ها نمي شود و بلشويك ها شكست سختي به نيروهاي انگليسي وارد مي آورند . انگليسي ها كه از عدم استراسلسكي خشمگين بودند با گماردن رضا خان مير پنج در راس قزاق خانه ،به استراسلسكي فشار مي آوردند كه قزوين ، يعني مقر اقامت قزاق ها ، ترك گفته از ايران خارج شود. « استراسلسكي » با احوال پريشان به تهران مي آيد تا با احمد شاه قاجار ملاقات كند و وعده هايي كه راجع به حمايت او و ساير افسران روسي به او داده شده بود را به شاه يادآوري كند . در آن هنگام احمد شاه در جاجرود بود و موقعي كه استراسلسكي به ملاقات او رفت احمد شاه در ميان چادر سلطنتي ايستاده بود و همانطور ايستاده به پذيرايي وي پرداخت و پس از گوش دادن به گله و شكايت هاي او آهي كشيد و گفت : (( قصه نخور آقاي استراسلسكي! انگليسي ها امروز شما را بيرون مي كنند ، فردا مرا بيرون خواهند كرد ! ))
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 06:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|