تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار |
06-25-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
« جسد کریم خان » کریم خان زند شاهی است که به مرگ طبیعی از دنیا رفته است با این وصف جسد او تا مدت 3 روز دفن نشد می گویند شب چهارم برادر او زکی خان حافظ شاعر معروف را خواب می بیند که می گوید چون جسد کریم خان بر زمین است و دفن نشده من نمی توانم آسوده در قبر بخوابم زیرا او بر من حق دارد و برای من آرامگاه ساخت زکی خان بعد از این که شکوه حافظ را در خواب شنید روز بعد جسد برادر را به خاک سپرد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
06-25-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
« فاجعه ای کم نظیر تاریخ » جلادان آغا محمد خان قاجار پس از فتح کرمان در اجرای دستور آقا محمد خان قاجار کوچکترین ارفاق یا رحمی به کسی نکردند. در نهایت قساوت برای تاریخ فاجعه ای کم نظیر باقی گذاشتند و در کور کردن مردان سبک جدیدی را بکار بردند – کور کردن معمول آن زمان با کشیدن میل گداخته به چشم بود ولی در کرمان جلادان خان قاجار دست و پای افراد را می بستند و به پشت می خواباندند و با انگشتان خود چشم را از کاسه بیرون می آوردند و چون فرصت نداشتند و می بایست در مدت کم چشم جمع کثیری را بیرون آوردند. کور شدن را با همان حال رها می کردند این جلادی و خیانت مقابل چشم زن و فرزندان این قربانیان صورت می گرفت و وقتی دست و پای کوران گشوده می شد – و زن و فرزندانشان می توانستند مجروحین چشم در آورده شده را ببرند که کار کور کردن آن جمله به پایان رسیده بود- بعضی از کور شدن در اثر خونریزی می مردند و بعضی در اثر چرکین شدن محل جراحت از بین می رفتند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-25-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
« نادر شاه » وقتی نادر شاه شعر ناموزونی گفت : و از میرزا مهدی خان پرسید که این شعر چگونه است میرزا مهدی خان . گفت : ناموزن است ! نادر خشمناک شده گفت تا او را به اصطبل برده پهن بارش کنند ! وقتی بار دیگر نادر شعری گفت و میرزا مهدی خان تصدیق خواست وی برخاست نادر پرسید : کجا می روی گفت : اصطبل برای پهن کشی .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-25-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
« جامی » گویند شاعری غزلی گفته نزد جامی برد و بعد از خواندن گفت : می خواهم این غزل را از دروازه شهر بیاویزم تا مشهور گردد ! جامی گفت : چون کسی نمی داند که شعر از آن توست بهتر این است که بگویی ترا نیز پهلوی آن بیاویزند!! « ادعای خدایی » شخصی ادعای خدایی می کرد که او را گرفته و پیش خلیفه وقت بردند. خلیفه برای تهدید وی گفت: پارسال یکی دعوی پیغمبری می کرد او را گرفته و کشتند. مدعی گفت : نیک کرده اند زیرا که من او را نفرستاده بودم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-25-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نجابت ايراني پس ازآنكه سپاهيان تيرداد پادشاه ايران، ارتش يونان را عقب راندند و سلوكوس فرمانرواي آنها را به بند كشيدند، به پاس اين پيروزي، در شهر صد دروازه جشن و پايكوبي بزرگي برپا شد. هنگام جشن، اشك دوم گروهي را ديد كه تنپوش سربازان شكست خورده يوناني را پوشيده بودند و مردم را ميخنداندند. پادشاه ايران دستور داد آنها را مجازات كنند.
آن شب فرمانرواي ايران به مردم گفت: فرزندان ما جانانه جنگيدند و در راه ايران كشته شدند. جنگجويان يوناني هم مسخره نبودند و به خاطر كشورشان جنگيدند و كشته شدند. خنديدن بر سپاه در هم شكسته آنها شايسته ايرانيان نيست.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-25-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بازيهاي ورزشي تيس كوپان 291 سال پيش از المپيك در ايران
اونتاش گال پادشاه سرزمين ايلام (نام قديم سرزمين ايران) در سال 1265 پيش از ميلاد، دو فرزند داشت به نامهاي تيس و كوپان اين دختر و پسر كه دوقلو بودند همواره بر سر تواناييهاي خويش جنگ و ستيز داشتند.
پدر يك دوره مسابقات ورزشي بين اين دو برگزار كرد پس از آن مسابقه پادشاه اونتاش گال برآن شد اين كار را به شكل بسيار گستردهتري انجام دهد و از اين رو در همان محل كه امروزه به نام تيس كوپان (در نزديكي بندر چابهار) شهرت دارد مسابقات جهاني تيس كوپان را هر ساله برگزار ميكرد يعني 291 سال پيش از مسابقات المپيك در يونان. مسابقات مذكور تا پايان دودمان مادها درايران ادامه داشت.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-25-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بمب اتم هم مثل من كوچك است
در ارديبهشت 1330 حسين علاء از طرف دربار به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي شد. بسياري از نمايندگان به او رأي اعتماد دادند.حسين علاء براي دفاع از برنامه هاي دولت خود به مجلس رفت و در يك سخنراني آبكي از خود دفاع كرد. چيزي كه در آن سخنراني بيش از هر چيز موجب حيرت نمايندگان شد، دفاع او از قد كوتاهش بود در حالي كه هيچ كس سخني از قد او به ميان نياورده بود. ابراهيم صفايي در اين باره مينويسد:
علاء در دفاع از برنامه دولت خود گفت:
اما راجع به اين جثه كوچك بنده، يادآوري ميكنم كه بسياري از رجال دنيا كوتاه قد بودند، سزار روم كوچك بود و فراموش نفرماييد كه اندازه بمب اتم خيلي كوچك است ولي تأثيرش بسيار است.
كسي در مجلس به كوچكي جثه علاء ايراد نگرفته بود و اين گفتار علاء نشان ميداد كه او درباره كوچكي جثه خود عقده داشت و براي تسكين آن عقده بود كه با خودبيني و گزافه،خويش را با ناپلئون و سزار مقايسه كرد. او تأثير بمب اتم را براي خود قائل شد در حالي كه بمب اتم مخرب است. همانطور كه سزارخونخواربود.
منبع:نشريه اطلاعات هفتگي، ش3405
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-25-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
وصیت نامه داریوش به پسرش خشایارشا
اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمام آن کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشورها نیز دارای احترام می باشند.
جانشین من خشایار باید در حفظ این کشور ها بکوشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد. اکنون که من از این جهان می روم، تو دوازده کرور دریک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر، یکی از ارکان قدرت تو می باشد؛ زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست، بلکه به ثروت نیز هست. پیوسته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن زیرا قاعده این زر در خزانه این است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت، آنچه برداشتی، به خزانه برگردان.
مادرت آتوسا ( دختر کورش ) بر من حق دارد و پیوسته وسایل خاطرش را فراهم کن.
ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم. من روش ساخت این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه است، در مصر آموختم . چون انبارها پیوسته تهویه می شود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این انبارها چند سال می ماند، بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبار های غله ادامه بدهی تا اینکه همواره آذوقه دو یا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد، از غله موجود در انبارها برای تامین کسر خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد، به انبار منتقل بنما و به این ترتیب تو برای آذوقه این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی، خشکسالی شود.
هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مهم مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن کافی است چون اگر دوستان و ندیمان خود را با کارهای مملکتی بگماری و آنها به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع بنمایند، نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعایت دوستی را بنمایی.
کانالی که من می خواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال( کانال سوئز) از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید آن را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که نا خدایان کشتی ها ترجیح بدهند از آن عبور نکنند. اکنون من قشونی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ایران، نظم ایران، نظم و امنیت را برقرار کند، ولی فرصت نکردم که قشونی به یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی وبا یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه نماید. توصیه من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه مده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغگو و متملق را از خود دور نما. هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن و برای اینکه عمال دیوان به مردم مسلط نشوند برای مالیات، قانونی وضع کردم که تماس عمال دیوان را با مردم خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی، عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت.
افسران و سربازان ارتش را راضی نگه دار و با آنها بد رفتاری نکن. اگر با آنها بد رفتاری کنی، نخواهند توانست معامله متقابل کنند اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد، ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینطور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم نمایند.
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چقدر فهم و عقل آنها زیادتر شود، تو با اطمینان بیشتری می توانی سلطنت کنی.
بعد از اینکه من زندگی ام را بدرود گفتم، بدن مرا بشوی و آنگاه کفنی را که خودم فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را که موجود است، مسدود نکن تا هر زمان که می توانی، وارد قبر بشوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی، من که پدر و پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد، زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد یا یک خارکن و هیچ چیز در این جهان باقی نمی ماند و اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد. اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو که این قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند.
زنهار، زنهار، هرگز هم مدعی و هم قاضی مشو و اگر از کسی ادعا داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار بدهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعی است، اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد.
زنهار، زنهار، هرگز از آباد کردن دست برندار، زیرا اگر دست از آباد کردن برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قاعده این است:وقتی کشور آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود و در آباد کردن، حفر قنات و احداث جاده و شهر سازی را در درجه اول قرار بده.
عفو و سخاوت را فراموش نکن و بدان که بعد از عدالت، برجسته ترین صفت پادشاهان، ولی عفو فقط موقعی باید به کار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطا کرده باشی و تو خطا را عفو کنی، ظلم کرده ای، زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای.
بیش از این چیزی نمی گویم و این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در این مجلس حاضر هستند، مستند کردم تا اینکه بدانند قبل از مرگ ، من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم که مرگم نزدیک شده است.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-19-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عکس های قدیمی از شخصیتها در ایران قاجار
به گزارش تکناز عکس هایی که مشاهده می کنید برای دوران قاجار است البته در مجموعه عکس های برجا مانده از آنتوان سوریوگین تعدادی عکس استودیویی و پرتره از شخصیت های شناخته شده سیاسی و هنری وجود دارد که برخی از آنها اسناد مهم تاریخی زمان قاجار و پهلوی اول محسوب می شود.آنتوان سوریوگین که امروزه با عکس های کم نظیرش از زندگی مردم و درباریان در عصر قاجار شناخته می شود در زمان خود از عکاسان مشهوری بوده است
مظفرالدین شاه قاجار که مقامات و شخصیت ها از او می خواسته اند تا از آنها عکس بگیرد. گرچه آنتوان برای عکاسی از شاهان و مقامات عالی دوربین خود را به محل می برده است اما بسیاری نیز با حضور در استودیو عکاسی آنتوان جلوی دوربین عکاس می نشسته اند که خود نشان از اهمیت و شهرت این عکاس داشته است. چهره هایی چون کمال الملک، سید حسن مدرس،
مظفرالدین شاه قاجار میرزا رضای کرمانی، مستوفی الممالک، امین السلطان در کنار شاهان و شاهزادگان شخصیت هایی هستند که در مقابل دوربین آنتوان خان نشسته اند. در زیر برخی از این عکس ها را مشاهده می کنید. تعدادی از این عکس ها مانند عکس آیت الله طباطبائی و سالار الدوله و امین اقدس تاکنون دیده نشده است و کسی از این موضوع اطلاعی ندارد زیر به دلیل قدیمی بودن کس ها و شخصیت ها است.
آیت الله سیدمحمد طباطبائی
احمدشاه قاجار در کودکی
مظفرالدین شاه قاجار
ظل السلطان حاکم اصفهان
میرزا رضای کرمانی
میرزا رضای کرمانی و عباسعلی داداشبیگ پدر رضاشاه
ظل السلطان حاکم اصفهان
امین اقدس سوگلی ناصرالدین شاه
امین السلطان و ملازمانش
بوریس، سفیر شوروی
ادیب پیشاوری
کدخدای یک از دهات اطراف تهران
پرتره وزیر دولت
تیمور میرزا و فرزندانش
جعفرقلی خان سردار بهادر و قشونش
حسن علی خان گروسی
ابولفتح میرزا، سالارالدوله
حسین قلی خان مخبرالدوله
میرزا حسین خان سپهسالار و درباریان ناصرالدین شاه
میرزا علی اصغر خان اتابک و درباریان ناصرالدین شاه
م: تکناز
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-19-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اسکندر مقدونی که بود و چه کرد؟
اسکندر شاگرد ارسطو بود. این را امروز خیلی ها می دانند اما چیزی که خیلی ها نمی دانند، این است که پدر ارسطو هم پزشک پدربزرگ اسکندر بود و پسر برادر ارسطو، مورخ همراه اسکندر در جنگ ها. یعنی خاندان پادشاهی مقدونیه با خاندان پزشک – فیلسوف – مورخ یونان پیوند عجیب و غریبی داشت. مثل خیلی از اسم های بزرگ دیگر دوران باستان که با اینکه دور از ذهن به نظر می رسد، اما با هم پیوند عجیب و غریبی دارند.
«گزنفون» مورخ معروف یونانی که خیلی از اطلاعات ما از دوران هخامنشی، از نوشته های او آمده، شاگرد سقراط بود و «پلوتارک»، تاریخ دان معروف سده اول بعد از میلاد که نوشته های او درباره اسکندر راه و روش و رفتار او را بیشتر به همه شناساند. دوست صمیمی تراژان و هادریان (دو امپراتور معروف روم).
از این ترکیب های جالب البته چیزی دست ما را نمی گیرد ولی ریشه فکری مردان آن روز را مشخص می کند. در این مطلب قرار است به بهانه سالروز مرگ اسکندر مقدونی، جزییات کمتر شنیده ای درباره زندگی او بخوانیم.
درباره فاتح نیمه عاقل – نیمه دیوانه ایران هخامنشی که آمده بود بساط هخامنشی ها را برای همیشه جمع کند و فرهنگ یونانی – مقدونی را بر این سرزمین بگستراند اما دست آخر وقتی از دنیا رفت که همه چیزش ایرانی شده بود؛ زنانش ایرانی بودند، سبک پادشاهی اش ایرانی بود، مدل رفتارش با زیردستان ایرانی بود و حتی لباسش هم دیگر با پادشاهان مقدونی فاصله داشت و آن هم ایرانی شده بود.
اسکندر با علم و خرافات چه نسبتی داشت؟
* جفرافی اش بد بود. می گویند بعد از فتح ایران، هدفش از رفتن به شرق (هند) این بود که این وسط اقیانوسی دریایی چیزی پیدا کند تا مرز شرقی طبیعی امپراتوری اش باشد. یعنی نمی دانست آن طرف سرزمین هخامنشیان کجاست.
* احتمالا تحت تاثیر نشست و برخاستش با ارسطو، به پزشکی علاقه داشت. او نه تنها پزشکی را یاد گرفت، بلکه آن را به کار هم برد. نوشته اند که در سفرها وقتی یکی از همراهانش بیمار می شد برایش دستور خوراک و پرهیز می داد.
* به شدت خرافاتی بود و به پیشگویان و طالع بینان دربار اطمینان داشت. آنقدر که ممکن بود به خاطر یک فال بد، نقشه های مهم و بزرگ را تغییر دهد. یا شب جنگ بنشیند کنار دست یک جادوگر و وردهای او را بخواند تا جنگ به نفعش تمام شود.
* به قول پلوتارک «تشنه دانش بود و هر چه سنش بالاتر رفت، آتش اشتیاقش بیشتر می شد.» یک بار به ارسطو نوشته بود: «شخصا ترجیح می دهم که در دانستنی ها و تعالی برتر از دیگران باشم تا در بسط قدرت و تسلط بر کشورها» موقع فتح مصر، هیاتی را مامور کرده بود که سرچشمه رود نیل را پیدا کنند و برای این کار هزینه زیادی صرف کرده بود. لذتش در این بود که بعد از یک روز راهپیمایی یا جنگ، تا نیمه شب بیدار بماند و با دانشمندان گفتگو کند.
اسکندر در نبردها چه چیزهایی/ کسانی را حتما با خود می برد؟
* کتاب ایلیاد هومر همیشه همراهش بود. می گفت که این کتاب «گنجینه همراهی است که همه دانش ها را درباره جنگ دربر دارد.» در نسخه ای از ایلیاد که همراه او بود، ارسطو حاشیه نویسی و متن را تصحیح کرده بود. این کتاب را همیشه کنار خنجرش زیر بالشش می گذاشت. می گویند در میان غنیمت هایی که از داریوش سوم گرفته بودند، صندوق زیبا و گرانی بود که اسکندر را به فکر انداخته بود چه چیز باارزشی را در آن بگذارد. او از اطرافیانش پرسید این صندوق شایسته گذاشتن چه چیزی است؟ هر کسی چیزی گفت تا اینکه خودش گفت: این شایسته ایلیاد هومر است.
* عزیزترین دوستش، هفایستیون همیشه همراهش بود. آنها اغلب در یک چادر می خوابیدند، با هم گشت و گذار می رفتند و در میدان جنگ در کنار هم می جنگیدند. اسکندر آنقدر او را دوست داشت که وقتی یک بار کسی هفایستیون را با اسکندر اشتباه گرفته و به او تعظیم کرده بود، گفت «هفایستیون نیز اسکندر است». وقتی هفایستیون مرد، اسکندر ساعت ها بر جسدش گریه کرد. بعد هم موهای سرش را به علامت عزاداری کوتاه کرد و دستور داد تا پزشکی را که بالین مریض را برای تماشای مسابقات ترک گفته بود اعدام کنند. دست آخر هم در لشکرکشی بعدی دستور داد قبیله ای را به عنوان قربانی برای روح او قتل عام کنند. بعد از مرگ او بود که اسکندر از سر ناراحتی به نوشیدن مدام روی آورد و سبب مرگش را فراهم کرد.
* بوکفالوس، اسب محبوب اسکندر هم تا پیش از مرگ همیشه همراه او بود. این اسب ابتدا بسیار چموش بود و هیچ کس از پس رام کردنش برنمی آمد. به این خاطر وقتی اسکندر توانست آن را رام کند به نوشته پلوتارک پدرش فیلیپ که ناظر ماجرا بود، از او اینطور تعریف کرد: «پسرم، مقدونیه برای تو کوچک است، در جستجوی امپراتوری بزرگتری باش که در خور شأن و لیاقتت باشد.»
چطور شد که اسکندر جرأت کرد به فتح ایران فکر کند؟
می گویند یک بار زمانی که اسکندر 16 ساله بود، چند فرستاده از طرف اردشیر سوم هخامنشی به دربار فیلیپ مقدونی رفته بودند تا درباره پاره ای موضوعات صحبت کنند. در این زمان فیلیپ به سفر رفته بود و اسکندر وظیفه داشت از میهمانان میزبانی کند.
میزبانی او اما سراسر پرسش و پاسخ بود. یکی از چیزهایی که او از ایرانیان پرسیده بود، این بود که اگر بخواهید از شرق کشورتان به غرب آن بروید، چند روز باید صرف کنید؟ فرستادگان به درستی نمی دانستند اما تخمین زده بودند 100 روز و او گفته بود از ابتدای مقدونیه تا اینجا چند روز در راه بودید؟ گفته بودند سه روز. و همین اختلاف وسعت دو امپراتوری او را به فکر برده بود. با این اوصاف اسکندر چطور به فکر فتح ایران افتاد؟
ماجرا به خیلی پیش تر برمی گردد. پیش از اسکندر، فیلیپ مقدونی به خاطر جلوگیری از دخالت های ایران در دولت – شهرهای یونان، به دنبال فتح ایران بود. او سپاهش را هم آماده کرده بود و می خواست به شرق بتازد که از دنیا رفت.
نبرد اسکندر و داریوش سوم در موزاییک کاری به جا مانده از شهر سوخته یونانی ها از سال ها قبل (480 پیش از میلاد)، که خشایارشا هخامنشی یونان را فتح کرده و به قولی شهر آتن را به آتش کشیده بود، کینه ایرانیان را به دل داشتند و از طرفی هخامنشیان را آنقدر قدرتمند می دانستند که فکر حمله به سرزمین آنان را در سر نمی پروراندند.
اما در سال 401 پیش از میلاد اتفاقی افتاد که دید آنها را نسبت به ایران عوض کرد و بعدا فیلیپ را به فکر فتح شرق انداخت. در این سال کوروش کوچک و اردشیر دوم، پسران داریوش دوم سر جانشینی پدر به جنگ پرداختند. کوروش کوچک سپاه بزرگی ترتیب دیده بود که فقط 13 هزار نفر از آنها یونانی بودند. با تمام شدن جنگ و کشته شدن کوروش، این سپاه بدون سرکرده ماند و بلاتکلیف به حال خود رها شد. مردان این سپاه به فکر بازگشت به کشورشان بودند اما فکر نمی کردند هخامنشیان بگذارند آنها زنده از ایران بیرون بروند.
در این بین، گزنفون معروف، که آن موقع سربازی از همین سپاه بود، سرکردگی سپاها را به عهده گرفت و مردان را با ترس و سختی زیاد از میان کوه ها و دشت ها، بدون آنکه کشته زیادی بدهند، به آتن رساند.
گزنفون بعدا ماجرای این راهپیمایی و فرار طولانی را در کتاب آناباسیس نوشت و به آیندگان سپرد. خبر این پیروزی بزرگ در یونان باستان بسیار غرورآمیز بود و فیلیپ را در دو نسل بعد به این عقیده رساند که سپاهی قوی از یونانیان می تواند یک ارتش ایرانی را که چندین برابر بزرگتر باشد، شکست دهد. به این ترتیب، گزنفون، بدون آنکه خودش بداند، راه را برای اسکندر باز کرد و انتقام آتنیان را گرفت. در واقع اسکندر از روی نوشته های یک کتاب، برای گرفتن انتقام آتن و به دنبال آمال پدرش روانه شرق شد و ناکارآمدی داریوش سوم هم به کمکش آمدتا بزرگترین امپراتوری آن دوران فتح شود.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 11:16 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|