در دماي به اندازهي كافي بالا، نور مرئي از روزنهي محفظه خارج ميشود ــ مثل سرخ و سفيد شدن آهن گداخته در آتش آهنگري.
در تعادل گرمايي، اين محفظه داراي انرژي تابشياي است كه آن را در تعادل تابشي ـ گرمايي با ديواره ها نگه ميدارد. به چنين محفظهاي «جسم سياه» ميگوييم. يعني اگر روزنه به اندازهي كافي كوچك باشد و پرتو نوري وارد محفظه شود، گير ميافتد و نميتواند بيرون بيايد.
فرض كنيد ميزان انرژي تابشي در واحد حجمِ محفظه (يا چگالي انرژي تابشي) در هر لحظه U باشد. سؤال: چه كسري از اين انرژي تابشي كه به شكل امواج نوري است، طول موجي بين 546 (طول موج نور زرد) تا 578 نانومتر (طول موج نور سبز) دارند. جوابِ فيزيك كلاسيك به اين سؤال براي بعضي از طول موجها بسيار بزرگ است! يعني در يك محفظهي روزنه دار كه حتماً انرژي محدودي وجود دارد، مقدار انرژي در برخي طول موجها به سمت بي نهايت ميرود. اين حالت براي طول موجهاي فرابنفش شديدتر هم ميشود.
گام ششم: رفتار موجي ـ ذرهاي
در سال 1901 ماكس پلانك (Max Planck: 1947-1858) اولين گام را به سوي مولكول نور برداشت و با استفاده از ايدهي تقسيم نور، جواب جانانهاي به اين سؤال داد. او فرض كرد كه انرژي تابشي در هر بسامدِ ? ــ بخوانيد نُو ــ به صورت مضرب صحيحي از ?h است كه در آن h يك ثابت طبيعي ــ معروف به «ثابت پلانك» ــ است. يعني فرض كرد كه انرژي تابشي در بسامد ? از «بسته هاي كوچكي با انرژي ?h» تشكيل شده است. يعني اينكه انرژي نوراني، «گسسته» و «بسته ـ بسته» است. البته گسسته بودن انرژي بهتنهايي در فيزيك كلاسيك حرفِ ناجوري نبود (همانطور كه قبلتر در مورد امواج صوتي ديديم)، بلكه آنچه گيجكننده بود و آشفتگي را بيشتر ميكرد، ماهيتِ «موجي ـ ذرهاي» نور بود. اين تصور كه چيزي ــ مثلاً همين نور ــ هم بتواند رفتاري مثل
رفتار «موج» داشته باشد و هم رفتاري مثل «ذره»، به طرز تفكر جديدي در علم محتاج بود
ماكس پلانك، از بنيانگذاران فيزيك كوانتوم
ذره چيست؟ ذره عبارت است از جرم (يا انرژيِ) متمركز با مكان و سرعتِ معلوم. موج چيست؟ موج يعني انرژي گستردهشده با بسامد و طول موج. ذرات مختلف ميتوانند با هم برخورد كنند، اما امواج با هم برخورد نميكنند، بلكه تداخل ميكنند . نور قرار است هم موج باشد هم ذره! يعني دو چيز كاملاً متفاوت.