بازگشت   پی سی سیتی > تالار علمی - آموزشی و دانشکده سایت > پزشکی بهداشتی و درمان

پزشکی بهداشتی و درمان در این تالار مطالب پزشکی و آموزشی در مورد بهداشت و سلامتی قرار خواهند گرفت

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 09-19-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض فلسفه ماهی

اين نه دستور تهيه يك غذاست ـ هرچند در اين ارتباط است ـ و نه اصلاً غذايي به اين اسم تا يك سال پيش وجود داشته. در واقع اين يك غذاي من درآوردي ابداعي يك جوان كارمند متاهل دانشجوي فوق ليسانس است. در واقع «فلسفه ماهي» بيش از آن كه يك غذا باشد، يك خاطره است مربوط به يك عصر سالگرد ازدواج يك زوج جوان.
آن روز عصر، جوان كارمند متاهل دانشجو در حالي كه داشته به «تنهايي» و گسسته شدن رشته هاي پيوند آدم ها به مرور زمان فكر مي كرده، تصميم مي گيرد آشپزي كند و شام خوبي براي سالگرد ازدواجش تدارك ببيند تا اين كار تلاشي باشد براي بهتر كردن روابط و سورپرايز همسر گرامي. بعد در يخچال را باز مي كند و مي بيند كه دو تا ماهي قزل آلادارند والسلام. از آنجا كه نه او و نه همسرش چندان علاقه اي به مزه ماهي ندارند و البته مهم تر اين كه هزينه اي براي خريد گوشت، مرغ يا غذاي حاضري در روزهاي آخر آن ماه اختصاص نداده اند، فكر مي كند كاري كند كه ماهي خوشمزه تر شود. به هر حال به كار بردن ابتكار و خلاقيت در هر چيزي، جواب مي دهد. آن وقت دو تا ليمو كنار شيشه روغن زيتون مي بيند. بعد فكر مي كند به اين كه چرا گاهي از دست همسرش به خاطر اين كه به او مي گويد خيلي خيلي دوستش دارد، عصباني مي شود و فكر مي كند او خالي مي بندد. آن وقت در حالي كه ليموها را توي يك استكان مي چلاند، موضوع «رخت آويز» توي ذهنش جرقه مي زند. يعني اين كه وقتي احساست را در عمل نشان ندهي، حرف هايت به پارچه هاي رنگ و وارنگ زيبايي مي ماند كه همان لحظه گفتن، رها مي شوند و مي افتند و گم مي شوند و فراموش. چرا چون هيچ چوب رختي اي نبوده كه آويزانش شوند. يعني چيزي درباره اين حرف ها در عمل ديده نشده كه نقش چوب رختي را بازي كند و ذهنت پيش خودش بگويد خب، نشان به آن نشان. مقدار آب ليمو شده نصف استكان.
آن را مي ريزد داخل يك پياله. بعد فكر مي كند غذا بايد رژيمي باشد. آن وقت يك چهارم استكان روغن زيتون هم داخلش مي ريزد بعد يادش مي آيد كه همسرش از مزه گلپر خوشش مي آيد. يك قاشق چايخوري هم گلپر به آن اضافه مي كند. بعد چشمش مي افتد به ادويه مخصوص ماهي. نصف قاشق چايخوري از آن به معجونش اضافه مي كند. نصف قاشق چايخوري هم زردچوبه، نصف قاشق چايخوري هم نمك. بعد در حالي كه دلهره خوشمزه شدن معجون را دارد، آن را هم مي زند. حالاچيزي كه مي شود به آن اشتياق خوشمزه شدن غذا گفت، مي افتد توي دلش. فكر مي كند مزه پياز هم با ماهي نبايد بد شود. آن وقت نصف يك پياز را رنده مي كند و آبش را مي ريزد داخل معجون و معجون را هم مي زند و مي ريزدش داخل تابه گود، و گذاردش روي اجاق و ماهي ها را هم مي گذارد رويش، البته نه از سمت فلس ها و در تابه را مي گذارد.
وقتي داشته پياز را رنده مي كرده، فكر مي كرده به اين كه همسايه پيرش شاكي بوده از تغيير بافت محله. فكر مي كند به اين كه سوپري محله شان تعطيل شده و جايش را داده به مغازه لوكس فروشي، يك مغازه نوشت افزارفروشي و يك مغازه تعمير لوازم برقي، دوتايي جاي شان را داده اند به يك مغازه لوازم ورزشي. مغازه ميوه فروشي سركوچه هم تعطيل شده و معلوم نيست چه بلايي قرار است سرش بيايد. بعد چيزي توي ذهنش جرقه مي زند: اين مثل يك ميهماني است. آن وقت احساس اندوه همسايه را بهتر درك مي كند. او از اين موضوع دلگير است چون اين مثل يك ميهماني است. يعني تا ۲۰ سالگي همه چيز به نوعي شگفت آور و كم و بيش خوشايند است و شما ميهماني كم و بيش عزيز هستيد. تا ۳۰ سالگي از مقدار شگفتي تان كم مي شود؛ كم كم همه چيز تكراري مي شود و آنقدر به دور و برتان عادت مي كنيد كه در ۴۰ سالگي ديگر زندگي تان شده آخر روزمره. آن وقت پيدا شدن سر و كله تغييرات، فقط يك تغيير شگفت آور ديگر نيست بلكه پيام ديگري دارد: ميهماني براي شما كم كم دارد تمام مي شود، حواستان هست عوض شدن محيط زندگي، حكم برچيده شدن آرام آرام بساط ميهماني را دارد انگار. فضاهاي قديمي جايشان را به فضاهاي جديد نامانوس مي دهد و معناي ديگرش اين است كه نوبت شما دارد كم كم سر مي آيد. اين فضاها، حاوي همان «شگفتي» براي بچه هاي امروز است كه فضاهاي گذشته براي ما به همراه داشته اند، اما حالااحساس غريبگي و سردي مي كنيم.
حالايك ربع گذشته، آب ليمو به خورد ماهي ها رفته و فقط مانده روغن زيتون. ماهي ها را در همين روغن سرخ مي كند. ميز را تا جايي كه مي تواند زيبا مي چيند و همسرش حسابي سورپرايز مي شود، كلي گپ مي زنند، درباره اين افكار جالب حرف مي زنند و سبك مي شوند و صميمي تر، و اين خيلي ساده اتفاق مي افتد گرچه همه چيز روي كره زمين پيچيده است.
شام خوشمزه شده، خيلي زياد، اما نه فقط به خاطر معجون خوشمزه. وقتي دارد ظرف ها را مي شويد به اين فكر مي كند و به اين كه يك چاشني نديدني هست كه همه غذاها را خوشمزه مي كند: اشتياق به پختن يك غذاي خوشمزه براي لذت بردن كساني كه آن را مي خورند. اين طور بوده كه اسم اين غذا را خيلي ساده گذاشته «فلسفه ماهي.»
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 06:18 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها