بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 09-20-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید غزلیات حافظ.450 تا آخر(495)

غزلیات حافظ.450 تا آخر(495)


451

خوش كرد ياوري فلكت روز داوري
تا شكر چون كني و چه شكرانه آوري
آنكس كه اوفتاد خدايش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوري
در كوي عشق شوكت شاهي نمي‌خرند
اقرار بندگي كن و اظهار چاكري
ساقي به مژدگاني عيش از درم درآي
تا يك دم از دلم غم دنيا به در بري
در شاهراه جاه و بزرگي خطر بسي است
آن به كزين گريوه سبكبار بگذري
سلطان و فكر لشكر و سوداي تاج و تخت
درويش و امن خاطر و كنج قلندري
يك حرف صوفيانه بگويم اجازتست
اي نور ديده صلح به از جنگ و داوري
نيل مراد بر حسب فكر و همت است
از شاه نذر خير و ز توفيق ياوري
حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوي
كاين خاك بهتر از عمل كيمياگري


452

طفيل هستي عشقند آدمي و پري
ارادتي بنما تا سعادتي ببري
بكوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش
كه بنده را نخرد كس به عيب بي هنري
مي صبوح و شكر خواب صبحدم تا چند
به عذر نيم شبي كوش و گريه سحري
تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين كار
كه در برابر چشمي و غايب از نظري
هزار جان مقدس بسوخت زين غيرت
كه هر صباح و مسا شمع مجلس دگري
ز من به حضرت آصف كه مي‌برد پيغام
كه ياد گيرد و مصرع ز من به نظم دري
بيا كه وضع جهان را چنان كه من ديدم
گر امتحان بكني مي خوري و غم نخوري
كلاه سروريت كج مباد بر سر حسن
كه زيب بخت و سزاوار ملك و تاج سري
به بوي زلف و رخت مي‌روند و مي‌آيند
صبا به غاليه سايي و گل به جلوه گري
چو مستعد نظر نيستي وصال مجوي
كه جام جم نكند سود وقت بي بصري
دعاي گوشه نشينان بلا بگرداند
چرا به گوشه چشمي به ما نمي‌نگري
بيا و سلطنت از ما بخر به مايه حسن
وزين معامله غافل مشو كه حيف خوري
طريق عشق طريقي عجب خطرناك است
نعوذ بالله اگر ره به مقصدي نبري
به يمن همت حافظ اميد هست كه باز
اَري اُسامِرَ ليلاي لِيله القَمرِ
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 09-20-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

453

اي كه دائم به خويش مغروري
گر تو را عشق نيست معذوري
گرد ديوانگان عشق مگرد
كه به عقل عقيله مشهوري
مستي عشق نيست در سر تو
رو كه تو مست آب انگوري
روي زرد است و آه درد آلود
عاشقان را دواي رنجوري
بگذر از نام و ننگ خود حافظ
ساغر مي طلب كه مخموري

454

ز كوي يار مي‌آيد نسيم باد نوروزي
از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل برافروزي
چو گل گر خرده‌اي داري خدا را صرف عشرت كن
كه قارون را غلطها داد سوداي زر اندوزي
ز جام گل دگر بلبل چنان مست مي لعل است
كه زد چرخ فيروزه صفير تخت فيروزي
به صحرا رو كه از دامن غبار غم بيفشاني
به گلزار آي كز بلبل غزل گفتن بياموزي
چو امكان خلود اي دل ار اين فيروزه ايوان نيست
مجال عيش فرصت دان به فيروزي و بهروزي
طريق كام بخشي چيست ترك كام خود كردن
كلاه سروري آن است كز اين ترك بردوزي
سخن در پرده مي‌گويم چو گل از غنچه بيرون آي
كه بيش از پنج روزي نيست حكم مير نوروزي
ندانم نوحه قمري به طرف جويباران چيست
مگر او نيز همچون من غمي دارد شبانروزي
مي‌اي دارم چو جان صافي و صوفي مي‌كند عيبش
خدايا هيچ عاقل را مبادا بخت بدروزي
جدا شد يار شيرينت كنون تنها نشين اي شمع
كه حكم آسمان اين است اگر سازي و گر سوزي
به عيب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بيا ساقي كه جاهل را هني تر مي‌رسد روزي
مي اندر مجلس آصف به نوروز جلالي نوش
كه بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزي
نه حافظ مي‌كند تنها دعاي خواجه تورانشاه
ز مدح آصفي خواهد جهان عيدي و نوروزي
جنابش پارسايان راست محراب دل و ديده
جبينش صبح خيزان راست روز فتح و فيروزي
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 09-20-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

455

عمر بگذشت به بي حاصلي و بوالهوسي
اي پسر جام مي‌ام ده كه به پيري برسي
چه شِكَرهاست در اين شهر كه قانع شده‌اند
شاهبازان طريقت به مقام مگسي
دوش در خيل غلامان درش مي‌رفتم
گفت اي عاشق بيچاره تو باري چه كسي
با دل خون شده چون نافه خوشش بايد بود
هر كه مشهور جهان گشت به مشكين نفسي
لمع البرق من الطور و آنست به
فلعلي لك آت به شهاب قبسِ
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
وه كه بس بي خبر از غلغل چندين جرسي
بال بگشا و صفير از شجر طوبي زن
حيف باشد چو تو مرغي كه اسير قفسي
تا چو مجمر نفسي دامن جانان گيرم
جان نهاديم بر آتش ز پي خوش نفسي
چند پويد به هواي تو ز هر سو حافظ
يسر الله طريقا بك يا ملتمسي

456

نو بهار است در آن كوش كه خوش دل باشي
كه بسي گُل بدمد باز و تو در گِل باشي
من نگويم كه كنون با كه نشين و چه بنوش
كه تو خود داني اگر زيرك و عاقل باشي
چنگ در پرده همين مي‌دهدت پند ولي
وعظت آنگاه كند سود كه قابل باشي
در چمن هر ورقي دفتر حالي دگر است
حيف باشد كه ز كار همه غافل باشي
نقد عمرت ببرد غصه دنيا به گزاف
گر شب و روز در اين قصه مشكل باشي
گر چه راهي است پر از بيم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشي
حافظا گر مدد بخت بلندت باشد
صيد آن شاهد مطبوع شمايل باشي
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 09-20-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

457

هزار جهد بكردم كه يار من باشي
مراد بخش دل بي قرار من باشي
چراغ ديده شب زنده دار من گردي
انيس خاطر اميدوار من باشي
چو خسروان ملاحت به بندگان نازند
تو در ميانه خداوندگار من باشي
از آن عقيق كه خونين دلم ز عشوه او
اگر كنم گله‌اي غمگسار من باشي
در آن چمن كه بتان دست عاشقان گيرند
گرت ز دست برآيد نگار من باشي
شبي به كلبه احزان عاشقان آيي
دمي انيس دل سوگوار من باشي
شود غزاله خورشيد صيد لاغر من
گر آهوي چو تو يك دم شكار من باشي
سه بوسه كز دو لبت كرده‌اي وظيفه من
اگر ادا نكني قرض دار من باشي
من اين مراد ببينم به خود كه نيم شبي
به جاي اشك روان در كنار من باشي
من ار چه حافظ شهرم جوي نمي‌ارزم
مگر تو از كرم خويش يار من باشي

458

اي دل آن دم كه خراب از مي گلگون باشي
بي زر و گنج به صد حشمت قارون باشي
در مقامي كه صدارت به فقيران بخشند
چشم دارم كه به جاه از همه افزون باشي
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مكن
ور نه چون بنگري از دايره برون باشي
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
كِي روي ره ز كه پرسي چه كني چون باشي
تاج شاهي طلبي گوهر ذاتي بنماي
ور خود از تخمه جمشيد و فريدون باشي
ساغري نوش كن و جرعه بر افلاك فشان
چند و چند از غم ايام جگر خون باشي
حافظ از فقر مكن ناله كه گر شعرا نيست
هيچ خوش دل نپسندد كه تو محزون باشي
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 09-20-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

459
زين خوش رقم كه بر گل رخسار مي‌كشي
خط بر صحيفه گل و گلزار مي‌كشي
اشك حرم نشين نهان خانه مرا
زان سوي هفت پرده به بازار مي‌كشي
كاهل روي چو باد صبا را به بوي زلف
هر دم به قيد سلسله در كار مي‌كشي
هر دم به ياد آن لب ميگون و چشم مست
از خلوتم به خانه خمار مي‌كشي
گفتي سر تو بسته فتراك ما شود
سهل است اگر تو زحمت اين بار مي‌كشي
با چشم و ابروي تو چه تدبير دل كنم
وه زين كمان كه بر من بيمار مي‌كشي
باز آ كه چشم بد ز رخت دفع مي‌كند
اي تازه گل كه دامن از اين خار مي‌كشي
حافظ دگر چه مي‌طلبي از نعيم دهر
مي مي‌خوري و طره دلدار مي‌كشي
460
سُلَيمي مُنذ حَلّت بالعراقِ
اُلاقي من نواها من الاقي
الا اي ساروان منزل دوست
الي ركبانكم طال اشتياقي
خرد در زنده رود انداز و مي نوش
به گلبانگ جوانان عراقي
ربيع العمر في مرعي حماكم
حماك الله يا عهد التلاقي
بيا ساقي بده رطل گرانم
سقاك الله من كأس دهاقِ
جواني باز مي‌آرد به يادم
سماع چنگ و دست افشان ساقي
مي باقي بده تا مست و خوش دل
به ياران برفشانم عمر باقي
درونم خون شد از ناديدن دوست
الا تعساً لايام الفراقِ
دموعي بعدكم لا تحقروها
فكم بحر عميق من سواقي
دمي با نيكخواهان متفق باش
غنيمت دان امور اتفاقي
بساز اي مطرب خوشخوان خوشگو
به شعر فارسي صوت عراقي
عروسي بس خوشي اي دختر رز
ولي گه گه سزاوار طلاقي
مسيحاي مجرد را برازد
كه با خورشيد سازد هم وثاقي
وصال دوستان روزي ما نيست
بخوان حافظ غزلهاي فراقي
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 09-20-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

461
كتبت قصه شوقي و مد معي باكي (؟)
بيا كه بي تو به جان آمدم ز غمناكي
بسا كه گفته‌ام از شوق با دو ديده خود
ايا منازل سلمي فأين سلماك (؟)
عجيب واقعه‌اي و غريب حادثه‌اي
انا اصطبرت قتيلا و قاتلي شاكي (؟)
كه را رسد كه كند عيب دامن پاكت
كه همچو قطره كه بر برگ گل چكد پاكي
ز خاك پاي تو داد آبروي لاله و گل
چو كلك صنع رقم زد به آبي و خاكي
صبا عبير فشان گشت ساقيا برخيز
و هات شمسته كرم مطيب زاكي (؟)
دع التكاسل تغنم فقد جري مثل (؟)
كه زاد رهروان چستي است و چالاكي
اثر نماند ز من بي شمايلت آري
اري مآثر محياي من محياك (؟)
ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند
كه همچو صنع خدايي وراي ادراكي
462
يا مبسما يحاكي درجا من اللآلي (؟)
يارب چه در خور آمد گردش خط هلالي
حالي خيال وصلت خوش مي‌دهد فريبم
تا خود چه نقش بازد اين صورت خيالي
مي ده كه گر چه گشتم نامه سياه عالم
نوميد كي توان بود از لطف لايزالي
ساقي بيار جامي وز خلوتم برون كش
تا در به در بگردم قلاش و لاابالي
از چار چيز مگذر گر عاقلي و زيرك
امن و شراب بي غش معشوق و جاي خالي
چون نيست نقش دوران در هيچ حال ثابت
حافظ مكن شكايت تا مي خوريم حالي
صافي است جام خاطر در دور آصف عهد
قم فاسقني رحيقا اصفي من الزلال (؟)
الملك قد تباهي من جده و جده
يارب كه جاودان باد اين قدر و اين معالي
مسند فروز دولت كان شكوه و شوكت
برهان ملك و ملت بونصربوالمعالي
463
سلام الله ما كرّا الليالي
وَ جاوَبتِ المثاني و المثالي
علي وادي الاراك و من عليها
و دار باللوي فوق الرمالِ
دعاگوي غريبان جهانم
و ادعو بالتواتر و التوالي
به هر منزل كه رو آرد خدا را
نگه دارش به لطف لايزالي
منال اي دل كه در زنجير زلفش
همه جمعيت است آشفته حالي
ز خطت صد جمال ديگر افزود
كه عمرت باد صد سال جلالي
تو مي‌بايد كه باشي ورنه سهل است
زيان مايه جاهي و مالي
بر آن نقاش قدرت آفرين باد
كه گرد مه كشد خط هلالي
فحبّك راحتي في كل حين
و ذكرك مونسي في كل حالي
سويداي دل من تا قيامت
مباد از شوق و سوداي تو خالي
كجا يابم وصال چون تو شاهي
من بد نام رند لاابالي
خدا داند كه حافظ را غرض چيست
و علم لله حبسي من سؤالي
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 09-20-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

464
بگرفت كار حسنت چون عشق من كمالي
خوش باش زان كه نبود اين هر دو را زوالي
در وهم مي‌نگنجد كاندر تصور عقل
آيد به هيچ معني زين خوبتر مثالي
شد حظ عمر حاصل گر زان كه با تو ما را
هرگز به عمر روزي روزي شود وصالي
آن دم كه با تو باشم يك سال هست روزي
واندم كه با تو باشم يك لحظه هست سالي
چون من خيال رويت جانا به خواب بينم
كز خواب مي‌نبيند چشمم به جز خيالي
رحم آر بر دل من كز مهر روي خوبت
شد شخص ناتوانم باريك چون هلالي
حافظ مكن شكايت گر وصل دوست خواهي
زين بيشتر ببايد بر هجرت احتمالي
465
رفتم به باغ صبح دمي تا چنم گلي
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلي
مسكين چو من به عشق گلي گشته مبتلا
واندر چمن فكنده ز فرياد غلغلي
مي‌گشتم اندر آن چمن و باغ دم به دم
مي‌كردم اندر آن گل و بلبل تأملي
گل يار حسن گشته و بلبل قرين عشق
آن را تفضلي نه و اين را تبدلي
چون كرد در دلم اثر آواز عندليب
گشتم چنان كه هيچ نماندم تحملي
بس گل شكفته مي‌شود اين باغ را ولي
كس بي بلاي خار نچيدست از او گلي
حافظ مدار اميد فرج از مدار چرخ
دارد هزار عيب و ندارد تفضلي
466
اين خرقه كه من دارم در رهن شراب اولي
وين دفتر بي معني غرق مي ناب اولي
چون عمر تبه كردم چندان كه نگه كردم
در كنج خراباتي افتاده خراب اولي
چون مصلحت انديشي دور است ز درويشي
هم سينه پر از آتش هم ديده پر آب اولي
من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
اين قصه اگر گويم با چنگ و رباب اولي
تا بي سر و پا باشد اوضاع فلك زين دست
در سر هوس ساقي در دست شراب اولي
از همچو تو دلداري دل برنكنم آري
چون تاب كشم باري زان زلف به تاب اولي
چون پير شدي حافظ از ميكده بيرون آي
رندي و هوسناكي در عهد شباب اولي
467
زان مي عشق كزو پخته شود هر خامي
گر چه ماه رمضان است بياور جامي
روزها رفت كه دست من مسكين نگرفت
زلف شمشاد قدي ساعد سيم اندامي
روزه هر چند كه مهمان عزيز است اي دل
صحبتش موهبتي دان و شدن انعامي
مرغ زيرك به در خانقه اكنون نپرد
كه نهاده است به هر مجلس وعظي دامي
گله از زاهد بد خو نكنم رسم اين است
كه چو صبحي بدمد از پيش افتد شامي
يار من چون بخرامد به تماشاي چمن
برسانش ز من اي پيك صبا پيغامي
آن حريفي كه شب و روز مي صاف كشد
بود آيا كه كند ياد ز درد آشامي
حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد
كام دشوار به دست آوري از خود كامي
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 09-20-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

468
كه برد به نزد شاهان ز من گدا پيامي
كه به كوي مي فروشان دو هزار جم به جامي
شده‌ام خراب و بد نام و هنوز اميدوارم
كه به همت عزيزان برسم به نيكنامي
تو كه كيميا فروشي نظري به قلب ما كن
كه بضاعتي نداريم و فكنده‌ايم دامي
عجب از وفاي جانان كه عنايتي نفرمود
نه به نامه پيامي نه به خامه سلامي
اگر اين شراب خام است اگر آن حريف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامي
ز رهم ميفكن اي شيخ به دانه‌هاي تسبيح
كه چو مرغ زيرك افتد نفتد به هيچ دامي
سر خدمت تو دارم بخرم به لطف مفروش
كه چو بنده كمتر افتد به مباركي غلامي
به كجا برم شكايت به كه گويم اين حكايت
كه لبت حيات ما بود و نداشتي دوامي
بگشاي تير مژگان و بريز خون حافظ
كه چنان كشنده‌اي را نكند كس انتقامي
469
اتت روائح رند الحمي و زاد غرامي
فداي خاك در دوست باد جان گرامي
پيام دوست شنيدن سعادت است و سلامت
من المبلغ عني الي سعاد سلامي
بيا به شام غريبان و آب ديده من بين
بسان باده صافي در آبگينه شامي
اذا تغروغن ذي الاراك طائر خير
فلا تفرو عن روضها انين حمامي
بسي نماند كه روز فراق يار سرآيد
رأيت من هضبات الحمي قباب خيامِ
خوشا دمي كه درآيي و گويمت به سلامت
قدمت خير قدوم نزلت خير مقامِ
بعدت منك و قد صرت ذائبا كهلال
اگر چه روي چو ماهت نديده‌ام به تمامي
و ان دعيت بخلد و صرت ناقص عهد
فما تطيب نفسي و ما استطاب منامي
اميد هست كه زودت به بخت نيك ببينم
تو شاد گشته به فرماندهي و من به غلامي
چو سلك دُرّ خوشاب است شعر نغز تو حافظ
كه گاه لطف سبق مي‌برد ز نظم نظامي
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 09-20-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

470
سينه مالامال درد است اي دريغا مرهمي
دل ز تنهايي به جان آمد خدا را همدمي
چشم آسايش كه دارد از سپهر تيزرو
ساقيا جامي به من ده تا بياسايم دمي
زيركي را گفتم اين احوال بين خنديد و گفت
صعب روزي بوالعجب كاري پريشان عالمي
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه تركان فارغست از حال ما كو رستمي
در طريق عشقبازي امن آسايش بلاست
ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي
اهل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست
رهروي بايد جهانسوزي نه خامي بي غمي
آدمي در عالم خاكي نمي‌آيد به دست
عالمي ديگر ببايد ساخت وزنو آدمي
خيز تا خاطر بدان ترك سمرقندي دهيم
كز نسيمش بوي جوي موليان آيد همي
گريه حافظ چه سنجد پيش استغناي عشق
كاندرين طوفان نمايد هفت دريا شبنمي
471
ز دلبرم كه رساند نوازش قلمي
كجاست پيك صبا گر همي كند كرمي
قياس كردم و تدبير عقل در ره عشق
چو شبنمي است كه بر بحر مي‌كشد رقمي
بيا كه خرقه من گر چه رهن ميكده‌هاست
ز مال وقف نبيني به نام من درمي
حديث چون و چرا دردسر دهد اي دل
پياله گير و بياسا ز عمر خويش دمي
طبيب راه نشين درد عشق نشناسد
برو به دست كن اي مرده دل مسيح دمي
دلم گرفته ز سالوس و طبل زير گليم
بر آنكه بر در ميخانه بركشم علمي
بيا كه وقت شناسان دو كون بفروشند
به يك پياله مي صاف و صحبت صنمي
دوام عيش و تنعم به شيوه عشق است
اگر معاشر مائي بنوش نيش غمي
نمي‌كنم گله‌اي ليك ابر رحمت دوست
به كشته‌زار جگرتشنگان نداد نمي
چرا به يك ني قندش نمي‌خرند آن كس
كه كرد صد شكرافشاني از ني قلمي
سزاي قدر تو شاها به دست حافظ نيست
جز از دعاي شبي و نياز صبحدمي
472
احمد الله علي معدله السلطان (؟)
احمد شيخ اويس حسن ايلخاني
خان بن خان شهنشاه شهنشاه نژاد
آن كه مي‌زيبد اگر جان جهانش خواني
ديده نا ديده به اقبال تو ايمان آورد
مرحبا اي به چنين لطف خدا ارزاني
ماه اگر بي تو برآيد به دو نيمش بزنند
دولت احمدي و معجزه سبحاني
جلوه بخت تو دل مي‌برد از شاه و گدا
چشم بد دور كه هم جاني و هم جاناني
برشكن كاكل تركانه كه در طالع توست
بخشش و كوشش خاقاني و چنگزخاني
از گل پارسيم غنچه عيشي نشكفت
جندا دجله بغداد و مي ريحاني (؟)
سر عاشق كه نه خاك در معشوق بود
كي خلاصش بود از محنت سرگرداني
اي نسيم سحري خاك در يار بيار
كه كند حافظ از او ديده دل نوراني
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 09-20-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

473
وقت را غنيمت دان آنقدر كه بتواني
حاصل از حيات اي جان اين دمست تا داني
كام بخشي گردون عمر در عوض دارد
جهد كن كه از دولت داد عيش بستاني
باغبان چو من زينجا بگذرم حرامت باد
گر به جاي من سروي غير دوست بنشاني
زاهد پشيمان را ذوق باده خواهد كشت
عاقلا مكن كاري كاورد پشيماني
محتسب نمي‌داند اينقدر كه صوفي را
جنس خانگي باشد همچو لعل رماني
با دعاي شبخيزان اي شكر دهان مستيز
در پناه يك اسم است خاتم سليماني
پند عاشقان بشنو وز در طرب بازآ
كاين همه نمي‌ارزد شغل عالم فاني
يوسف عزيزم رفت اي برادران رحمي
كز غمش عجب بينم حال پير كنعاني
پيش زاهد از رندي دم مزن كه نتوان گفت
با طبيب نا محرم حال درد پنهاني
ميروي و مژگانت خون خلق مي‌ريزد
تيز مي‌روي جانا ترسمت فروماني
دل ز ناوك چشمت گوش داشتم ليكن
ابروي كماندارت مي‌برد به پيشاني
جمع كن به احساني حافظ پريشان را
اي شكنج گيسويت مجمع پريشاني
گر تو فارغي از ما اي نگار سنگيندل
حال خود بخواهم گفت پيش آصف ثاني
474
هوا خواه توام جانا و مي‌دانم كه مي‌داني
كه هم ناديده مي‌بيني و هم ننوشته مي‌خواني
ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
نبيند چشم نابينا خصوص اسرار پنهاني
بيفشان زلف و صوفي را به پا بازي و رقص آور
كه از هر رقعه دلقش هزاران بت بيفشاني
گشاد كار مشتاقان در آن ابروي دلبند است
خدا را يك نفس بنشين گره بگشا ز پيشاني
ملك در سجده آدم زمين بوس تو نيت كرد
كه در حسن تو لطفي ديد بيش از حد انسان
چراغ افروز چشم ما نسيم زلف جانان است
مباد اين جمع را يارب غم از باد پريشاني
دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل مگر وقتي كه درماني
ملول از همرهان بودن طريق كارداني نيست
بكش دشواري منزل به ياد عهد آساني
خيال چنبر زلفش فريبت مي‌دهد حافظ
نگر تا حلقه اقبال ناممكن بگرداني
475
گفتند خلايق كه تويي يوسف ثاني
چون نيك بديدم به حقيقت به از آني
شيرين‌تر از آني به شكر خنده كه گويم
اي خسرو خوبان كه تو شيرين زماني
تشبيه دهانت نتوان كرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهاني
صد بار بگفتي كه دهم زان دهنت كام
چون سوسن آزاده چرا جمله زباني
گويي بدهم كامت و جانت بستانم
ترسم ندهي كامم و جانم بستاني
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بيمار كه ديدست بدين سخت كماني
چون اشك بياندازيش از ديده مردم
آن را كه دمي از نظر خويش براني
476
نسيم صبح سعادت بدان نشان كه تو داني
گذر به كوي فلان كن در آن زمان كه تو داني
تو پيك خلوت رازي و ديده بر سر راهت
به مردمي نه به فرمان چنان بران كه تو داني
بگو كه جان عزيزم ز دست رفت خدا را
ز لعل روحفزايش ببخش آن كه تو داني
من اين حروف نوشتم چنان كه غير ندانست
تو هم ز روي كرامت چنان بخوان كه تو داني
خيال تيغ تو با ما حديث تشنه و آب است
اسير خويش گرفتي بكش چنان كه تو داني
اميد در كمر زركشت چگونه ببندم
دقيقه‌اي است نگارا در آن ميان كه تو داني
يكي است تركي و تازي در اين معامله حافظ
حديث عشق بيان كن بدان زبان كه تو داني
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:30 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها