بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #251  
قدیمی 09-28-2009
Hiwa آواتار ها
Hiwa Hiwa آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 726
سپاسها: : 0

105 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ياری اندر کس نمی بينيم ياران را چه شد
دوستی کي آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکيد از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمی گويد که ياری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد
لعلي از کان مروت بر نيامد سالهاست
تابش خورشيد و سعی باد و باران را چه شد
شهر ياران بود و خاک مهربانان اين ديار
مهربانی کي سر آمد شهرياران را چه شد
گوی توفيق و کرامت در ميان افکنده اند
کس به ميدان در نمی آيد سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمي سازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی ميگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمي داند خموش
از که ميپرسی که دور روزگاران را چه شد
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !


نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!


چه سنگبارانی...


گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!


" خانه خدا سنگ است "
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #252  
قدیمی 09-29-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

واژه‌ را كاشتيم
براي آنكه در دشتها
فردا برويد!
واژه را با باد در‌آميختيم
تا در آسمان
حقيقت پرواز كند!
شعر را ركاب سنگ كرديم
تا در كوهها
تاريخي نو قيام كند!
ام‍ّا دريغا..دريغ!
دشتها را چنان برگي سوزانديم
آسمان را قفس كرديم و
كوهها را ترور..
بدين‌گونه شعر نيز
اينك به ويرانه‌اي سوخته مبدل شده است!



شاعر بزرگ ِ کُرد
« شیرکو بی کَس »
پاسخ با نقل قول
  #253  
قدیمی 09-29-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بسیار چیزها هستند، زنگ می زنند و
از یاد می روند و
سپس می میرند
همچو تاج و
عصاي مُرصّع و
تخت پادشاهان!
بسیار چیزهای دیگری هستند
نمی پوسند و
از یاد نمی روند و
هرگز نمی میرند
همچو کلاه و
عصا و
کفش های
چارلی چاپلین.



« شيركو بي كَس»
پاسخ با نقل قول
  #254  
قدیمی 09-29-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

حرف ها دارم
با تو اي مرغي كه مي خواني نهان از چشم
و زمان را با صدايت مي گشايي !
چه ترا دردي است
كز نهان خلوت خود مي زني آوا
و نشاط زندگي را از كف من مي ربايي؟

در كجا هستي نهان اي مرغ !
زير تور سبزه هاي تر
يا درون شاخه هاي شوق ؟
مي پري از روي چشم سبز يك مرداب
يا كه مي شويي كنار چشمه ادارك بال و پر ؟
هر كجا هستي ، بگو با من .
روي جاده نقش پايي نيست از دشمن.
آفتابي شو!
رعد ديگر پا نمي كوبد به بام ابر.
مار برق از لانه اش بيرون نمي آيد.
و نمي غلتد دگر زنجير طوفان بر تن صحرا.
روز خاموش است، آرام است.
از چه ديگر مي كني پروا؟



سهراب
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #255  
قدیمی 09-29-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


من لاله ی آزادم ، خود رويم و خود بويم
در دشت مکان دارم، هم فطرت آهويم
آبم نم باران است ، فارغ ز لب جويم
تنگ است محيط آن جا،در باغ نمی رويم

من لاله ی آزادم ، خود رويم و خود بويم
از خون رگ خويش است ،گررنگ به رخ دارم
مشّاطه نمی خواهد زيبايی رخسارم
بر ساقه ی خود ثابت ، فارغ ز مددکارم
نی در طلب يارم ، نی در غم اغيارم

من لاله ی آزادم ، خود رويم و خود بويم

هر صبح نسيم آيد ، بر قصد طواف من
آهو برگان را چشم، از ديدن من روشن
سوزنده چراغستم ، در گوشه ى اين مامن
پروانه بسى دارم ، سرگشته به پيرامن

من لاله ى آزادم ، خود رويم و خود بويم

ازجلوه ى سبز و سرخ ، طرح چمنى ريزم
گشته است ختن صحرا ، از بوى دلاويزم
خم مى شوم از مستى،هرلحظه و مى خيزم
سر تا به قدم نازم ، پا تا به سر انگيزم

من لاله ى آزادم ، خود رويم و خود بويم

جوش مى و مستى بين، در چهره ى گلگونم
داغ است نشان عشق، در سينه ى پرخونم
آزاده و سرمستم ، خو كرده به هامونم
رانده ست جنون عشق ، از شهر به افسونم

من لاله ى آزادم ، خود رويم و خود بويم
از سعى كسى منّت بر خود نپذيرم من
قيد چمن و گلشن ، بر خويش نگیرم من
بر فطرت خود نازم ، وارسته ضميرم من
آزاده برون آيم ، آزاده بميرم من

من لاله ى آزادم ، خود رويم و خود بويم





__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #256  
قدیمی 09-29-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مرا درياب
تو اي تنهاترين شاهد
تو اي تنها در اين دنيا و هر دنيا

بجز تو آشنايي من نمي‌يابم
بجز تو تكيه‌گاه و همزباني من نمي‌خواهم
مرا درياب

تو ميداني كه من آرام و دلپاكم
و ميداني كه قلبم جز به عشق تو
و نام تو
و ياد تو
نخواهد زد

و مي‌داني كه من ناخوانده مهماني در اين ظلمت‌سرا هستم
مرا درياب
كه من تنهاترين تنهاي بي‌سامان اين شهرم
مرا بنگر.. مرا درياب

قسم به راز چشمانم
به‌ اقيانوس بي‌پايان رويايم
به رنگ زرد به رنگ بي‌وفايي‌ها
به عشق پاك
به ايمانم
به چين صورت مادر
به دست خسته‌ي بابا
به آه سرد تنهايي
به قلب مرده‌ي زاغان
به درد كهنه‌ي زندان
به اشك حسرت روحم
به راز سر به مُهر سينه‌ي اسبم
اگر دستم بگيري و
از اين زندان رها سازي
برايت عاشقانه شعر خواهم گفت
همين يك قلب پاكم را
و روح بي‌قرارم را كه زنداني‌ست
به تو اي مهربان تقديم خواهم كرد

مرا از غربت زندان رها گردان
نگاه بي‌پناهم بر در زندان تنهايي روح خسته‌ام خشكيد
مرا درياب
مرا درياب كه غمگينم


« شعر از: ئه‌وين »
پاسخ با نقل قول
  #257  
قدیمی 09-29-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعه‌ی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچه‌ی بشکفته‌ی این باغ که بوید
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهائی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه


« شعر از شیخ بهایی »
پاسخ با نقل قول
  #258  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید
درین خانه غریبید ، غریبانه بگردید
یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود
جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید
یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست
قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید
یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟
ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید
یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد
به دامش نتوان یافت ، پی دانه بگردید
نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست
همین جاست ، همین جاست ، همه خانه بگردید
نوایی نشنیده ست که از خویش رمیده ست
به غوغاش مخوانید ، خموشانه بگردید
سرشکی که بر آن خاک فشاندیم بن تاک
در این جوش شراب است ، به خمخانه بگردید
چه شیرین و چه خوشبوست ، کجا خوابگه اوست ؟
پی آن گل پر نوش چو پروانه بگردید
بر آن عقل بخندید که عشقش نپسندید
در این حلقه ی زنجیر چو دیوانه بگردید
درین کنج غم آباد نشانش نتوان دید
اگر طالب گنجید به ویرانه بگردید
کلید در امید اگر هست شمایید
درین قفل کهن سنگ چو دندانه بگردید
رخ از سایه نهفته ست ، به افسون که خفته ست ؟
به خوابش نتوان دید ، به افسانه بگردید
تن او به تنم خورد ، مرا برد ، مرا برد
گرم باز نیاورد ، به شکرانه بگردید


« هوشنگ ابتهاج »
پاسخ با نقل قول
  #259  
قدیمی 09-30-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

از غم دوست در ایم میکده فریاد کشم

دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم

سالها میگذرد حادثه ها می آید

انتظار فرج از نیمه ی خرداد کشید
پاسخ با نقل قول
  #260  
قدیمی 10-04-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض .:: سوگسرودی از کدکنی، برای پرویز مشکاتیان ::.

سوگسرودی از کدکنی، برای پرویز مشکاتیان


محمدرضا شفیعی کدکنی


ای دوست وقت خفتن و خاموشی ات نبود
وز این دیار دور فراموشی ات نبود
تو روشنا سرود وطن بودی و چو آب
با خاک تیره روز هماغوشی ات نبود
میخانه ها ز نعره تو مست می‌شدند
رندی حریف مستی و می‌نوشی ات نبود
دود چراغ موشی دزدان ترا چنین
مدهوش کرد و موسم خاموشی ات نبود
سهراب اضطراب وطن بودی و کسی
زینان به فکر داروی بیهوشی ات نبود
در پرده ماند نغمه آزادی وطن
کاندیشه جز به رفتن و چاوشی ات نبود
در چنگ تو سرود رهایی نهفته ماند
زین نغمه هیچ گاه فراموشی ات نبود
ای سوگوار صبح نشابور سرمه گون
عصری چنین سزای سیه پوشی ات نبود


21 سپتامبر 2009، پرینستون
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 21 نفر (0 عضو و 21 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:44 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها