ياد دوران دبستان
شاید در طول سال های تحصیل هیچ مقطعی شیرین تر از دوران باشکوه "دبستان" نباشه. بچه های دبستانی الان، اصلاً به دبستانی های قدیم شباهت ندارند. آن جریمه ها، ترکه خوردن ها، از ورزش محروم شدن ها، اخراج از کلاس ها را امروزه شاگردان در حق معلمان انجام می دهند! افسوس که دیگه "گریه های اولین روز مدرسه"، "مو کوتاه کردن های اجباری"، "شوق مبصر شدن"، "لذت نمره ی 20 گرفتن"، و صدها خاطره ی دیگه هرگـز تکرار نخواهد شد. کاش زمان در همان مقطع می ایستاد و من جای شاگرد تنبل کلاس بودم و هنوز هم اونجا مونده بودم! لااقل اون همه خاطره به فراموشی سپرده نمی شد ...
اولیـــن روز دبستــــان
اولین روز دبستان بازگرد
کودکیها شاد و خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیبا ترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد چاپلوس
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبرا می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهامان به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی های درس و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک میشدیم
لااقل یک روز کودک میشدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق ها را خط بزن