شرم تان باد ای خداوندان قدرت
بس کنید از این همه ظلم و قساوت
ای جهان را لطفتان تا قعر دوزخ رهنمون
سرب داغ است این که می بارید بر دلهای مردم
موج خون است این که می رانید بر آن کشتی
گر مسلسل هایتان یک لحظه ساکت می شوند
بشنوید این وایِ مادرهای جان آزرده است !
کاندرین شبهای وحشت سوگواری می کنند
بشنوید این بانگ فرزندهای مادر مرده است
کز ستمهای شما هر گوشه زاری می کنند
بنگرید این کشتزاران را که مزدورانتان
روز و شب با خونِ مردم، آبیاری می کنند
بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر
بیدادتان را، بردباری می کنند
دست ها از دستِ تان، ای سنگ، چشمان! بر خداست
خواب مرگ بیگناهان است و وجدان شماست
با تمام اشکهایم، باز- نومیدانه - خواهش می کنم
رحم بر این غنچه های نازکِ نورس کنید
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !
نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!
چه سنگبارانی...
گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!
" خانه خدا سنگ است "