دل ما حرف حساب حالیش نبود
جمع و ضرب حساب کتاب حالیش نبود
تو یه چشم به هم زدن گر میگرفت
عشق بی رنج و عذاب حالیش نبود
نرسیدن به سراب حالیش نبود
حرفای خودش رو رک و راست میزد
حرف زدن پشت نقاب حالیش نبود
اما ترس و اضطراب حالیش نبود
حالا هی بهش میگم دیدی نموند
دیدی اون شعرای ناب حالیش نبود
اما دل تو سینه مرده ساکته
اون از اولم جواب حالیش نبود**