Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 03-09-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نقشه‌ای که نقش بر آب شد!

نقشه‌ای که نقش بر آب شد!


غزوه بنی نضیر

زمان: ماه ربیع الاول، سی دومین ماه هجرت
مکان: مدینه، منطقه قبیله بنی نضیر
هدف: مذاکره در مورد خونبهای دو نفر از بنی عامر، چرا که بنی نضیر هم‌پیمان بنی عامر بودند .
نتیجه: عامر بن طفیل از بنی عامر کسی را به سراغ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرستاد و پیام داد: مردی از یاران تو، دو نفر از افراد مرا کشته‌اند در صورتی که هر دو نفر، امان داشته‌اند، پس خونبهای هر دو را برای ما بفرست.

بنی نضیر نام یکی از قبایل یهودی ساکن مدینه و نیز نام یکی از غزوه‌های پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بود. در مدینه سه قبیله یهودی به نام‌های بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه در کنار دو قبیله بزرگ عرب به نام‌های اوس و خزرج اقامت داشتند. این سه قبیله یهودی پس از هجرت پیامبر به مدینه، با پیامبر پیمان صلح بستند ولی هر سه قبیله پیمان خود را شکستند و عهدنامه‌ها را زیر پا نهادند.
پیامبر اکرم به همراه تعداد اندکی از یاران خود جهت طلب یاری برای پرداخت خونبهای مردی از بنی عامر که به خطا به دست مسلمانی کشته شده بود، به میان قبیله بنی نضیر که هم‌پیمان مسلمانان بودند رفت. بنی نضیر در ظاهر، خواسته پیامبر را پذیرفتند، اما در همان حال با هم خلوت کردند و تصمیم گرفتند از بام خانه‌ای که پیامبر در آن سرگرم صحبت با آنان بود، سنگی فرو افکنند و او را بکشند.
پیامبر اکرم از طریق حضرت جبرییل از توطئه بنی نضیر آگاهی یافت و بی درنگ به مدینه بازگشت؛ آنگاه به آنان پیام داد که از آن دیار بیرون روند. ولی آنان با وسوسه‌های عبدالله بن ابی، در مقابل رسول خدا ایستادند.
مسلمانان 15 روز قلعه بنی نضیر را محاصره کردند تا آنان وادار به تسلیم شدند. رسول خدا نیز آنان را به شام تبعید کرد. در جنگ بنی نضیر نیز پرچمداری سپاه اسلام با حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) بود.



برگرفته از المغازی، ج 1، ص 363 / سیره ابن هشام، ج 3، ص 421 .
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:03 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها