بازگشت   پی سی سیتی > هنر > موسيقی Music > موسیقی ایرانی

موسیقی ایرانی در این بخش به شناساندن بزرگان موسیقی ایران میپردازیم بیوگرافی ها عکس ها خاطرات و خدمات ... و همچنین اخبار و مسائل مربوط به موسیقی ایران در این بخش گنجانده میشود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 04-12-2010
SHeRvin آواتار ها
SHeRvin SHeRvin آنلاین نیست.
ناظر و مدیر بخش موسیقی و سینما

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717

2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ماه آواز ايران قمر

من غلام قمرم غير قمر هيچ مگو پيش من جز سخن شير و شكر هيچ مگو








صحبت از استثنايي ديگر در تاريخ موسيقي ملي ايران است . نوزادي كه به زيبايي قمر نام گرفت ، همان قمري كه چونان معجزه اي بر تارك آسمان ستمديدگان و رعيت عصر خود تابيدن آغاز ميكند و به ماه بانوي موسيقي ايران مشهور ميگردد .قمر كه با صداي مخملينش به ياري نواهاي مهجور و رنجور مانده سنتي برخاست و طنين روح نواز موسيقي ملي را از نو روانه ي دلها كرد .اما از چه روي او يك استثناست و از چه نظر نه تنها بر تارك موسيقي ملي بلكه در تاريخ ملي چنين به يادگار مانده است؟

اگر چه موسيقي ملي پس از ساسانيان به حزن و اندوه گراييد و در زمان صفويان به پستوها كشيده شد اما همان اندك ميراث به يادگار مانده در عصر حجري كه ما در عصر قجر ديديم روي به انحطاط و سقوط داشت . عصري كه موسيقي پردازان واقعي از ترس كهنه انديشان و خرافه پرستان به پستوها خزيده ، و در مقابل خيل دلقكان و عمله ي طرب در عرصه هنر و فرهنگ اين مرز و بوم تركتازي ميكردند.

اوژن فلاندن- سياح فرانسوي – در باره ي موسيقي ملي در دوره ي محمد شاه قجر چنين مي نگارد:

موسيقي ايران بدست لوطيان و اشخاص بي سرو پايي افتاده كه كار ديگري از دستشان بر نمي آيد و به اين سبب قدر و منزلت موسيقي در ايران بكلي از ميان رفته است . به ندرت افراد اسم و رسم داري پيدا مي شوند كه با موسيقي آشنايي و انس و الفتي داشته باشند.

محمد حسن خان اعتماد السلطنه وزير انتباعات ناصري نقش واقعي موسيقي و موسيقيدان را برملا ميكند:

امروز در شهرستانك آشپزان بود عمله ي طرب هم بودند‌ ، ديگ زياد و اقسام لُهُم و ادويه و سبزي آلات و حبوبات و قند و شكر و غيره هم حاضر بود عمله ي خلوت از ناظر و امين الملك و غيروها طرفي نشسته ، سبزي و بادمجان پاك ميكردند ، عمله ي طرب خاصه هم طرفي نشسته ، ساز ميزدند . خود پادشاه هم گوشه اي خزيده و تماشا ميفرمودند ، مجلس خالي از شكوه و تماشا نبود.

و جايي ديگر: ناصرالدین شاه ملیجک را که دید دست هایش را روی شکم گذاشت و از ته دل خندید. آرام که شد سبیلش را تاب داد و گفت: بیا نزد ما!... پدر سوخته شیطان!...ملیجک نزدیک تر آمد و به آن صدای خنده آورش لحنی جدی داد و سینه سپر کرد و گفت: گروه موزیک ملیجکِ عزیر السلطان تقدیم می کند...و آنگاه دستش را به دعوت به سوی ورودی چرخاند. دسته موزیک وارد شد. یکی کمانچه به دست داشت و آن دیگری سنتور و آن یک شیپور و طبل و نقاره ... عملگان طرب به حضور شاه که رسیدند تعظیم کردند. ملیجک دهان را به خنده ای از روی شوق باز کرده بود.

شاه گفت: عجب... پس برای خودت دسته موزیک راه انداخته ای...

ملیجک خندید و گروه موزیک شروع به نواختن کرد...

در میان عملگان طرب کودکی بود که طبل کوچک می نواخت: غلامحسین درویش... در آن روزگار که نوازندگان و موسیقی دانان هیچ اجر و قربی نداشتند درویش قدم های اولش را بر می داشت تا روزی بزرگترین نوازنده تار - ساز ملی ایران - شود...



چنين است كه اگر عيشي و نوشي است و اگر جلسات بزم و ساز و مطربي است همه در پشت ديوارهاي كاخ هاست و اين نعمات خاصه . اگر درويش هم باشي و در قلت مستمري دربار به محافل خصوصي راه يابي ، فرمان قطع انگشتان را از پي خواهي داشت و اما سهم رعيت، غوطه وري در زندگي غمناك و سراسر عزاداري در فقر و اختناق و خرافه جويي. و سهمي از موسيقي كه با پيدايش تعزيه در دوره ي ناصري تلفيق بيشتر شعر و موسيقي آن هم در قالب صداي انساني و سازهاي ويژه ي بادي است . مردي كه به موسيقي بپردازد گرفتار لعن و نفرين ، چنين است كه كلاس هاي درس آقا حسينقلي در ميان خرابه هايي به دور از چشم مردم برگزار ميگردد تا كمتر در اذيت و آزار عموم قرار گيرند . حال اگر زني موسيقي اندروني را به پهناي جامعه بكشاند مجازاتش سنگسار شدن . چون زن برده است و بايد در پرده بماند.پرهيز از اجرای موسيقی توسط نوازندگان ، مردم را با موسيقی ملي خود بيگانه ساخته و موسيقی باب طبع مردم به موسيقي عاميانه مشهور ميگردد.

پس از جنبش مشروطه وآزادي هايي كه از آن پديد مي آيد از نو فضايي مناسب براي شكوفايي موسيقي فراهم مي آيد و با انتقال هنر موسيقي از دربار و محافل خصوصي به جامعه و رواج بيشتر در ميان مردم موسيقي شكل و محتواي جديدي پيدا مينمايد. در همين سالهاست که اولين کنسرت هاي موسيقي در محافل عمومي اجرا ميشود و عارف قزويني شاعر و موسيقيدان ملي با بيان مفاهيم سياسي و اجتماعي در قالب تصنيف و ساختن آثار پرشور «حنجره انقلاب مشروطه» لقب ميگيرد.. شيدا و عارف، تکاپوي خود را آغاز مي کنند. اين دو از "مطربي" مي گريزند و مي کوشند تا نام موسيقي را از فهرست"لهويات"! بدر آرند و در قامت هنري تمام عيار به مردمان ديار خواب آلود ما بشناسانند. حالا اين عارف قزوينيست که با وارد کردن مضامين سياسي و اجتماعي در ترانه هاي خود موسيقي ملي ايران را به کلي رنگي ديگر مي زند. « از خون جوانان وطن لاله دميده،جانم لاله،خدالاله دميده / از ماتم سرو قدشان،سروا جانم، سروا خدا، سروا خميده



عارف در اين رابطه مي گويد:«...وقتي من شروع به ساختن تصنيف و سرود ها ملي و وطني كردم، مردم خيال مي كردند كه بايد تصنيف براي «ببري خان» گربه ي شاه شهيد ساخته شود ... من در زماني دست به ساختن تصنيف هاي وطني كردم كه از هر ده هزار ايراني يك نفر نمي دانست وطن چيست و تصنيف هايي هم كه وجود داشت، به غير از تصنيف هاي شيدا همه مبتذل بودند ...»

و از سوي ديگر انجمن اخوت که زير نظر "ظهيرالدوله" اداره می شد و در خیابان علاء الدوله تهران آن روز و فردوسی امروز رهبری ارکستر را "غلامحسين درويش" معروف به درويش خان بر عهده داشت که از تعصبات سنتی به دور بود و خود از شاگردان مدرسه "لومر" به شمار می رفت و برای نخستين بار در موسيقی ملي ايران، سازهای اروپايی مثل ويولن، ويولن سل، پيانو و فلوت را کنار سازهای ملی، تار و سه تار و سنتور نشانيد .



انقلاب مشروطه برای موسیقی دو ارمغان داشت، تصنیف وطنی و اجرای موسیقی زنده به صورت کنسرت.جنبش مشروطه در برابر خدمت بزرگي كه به موسيقي ملي نمود از نيروي سترگ و عظيم فرهنگي نهفته در آن نيز ياري گرفت و چنين است كه موسيقي ايران و مشروطيت نقش متقابلي در تكامل يكديگر ميابند

.

سالهاي واپسين دوره قاجار نقطه اوجي گرانقدر در تاريخ چند هزار ساله موسيقي ايران به شمار مي آيد درست در ميانه چنين حال و هوايست که قمر الملوک وزيري پا به ميدان مي گذارد..... قمر مگو که يکي از بدايع چين بود / قمر مگو که يکي از ودايع حق بود) ايرج ميرزا).

جامعه‎ ي استبداد زده ‎ي ايران، در زمان تولد «قمر»، چند صباحي است كه از زير يوغ پنجاه ساله ‎ي سلطنت «ناصري» رهايي يافته و به ‎تدريج نفس تازه مي‎كند. بناي پوسيده‎ي حكومت قاجاريان به پاس بي‎لياقتي ، خرافه‎پرستي ، وطن‎فروشي، رشوه‎خواري، اختناق‎آفريني وشورش‎هاي محلي فروپاشيده و ملت ايران شاهد دست به دست شدنِ كاخ سلطنتي از قاجاريان به پهلويان است.

قمر نام يک دوران است. حکايت جدال تاريخي ارتجاع است و پويايي. استبداد است و آزادي و عطش است و عطش است و عطش در ميهني که اوراق تاريخ معاصرش تا به امروز بي سرانجامي را رقم زده است... قمر، زني از تبار خورشيدها، که در جامعه موسيقي ملي ديار ما پس از مشروطيت، تاثيرات اجتماعي و هنري بسياري گذاشت..

گراند هتل، هنوز و همچنان در پستوخانه يادهاي خود، خاطره گرم زني را مکرر مي کند که در هنگامه تعصب و جهل تاريخي، آن هنگام که موسيقي را در زمره "لهويات" و "منهيات" به حساب مي آوردند وموسيقي، از "محرمات" و نوازندگان و خوانندگان در زمره "مرتدان" به حساب مي آمدند و زنان آوازه خوان مستوجب سنگسار ، پرده ي ضخيم مرد سالار را شكافته و يك تنه با خيل عظيم جهل به مبارزه درآمد.

. قمر در سال 1284 در تاکستان قزوین بدنیا آمد

پدرش سيد حسن چند ماه قبل از بدنيا آمدن قمر فوت مي کند و مادرش طوبي ( توبا يا فاطمه) كه هنوز در مرگ همسرش سوگوار بود را هم در هشت ماهگي از دست مي دهد. در حقيقت قمر در کودکي رنگي از پدر و مادر به خود نديد لذا پس از مرگ آنها توسط مادربزرگش خير النساء (افتخار الذاکرين) سرپرستي شد كه گاه در حرمسراي ناصرالدين شاه هم روضه مي خواند ملا خيرالنسا كه به بيماري فلج مبتلا بود و به كمك چوبدستي راه مي‌رفت ، صدايي خوش و دلنشين داشت و با چنان سوز و گدازي آواز مي خواند كه قمر خردسال در جذبه‌ي صداي موسيقيايي او، از خود بي خود مي‌شد و مي‌كوشيد تا در تنهايي آن چه از او شنيده بود را تقليد كند. او رفته رفته چنان در اين كار استاد شد كه افتخار الذاكرين كه به استعداد نوه‌اش پي برده بود بخش هايي از مرثيه هايي را كه خود مي خواند به او آموخت و از آن پس، گه گاه او را به همراه به مجالس مي برد و بيشتر دو صدايي اجرا مي كردند . قمرخردسال در ميان مردم به راه مي افتاد و با همان صدای کودکانه اما زنگدار خود مرثيه های اندوه زده را تکرار می کردو با پاشيدن كاه و گلاب بر سر و روي زن ها و خواندن آواز تك صدايي توجه شنوندگان را به نبوغ خود جلب مي كرد.

« .... چند سالي من در قزوين بودم و در اين مدت آوازخوان خوبي شده بودم. مخالفت هاي شوهر و گرفتاري هاي محيط خرافاتي، هيچ کدام نمي توانستند سد راه مقصود من شوند .

شوهر قمر او را در اعتراض به آواز خوانی اش رها كرد و او سالها بعد با مرد ديگری كه او را درك می كرده و به هم عشق می ورزيدند ازدواج كرد. امری كه در زمان قمر خود يك سنت شكنی بود

بعد از سفر مادر بزرگش به کربلا به خانه خاله اش که زن مجدالصنایع بود و بزرگان با آنها رفت و آمد داشتند ساکن تهران شد. مدّتها گذشت حالا قمر فصل پر شر و شور نوجواني را ميزبان مي شود. شانزده سال بيشتر ندارد که با صداي خوشش،ترانه ها و تصانيف روزگار خود را که بيشتر، آهنگ هايي از درويش خان به همراهي اشعاري از ملک الشعراي بهار بوده را زمزمه مي کند ، زمزمه مي کرد تا آنکه در حدود سال 1299 شمسي شبي در محفل عروسي نوازنده تاري به همراه آوازخوان و يک نفر ضرب گير مشغول اجراي برنامه در باغي مصفا بودند. حضار طلب تصنيفي در خواستي مي کنند تا نواخته شود و اين را توسط قمر به گوش نوازنده تار مي رسانند. قمر هم خود، بر حسب خواهش اطرافيان بهمراه تار شروع به خواندن آن تصنيف افشاري مي کند. با مطلع: بيا مرغ حق امشب فغان نماييم ~ فغانها ز جور زمان نماييم . در ميان حاضران مردي خود را به قمر مي رساند و از او مي پرسد: دختر جان اسمت چيست؟ مي گويد: قمر، آن مرد مي گويد صداي خوبي داري و بايد روي دستگاههاي موسيقي به درستي کار کني. اين تصانيف را چگونه آموختي؟ قمر هم مي گويد با شنيدن و تکرار.سپس آن مرد که کسي نبود جز آهنگساز و نوازنده گرانقدر تار، استاد مرتضي خان ني داوود، تار از دست مرد نوازنده مي گيرد و بهمراه آواز قمر شروع به نواختن مي کند. صداي گرم و رساي قمر به همراه تار شيواي مرتضي خان آنقدر مطلوب طبع حضار مي افتد و برايشان کف مي زنند كه مجلس عروسي فراموش ميشود. اينست آغاز زندگي هنري قمر الملوک

. استاد نی داوود در اين باره می گويد :
“حدود سال 1300 شبی در محفلی بوديم که حاضران از دخترکی پانزده ، شانزده ساله خواستند ترانه ای بخواند . يِکی از حاضران ساز می زد که من از طرز نواختنش هيچ خوشم نيامد ، اما همين که خواننده شروع به خواندن کرد ، به واقعيت عجيبی پی بردم . پی بردم که صدای اين خانم جوان به اندازه ای نيرومند و رساست که باور کردنی نيست و در عين حال به قدری گرم است که آن هم باور کردنی نبود . چون صفات “گرم” و “قوی” به ندرت ممکن است در صدای يک نفر جمع بشود . هر صدای نيرومندی ممکن نيست خشونتی نداشته باشد و هر صدای گرمی ، ضعفی. اما خدا شاهد است ، نه قوی بودن صدای قمر آزار دهنده بود ، نه در گرم بودنش ضعفی وجود داشت . منظورم از گرم بودن ، حالت آن صداست که جذابش میکند و اين حالت در صدای قمر فوق العاده بود . از صاحبخانه ساز خواستم و با صدای قمر شروع به نواختن کردم . بعد هم به او گفتم صدای فوق العاده ای داريد ، چيزی که کم داريد ، آموختن گوشه های موسيقی ايرانی است وپس از پاِيان مجلس آدرس کلاس خود را به او دادم و گفتم شما نياز به آموزش رديف داريد. او از اين پيشنهاد استقبال کرد وبا عشق به خوانند گی ونيز تلاش بسيار توانست به سرعت فنون خوانند گی را بياموزد و از آن پس با آن زيبايی شگفت انگيز و آن صدای ملکوتی الهه ی آواز ايران شد

....بعد از آنکه از قمر جدا شدم،تمام شب را به ياد او بودم.ديگر دلم نمي امد براي کسي تار بزنم تعدادي شاگرد داشتم. اما ديگر هيچ صدايي برايم دلنشين نبود و با علاقه سر کلاس نمي رفتم. » از اين تاريخ به بعد است که مرتضي خان چند بار عزم آن کرده که به سراغ دخترک برود. اما هيچ نشانه اي از او در دست نداشته دو ماه به همين روال مي گذرد. « بعد از ظهر يکي از روزها، توي حياط قاليچه انداخته بودم و در سينه کش آفتاب با ساز ورميرفتم که يک مرتبه در حياط باز شد. ديدم قمر مقابلم ايستاده است. بند دلم پاره شد. هنوز دنبال کلمات مي گشتم که گفت : آمده ام موسيقي ياد بگيرم. از همان روز شروع کرديم.خيلي با استعداد بود. هنوز من نگفته تحويلم مي داد و وقتي رديف هاي موسيقي را ياد گرفت، صدايش دلنشين تر شدحالا، قمر، فن کار را هم از استاد فرا گرفته. گوشه ها را به خاطر سپرده

گفت: می‌خواهم بخوانم،

گفتم، اینجا یا اندرونی؟،

گفت، همینجا!.

نمی‌دانستم چه بگویم. دور بر را نگاه كردم، هیچكس اعتراضی نداشت. به در ورودی اندرونی نگاه كردم. چند زنی كه سرشان را بیرون آورده بودند، گفتند "بزنید، می‌خواهد بخواند!"

رو كردم به دختر، كه كنارم ایستاده بود. گفتم:


كدام تصنیف را می‌خوانی؟

بلافاصله گفت:

" تصنیف نمی‌خوانم، آواز می‌خوانم!"

به بقیه ساز زنها نگاه كردم كه زیر لب پوزخند می‌زدند. رسم ادب در میهمانی‌ها، آنهم میهمانی بزرگان، رضایت میهمان بود. اصلاً نپرسیدم، چیزی هم از دستگاه‌ها می‌داند یا خیر. فقط پرسیدم


اول من بزنم و یا اول شما می‌خوانید؟.

گفت:


ساز شما برای كدام دستگاه كوك است؟

پنجه‌ای به تار كشیدم و پاسخ دادم:


همایون

گفت:


شما اول بزنید!

با تردید، رنگ و درآمد كوتاهی گرفتم. دلم می‌خواست زودتر بدانم این مدعی چقدر تواناست. بعد از مضراب آخر درآمد، هنوز سرم را به علامت شروع بلند نکرده بودم که از چپ شروع كرد. تار و میهمانی را فراموش كردم، چپ را با تحریر مقطع اما ریز و بهم پیوسته شروع كرده بود. تا حالا چنین سبكی را نشنیده بودم. صدایش زنگ مخصوصی داشت. باور كنید پاهایم سست شده بود. تازه بعد از آنكه بیت اول غزل را تمام كرد، متوجه شدم از ردیف عقب افتاده‌ام: " معاشران! گره از زلف یار باز كنید

شبی خوش است، بدین قصه‌اش دراز كنید!

میان عاشق و معشوق، فرق بسیار است.

چویارناز نماید شما نیاز كنید"

بقیه ساز زنها هم، مثل من، گیج و مبهوت شده بودند. جا برای هیچ سئوالی و حرفی نبود. تار را روی زانوهایم جابجا كردم و آنرا محكم در بغل فشردم. هر گوشه‌ای را كه مایه می‌گرفتم می‌خواند. غزلی كه می‌خواند از حافظ بود.

خنده‌های مستانه مردان قطع شده بود. یكی یكی از زیر درختان بیرون آمده بودند. از اندرونی هیچ پچ و پچی به گوش نمی‌رسید. نفس همه بند آمده بود. هیچ پاسخی نداشتم كه شایسته‌اش باشد. گفتم:


اگر تا صبح هم بخوانی می‌زنم! و در دلم اضافه كردم " تا پایان عمر برایت می‌زنم".

آنشب، باز هم خواند. هم آواز هم تصنیف. وقتی خواست به اندرونی باز گردد. گفتم:


"می‌توانی بیایی خانه من تا ردیف‌ها را كامل كنی؟"

گفت:


باید بپرسم.

وقتی صندلی‌ها را جمع‌و‌جور می‌كردند و ما آماده رفتن بودیم، با شتاب آمد و گفت:


آدرس خانه را برایم بنویسید.

. اسمش "قمر" بود و "قمر" شد. او قدرشناس بود و من شیفته او.

یك شب در "گراند هتل" تهران كنسرت می‌داد. تصنیفی را می‌خواند كه آهنگش را من ساخته بودم و بعدها در هر محفل سرزبانها بود. تصنیف را بهار سروده بود و من رویش آهنگ گذاشته بودم. حتماً شما شنیده‌اید: "مرغ سحر" را می‌گویم!

آنشب در كنسرت"گراند هتل" وقتی این تصنیف را می‌خواند آه از نهاد مردم بلند شده بود. در اوج تحریر آوازی كه در پایان تصنیف می خواند، ناگهان فریاد كشید"جانم، مرتضی خان" و این نهایت سپاس و محبت او نسبت به كسی بود كه آنچه را از موسیقی ایران می‌دانست، برایش در طبق اخلاص گذاشته بود.

نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد

عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

زین تطاول كه كشید از غم هجران بلبل

تا سراپرده گل نعره‌ زنان خواهد شد.

قمر بر خلاف ديگر خوانندگان دوره قاجار راه خود به موسيقى را از ميان دسته ها و مطرب هاى زنانه باز نكرد. او دخترى بود با صدايى جادوئى. آشنائى وى با مرتضى نی داوود سبب آشنائى وى با موسيقى جدى شد. او تحت تعليم استادان موسيقى ( حاجی خان ضربی ، حسام السلطنه ، رکن الدین مختاری و درویش خان از طریق ارسلان درگاهی و رضا قلیخان نوروزی با شعر و موسیقی آشنا شد) قرار گرفت و به همين جهت است كه او را جزو معدود زنانى می دانند كه تنها ترانه خوان و ضربى خوان نبود و موسيقى آوازى را می شناخت و به نيكوئى می خواند.

قمرپس از شيدا و عارف و درويش در صحنه ي موسيقي ايران ظاهر شد و شايد بي آنكه خود دانسته باشد نقشي دشوارتر و دليرانه تر از آنان ايفاء كرد . قمر در پرده ي ضخيم افكار ارتجاع شكافي پديد آورد . صداي دل نشين و هوشربا و آگاهيهاي فني و هنري او از يكسو و استفاده از مضامين شورانگيز و انقلابي عارف و بهار از سوي ديگر به همراه موسيقي وزين ملي نه آنگونه در عصر قجري شهرت يافته بود به همراهي سرسختي دليرانه اش در راه آواز خواندن بر صحنه ، وي را به جامعه ي متعصب و مرد سالار زمان خويش تحميل كرد .



قمر به سرعت توانست با تار مرتضی نی داود و ویولن موسی نی داود آوازهای طاهرزاده را بخواند . از قطعات مشهور قمر که احتمالا نخستین صفحه ي ضبط شده اوست ، " مارش جمهوری " از عارف قزوینی شاعر انقلابی را می توان نام برد . در همین مسیر است که چندین بار گرفتار شهربانی می شود و حکومت وقت این صفحه را گردآوری و نابود میکند . بعدها هم اگر نزد کسی این صفحه را می یافتند به جرم جمهوری خواهی زندانیش می کردند . عارف در سال 1300 این تصنیف را در کنسرت معروف " جمهوری " تحت عنوان "

تا قیامت دادگر باد / بازوی پر زور جمهوری " اجرا کرده بود .

بعد از عارف این قمر بود که ترانه ها و تصنیفهای عارف را می خواند .
__________________

and the roads becomes my bride


ویرایش توسط SHeRvin : 04-12-2010 در ساعت 10:53 PM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از SHeRvin سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:51 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها