بازگشت   پی سی سیتی > سایر گفتگوها > ورزش Sports > فوتبال > اخبار فوتبال داخلی و خارجی

اخبار فوتبال داخلی و خارجی در این تالار به اخبار فوتبال داخل و خارج از کشور پرداخته میشود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #11  
قدیمی 08-23-2010
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شرح كامل تهديد به قتل شدن ايمان مبعلي

هواداری جلوی ماشین او را می‌گیرد و درخواست عکس و امضای یادگاری می‌کند، بعد از اینکه مبعلی خواسته‌اش را اجابت می‌کند، ناشناس سوار ماشین BMW شده تا دقایقی همراه ستاره‌اش باشد، بعد از گذشت مسافتی کوتاه ...



خیلی راحت در محل تمرین، سوار خودروی ایمان شد و اسلحه را روی پیشانی او گذاشت تا پول بگیرد.

بازیکن سرشناس استقلال وقتی تمرین تیمش به پایان رسید، سوار بر ماشین BMW گرانقیمتش شد تا استادیوم آزادی را به مقصد خانه ترک کند.

مبعلی وقتی از درب اصلی استادیوم خارج شد، فردی را کنار اتوبان دید که پرچم آبی در دست گرفته و خواهان امضا و عکس یادگاری بود. مبعلی که اولین فصل حضورش در استقلال را سپری می‌کند و در این مدت کوتاه فهمیده به واسطه پوشیدن پیراهن تیم پرطرفدار تهرانی در کانون توجه قرار گرفته، فکر کرد او از هوادارانی است که می‌خواهد با ستاره محبوبش عکس بگیرد.

به همین دلیل از ماشین پیاده شد و عکس گرفت و از او پرسید چطور می‌خواهی به خانه بروی؟ مقصدت کجاست؟ اگر مایل هستی تا مسیری تو را برسانم! فرد ناشناس که از قبل برنامه‌ریزی کرده بود، با کلی تشکر و عذرخواهی روی صندلی BMW نشست و گفت: واقعاً فکر نمی‌کردم ستاره‌های فوتبال این‌قدر مهربان باشند! هنوز مسافت زیادی طی نشده بود که فرد ناشناس گفت: «من پول می‌خواهم و مشکل مالی دارم چون بچه‌ام در بیمارستان است!»

مبعلی در جواب گفت: من از کجا تو را بشناسم، مدارک بیمارستان بچه‌ات را نشان بده خودم تمام مخارج را بر عهده می‌گیرم. فرد ناشناس که خودش را به عنوان هوادار جا زده بود، در این لحظه چهره واقعی‌اش را نمایان کرد و اسلحه‌ای را از کیف دستی‌اش درآورد و مبعلی را تهدید کرد اگر پول ندهد، شلیک می‌کند!

مبعلی که کاملاً ترسیده بود، گفت: پول زیادی ندارم! ولی تهدیدها جدی‌تر شد. ناشناس ادامه داد: نمی‌دانم، برایم هر طور هست باید جور کنی. مبعلی با یکی از دوستانش تماس گرفت، اما او جوابی نداد! ناشناس تقاضای همان مبلغ همراه مبعلی را کرد. 250 هزار تومان گرفت و گفت: بعداً می‌آیم سراغت! کسی که بچه‌اش در بیمارستان است، چیزی متوجه نیست و به سیم آخر می‌زند!

ناشناس بعد فشنگ اسلحه را به مبعلی نشان داد تا ثابت کند اسباب‌بازی نیست. بعد هم پیاده شد و رفت!

مبعلی که دقایقی منگ در ماشین نشسته بود، باور نداشت چنین اتفاقی افتاده و کاملاً مبهوت در این اندیشه بود که چگونه نجات یافته است.

ایمان مبعلی خیلی خوش‌شانس بود که از دست سارقی مسلح نجات یافت، بازیکن محجوب جنوبی استقلال نزدیک بود مهربانی و دلسوزی‌اش کار دستش داده و اتفاقی شوم برایش بیفتد.

هواداری جلوی ماشین او را می‌گیرد و درخواست عکس و امضای یادگاری می‌کند، بعد از اینکه مبعلی خواسته‌اش را اجابت می‌کند، ناشناس سوار ماشین BMW شده تا دقایقی همراه ستاره‌اش باشد، بعد از گذشت مسافتی کوتاه اسلحه‌ای از کیف ناشناس بیرون آمده و قصد اخاذی دارد.

با ایمان تماس گرفتیم تا او خود این ماجرا را تعریف کند، مبعلی که هنوز باور ندارد و خیال می‌کند یک فیلم جنایی دیده است، گفت: تمرین تازه تمام شده بود که فردی جلوی مرا گرفت او را سوار ماشینم کردم و می‌خواستم جایی او را پیاده کنم که راحت بتواند به خانه برود، او خودش را در نقش هواداری متعصب جا زده بود بعد از اینکه مسافت کمی را طی کردیم او رو کرد به من و گفت: اگر من از تو تقاضای پول بکنم تا بتوانم بچه‌ام را که در بیمارستان است جراحی کنم قبول می‌کنی یا نه؟!

من جواب دادم شما را نمی‌شناسم اما اگر مدرک پزشکی داشته باشی تمام هزینه بیمارستان بچه‌‌ات را پرداخت می‌کنم، ناشناس بعد گفت: اگر به زور بخواهم چی؟ بعد هم اسلحه‌ای را از جیبش بیرون آورد، ترسیدم و با او شروع به حرف زدن کردم، او پول می‌خواست و گفتم الان مبلغ زیادی ندارم، 250 هزار تومان همراهم است، او ول‌کن نبود و ادامه داد: زنگ بزن یکی برایت پول بیاورد ، به سیم آخر زده‌ام، از هیچی نمی‌ترسم.

بعد با یکی از دوستانم که در اکباتان ساکن است تماس گرفتم، موبایل را روی آیفون گذاشتم تا صدا پخش شود، دوستم نبود و سارق باور کرد که می‌خواستم پول بدهم، او درخواست 150 هزار تومان کرد، گفت چند روز است پول ندارد: فعلاً این مبلغ را بده تا خرجی داشته باشم و بعداً دوباره برای پول بچه‌ام می‌آیم!

سارق می‌خواست پیاده شود و از او پرسیدم اسلحه‌ات واقعی نیست، خشاب آن را کشید و فشنگ‌ها را خارج کرد، واقعی واقعی بود، خیلی ترسیده بودم، نمی‌توانستم باور کنم و فکر می‌کردم فیلم جنایی است، صدای اسلحه ترسناک بود و خدا رحم کرد که زنده ماندم.


منبع: خبر آنلاين
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
 

برچسب ها
فوتبال, مسی, اوباما


کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (0 عضو و 3 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها