چو از سر بگویم بود سرور او
چو من دل بجویم بود دلبر او
چو در مجلس آیم شرابست و نقل
چودر گلشن آیم بود عبهراو
چو درکان روم او عقیق است ولعل
چودر بحرآیم بود گوهر او
چودر دشت آیم بود روضه او
چو وا چرخ آیم بود اختر او
چو در رزم آیم به وقت قتال
بود صف نگهداروسرلشکر او
چو در بزم آیم به وقت نشاط
بود ساقی و مطرب وساغر او
چو نامه نویسم سوی دوستان
بود کاغذ وخامه ومحبر او
چو بیدار گردم بودهوشم او
چوخوابم بیاید به خواب اندر او
چو جویم برای غزل قافیه
به خاطر بود قافیه گستراو
تو چندانکه برتر نظر می کنی
از آن برترتو بود برتر او
برو ترک گفتار و دفتر بگو
که آن به که هر باشد ترا دفتراو
خمش کن که هر شش جهت نور اوست
وزین شش جهت بگذری داور او
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )