بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #13  
قدیمی 06-10-2012
گمشده.. آواتار ها
گمشده.. گمشده.. آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: کرمانشاه_ تهران
نوشته ها: 457
سپاسها: : 266

481 سپاس در 138 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من نمی دانستم کسی را که مرا از دست نامردان هرزه نجات بخشیده است، رابعه است، پیش از این در کوی و بازار تو را دیده بودم، سراپا پوشیده، اما امشب در پرتو این شمع، مجال آن را یافته ام که امیرزاده را از نزدیک ببینم.
در خوابگاه رابعه، دو بستر گسترده بودند، بستری برای عفیفه و بستری برای ماجده، خود رابعه بر تختش دراز کشیده بود، شامگاه بود و خستگی در وجود همگی شان غوغا می کرد.
تا آن شب، ماجده در بستری چنان لطیف نیارامیده بود و بر بالشی چنان نرم، سر ننهاده بود، او از لحظه ی ورودش به قصر، از سوی رابعه ملاطفت ها و مهربانی ها دیده بود.
ابتدا او را به گرمابه ی قصر برده بودند، سراپایش را با گل های معطر شسته بودند، انگار با جریان آب بر تنش، هر چه غم و غصه به دل داشت، محو شد، نشاطی به دست آورد، سپس یکی از جامه های رابعه را بر او پوشاندند، جامه ای که قالب تن ماجده نبود، اما به او می برازید، جامه ای سیاه رنگ، بلند، تنگ و چسبان، آخر ماجده یک پرده گوشت اضافه تر از رابعه بر تن داشت، سپس او را پای سفره ای مجلل نشانده بودند، سفره ای رنگین، و پس از صرف شام، نوبت به استراحت رسیده بود که ماجده چنان کلامی را بر زبانش آورد.
رابعه با کلامی ستایش آمیز، گفته ی دخترز جوان را پی گرفت:
ـ من هم نمی دانستم در بلخ، دخترانی به زیبایی تو یافت می شوند.
این کلام، موجی از شادی را به جان مائده انداخت، او گفت:
ـ شاید در بلخ، دختر زیباروی کم نباشد، اما بگذار از صمیم قلب برایت بگویم، هیچ یک از آنان ، به پای تو نمی رسند؛ تو سرآمد زیبایان جهانی امیرزاده...
امیرزاده، مجال این که ماجده کلامش را به ستایش های بیشتری بیاراید، نداد:
ـ قبلاً به من گفته بودی که عشق را می شناسی، کیست آن جوانی که به دلت راه گشوده است؟
به اصرار رابعه، هم ماجده و هم عفیفه، تکلف را به سویی نهاده بودند، در بسترشان دراز کشیده بودند، ماجده یکی از دستانش را زیر سرش قرار داده بود و به رابعه نگاه می کرد، او انتظار چنین پرسشی را نمی کشید، آمادگی پاسخ به چنین سؤالی را در خود نمی دید، از این رو، لب زیرینش را به دندان گزید و خاموش ماند، دختر جوان، پرسش خود را تکرار کرد و به او شهامت بخشید تا پرده از روی راز دلش کنار بزند:
ـ عشق اگر آلایشی نداشته باشد، خجلت در ابرازش بی مورد است، بگو، آشکارا بگو چه کسی را عاشقی، تا اگر از دستم برآید کاری برایت انجام دهم.
ماجده، بیش از این، اسیر شرم نماند:
ـ دختر یک آسیابان، به چه کسی می تواند دل ببندد؟ به جز مردی که از نظر اجتماعی با او بخواند، من به پسرعمم دل بسته ام، جوانی که در آسیای پدرم خدمت می کند، یاور او است.
رابعه بار دیگر پرسید:
ـ آیا پدرت هم از عشق تو خبر دارد؟
پاسخ ماجده، مثبت بود:
ـ پدرم را از این عشق خبر هست، او به فکر تدارک بساط عروسی ام بود که من توسط آن مردان هرزه ربوده شدم، اگر به دادم نرسیده بودید، زندگی ام تباه می شد.
رابعه انگیزه ی این که او را نزد خود نگه داشته است را برای ماجده توضیح داد:
ـ من اگر تو را نزد خود نگه داشته ام، برنامه ای دارم، می خواهم کاری کنم که دیگر نه تو و نه هیچ دختری در بلخ، گرفتار پنجه ی هوسرانان نشود، برنامه ام که اجرا شد، تو را به نزد پدرت باز خواهم گرداند، برایت جشن خواهم گرفت، کاری خواهم کرد که از قسمت کردن بالینت با مرد زندگی ات، شادی به دل تو و همسر آینده ات راه یابد... فقط دعا کن من از نقشه ام نتیجه بگیرم.
چشمان ماجده آکنده از سپاس شد، او نمی دانست به چه زبانی امتنانش را ابراز دارد.



***
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:44 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها