بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض .:: اندیشه و عرفان مولانا ::.

« در بزم سماع مولانا جلال الدين بلخي »
نوشته شده توسط ناظمی

«دل آدمي گنجينۀ راز ها و کان گوهر هاست همان طور که آهن در سنگ نهان است و آب در زير خاک، رازها و گوهر هايي در دل انسانهاي مشتاق پنهان کرده اند؛ اين راز ها تنها در سماع آشکار مي شود.در سماع است که پرده از بسياري اسرار بر داشته مي شود.لذت کشف راز ها را جز از روزن گوش نمي توان احساس کرد. و از اين طريق مي توان به حريم دل راه يافت. آهنگ شور انگيز و موزون آنچه را که در دل نهفته است آشکار مي کند و نيک و بد آن را روشن مي سازد.آري سماع محک صادق و معيار قلب ناطق است.»
سماع را در عرس مولانا و در تالار بزرگي شنيديم و ديديم که در آن بيش از دو هزار تن گرد آمده بودند.تالار مدرن را به گونۀ دايره يي ساخته بودندکه رسم است سماعخانه چنين باشند.دو قسمت اين دايره را که در برابر هم قرار دارد قوس صعودي و قوس نزولي مي نامندو خط ميانۀ آن را خط استوا مي خوانند.

باري شب سماع مولانا با سخنراني والي شهر آغاز گشت و آنگاه رييس مرکز فرهنگي مولانا سخناني در باب مولانا بر زبان راندو سپس يکي از غزلخوانان نامبردار ترک، غزليات چند ي از کليات شمس را به زبان ترکي زمزمه کرد و بخش تشريفاتي محفل به پايان رسيد. بخش اساسي محفل، سماع درويشان چرخان بود که بس شور انگيز مي نمود. در گوشه يي از اين دايرۀ در مقابل مسند و نوک ديگر خط استوا صحنۀ فرورفته يي قرار داشت که براي مطربان و نوازندگان آماده گرديده بود.دستۀ ني زنان و دف زنان در اين محل جاي گرفتند؛ آنگاه يکي از درويشان تختۀ پوست مرشد را هموار کرد و به دنبالش مرشد در حالي که دست بر سينه داشت و سرمي شکستاند «تعظيم مي کرد» با گامهاي شمرده بر پوست يا مسندنزديک گشت .
چون مرشد بر مقامش قرار گرفت، ده تن از درويشان «جانان»که لبادۀ سياه بر دوش داشتنديکي پي ديگري از کنار مرشد گذشتند؛ بر دستش بوسه زدند و او نيز بر سکۀ هر يک بوسه نهادو هر يازده تن با آرامي در حلقۀ کوچکي به راه افتادند و سه دور زدند که اين گردش سه گانه را
مقامات روح مي نامند که بعد از زندگي دو باره وصول به حق شروع مي شود به دنبال آنان سي تن از درويشان چرخان ديگر به دنبال هم وارد تالار شدند، از مقابل مرشد گذشتندو بر دست مر شد بوسه زدند.مر شد نيز همچنان سکۀ هر يک را بوسيد.

کسي که از برابر پوست با «مسند» مي گذشت توقف کوتاهي مي کرد، روي بر ميگشتاند در مقابل درويش بعدي مي ايستاد هر دو به يکديگر مي نگريستند به صورت و ابروان يکديگر نگاه مي کردند و در برابر يک ديگر سر ميشکستند آنگاه با نوک انگشت خرقۀ سياه را بر زمين فرو مي انداختند.
در اين حال سماع کننده،که دست راست گشاده اش را روي شانۀ چپ و دست چپ گشاده اش را روي شانۀ راست نهاده بود ؛ دستها را نرم و آهسته از روي سينه،پايين مي لغزاند و آنگاه کف دست راست را به سوي آسمان و کف دست چپ را به سوي زمين قرار مي داد و به چرخ زدن مي پرداخت.حالت دستها بدين معناست که از آسمان فيض مي ستانند و به زمين نثار مي کنند.

همۀ سماع زنان پيراهنهاي سپيدي به تن داشتند که تا نو ک پاي شان افتاده بود؛پيرهن هايي که تنوره ناميده مي شود.تنوره لباسي است بدون آستين و يخن که بخش جلو آن تا سينه باز است .
کمر آن با نوار ي محکم بسته ميشود و هنگام چرخيدن تنوره گشوده مي شود و به گونۀ دايره يي در مي آيد و زيبايي خاص به چرخش سماع گرز مي بخشد.در اين حال سماع گران به کبوتران سپيدي مي مانند که با دستهاي گشودۀ خويش خيال پرواز را دارند.

دور اول پس از پانزده دقيقه تمام شد و در ويشان توقف کردندو براي ان که تعادل خويش را از دست ندهند، دو - دو تن ، سه-سه تن و يا بيشتربه شانه هاي يکديگر تکيه دادند.

دور دوم يا سلام دوم هم همين گونه آغاز يافت با اين تفاوت که در دور دوم سماع گران دست مرشد را نبوسيدند و تنها سر شکستند.در پايان اين دور نيز همان توقف بود و تکيه کردن کوتاهي بر شانه هاي يکديگر.در سلام چهارم شيخ نيز از کنار مسند وارد ميدان گرديد و به سماع پرداخت ولي با خرقه يي که در بر داشت. او دستهايش را نگشودو پس ازسماع بر مسندش بازگشت.
در تمام دوران سماع سر دستۀ سماع گران،در حالي که خرقه به تن داشت؛ چرخش سماع زنان را زير نظر داشت و اگر لغزشي را احساس مي کرد خودش را به درويش مي رساند وبا حرکت پايش سماع زن را به اشتباهش ملتفت مي ساخت.
سپس مراسم فاتحه و دعا انجام شد و در پايان شيخ به سوي در خروجي به راه افتاد، سر شکستاند، ديگران نيز سرشکستند.
شيخ با صداي بلند گفت:« السلام عليکم» ديگران نيز پس از« هوو «کشدن با عبارت « السلام عليکم و رحمة الله و برکاته» پاسخ شيخ رادادند.
سماع باشکوه آن شب با تمام نظم و زيبايي و ويژگي ها ي هنريش که آدمي را حيرت زده مي ساخت؛ باتمام ظرافتهاو شگرد هايش، صبغۀ نمايشي داشت؛ در حالي که سماع راستين دست افشاني و پاکوبي هنرمندانه نيست؛ سفر به سوي حق و لطايف حق است، شور و قلق درون است، بيتابي روح آدمي است، راهي براي گشودن راز هاي نهاني درون است . پير هرات مي گويد:
«بنده سماع همي کند تا وقت وي خوش گردد؛ جان وي را فرا سماع آيد؛ دل وي فرا نشاط آيد؛سر وي فرا کار آيد؛ از تن زبان ماند و بس؛ از دل نشان مستمند و بس . از جان عيان ماند و بس.تن در وجد و اله شود؛ دل در شهود مستهلک.جان در وجودمستغرق گردد. ديده آرزوي ديدار ذوالجلال کند ؛ دل آرزوي شراب طهور کند. جان آرزوي سماع حق کند.رب العزه پردۀ جلال بردارد.ديدار بنمايد؛ بنده را به جام شراب تقوي بنوازد. حال بنده آنگه به حقيقت در سماع در آيد ».
با آن که مولانا تا پايان زندگي سماع کرد و دل به مهر موسيقي، پاي کوبي و دست افشاني سپرد؛ اما هرگزسماع را چونان آداب و آيين ويژۀ صوفيانه، چنان که پس از وي ميان مولويه مرسوم گشت؛ نپذيرفت.هرزمان که شور و غوغايي بر سرش مي زد برمي خاست و در سماعخانه يا کوي و بازار وبرزن، پاي مي کوبيد و دست مي افشاند و هيچ آداب و تر تيبي نمي جست. مولانا با آن که حسام الدين چلبي را به حيث خليفۀ خويش گماشته بود اما نمي خواست پس ازوي سلسله يي به نام او بنياد گذارند و احفاد و ي عرفان عاشقانه اش را مسخ سازند. اما بازماندگانش پس از وي سلسلۀ مولويه راشالوده ريختند. نخست حسام الدين چلبي را بر مسندسلسله نشاندند؛ سپس سلطان ولد، خود بر جاي او جاي او نشست و پس از وي پسرش اولو عارف چلبي و همين گونه تا امروز ازاحفاد و و ابستگان و ي اين جايگاه را يکي پس از ديگري در تصرف دارندو هرساله در عرس مولانا بزم سماع را به راه مي اندازند.« در دسامبر سال 1925 قانوني به تصويب مجلس ملي کبير ترکيه رسيد که به موجب آن کلِيۀ خانقاه هادر سراسر ترکيه تعطيل شد و آرامگاه جلال محمد بلخي به صورت موزه باقي ماند.به موجب اين قانون تظاهرات عرفاني متروک گرديد ولي در دسامبر سال 1953 نخستين سماع مولويه پس از بيست و هشت سال تعطيل در يک از سينماهاي قونيه به عمل آمد و در هفدهم دسامبر 1973 که مصادف به هفتصد مين سالروز وفات مولانا بود مراسم به مدت شش رو روز از 19 تا 26 در ورزشگاه بزر گ و سر پوشيدۀ قونيه انجام مي شود».


ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــ
(1) اين غزل در کليات شمس با چنداختلاف، ضبط گرديده است.
(2) گولپينارلي، عبدالباقي.مولويه بعد از مولانا.ترجمۀ دکترتوفيق سبحاني،1366،چاپ کيهان،ص.426.
(3)تدين،عطاءالله.مولاناوطوفان شمس.تهران:1372، انتشارات تهران، ص.189.
(4)سجادي، دکتر سيد جعفر. لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفاني،چاپ سوم، تهران: 1362، مدخل سماع.
تدين.همان،ص.206.
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:42 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها