بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 10-17-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض بررسی تطبیقی معشوق در غزلیات حافظ و شکسپیر

بررسی تطبیقی معشوق در غزلیات حافظ و شکسپیر



بیش از 90 سال پیش ، با ایجاد کرسی ادبیات تطبیقی در دانشکده ی ادبیات شهر «لیون»، این دانش در کشور فرانسه جایگاه رسمی یافت. اما بدیهی است که برای ایجاد و کاربرد این مفهوم، کسی در انتظار این واقعه نبود.

اصطلاح «ادبیات تطبیقی» از قرن هجدهم در متون ادبی مغرب زمین به کار رفت و بسیاری از استادان قرن نوزده، این نام را به تعلیمات خود اطلاق می کردند.
«ادبیات تطبیقی به بررسی تلاقی ادبیات در زبان های مختلف و روابط پیچیده ی آن در گذشته و حال و روابط تاریخی آن از حیث تأثیر و تأثر در حوزه های هنر، مکاتب ادبی، جریان های فکری، موضوع ها و افراد می پردازد. اهمیت ادبیات تطبیقی، تنها به بررسی گونه های ادبی، جریان های فکری و مسایل انسانی در هنر محدود نمی شود؛ بل که از تأثیرپذیری شاعران و نویسندگان از ادبیات جهانی نیز پرده بر می دارد.»

در این مقاله کوشش کرده ام ضمن بررسی یکی از مفاهیم مهم و مؤثر، یعنی «معشوق»، در اشعار دو شاعر بزرگ و بلند آوازه و کشف نقاط اشتراک و افتراق در زمینه ی توصیف معشوق در آن ها، به اندیشه هایی نو درباره ی ادبیات فارسی و تقابل آن با ادبیات سایر کشورها نیز دست یابیم.



الف- معشوق حافظ:


معشوق حافظ از دو منظر ویژگی های ظاهری و رفتاری، قابل بررسی است:


1) ویژگی های ظاهری:


«فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت»



در این مجال کوتاه به بررسی و ذکر چند نمونه از پر بسامدترین ویژگی های ظاهری که حافظ آن ها را به معشوق خود نسبت داده است، بسنده می کنیم:


روی زیبا:



- عارضش را به مَثَل ماه فلک نتوان گفت
نسبت دوست به هر بی سروپا نتوان کرد
- روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
- رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست
- حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه ی اوهام افتاد
- حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کام کارا نظری کن سوی ناکامی چند




- روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست
- کی دهد دست این غرض یا رب که هم دستان شوند
خاطر مجموعه ما زلف پریشان شما
- کس نیست که افتاده ی آن زلف دو تا نیست
در ره گذر کیست که دامی ز بلاست نیست
- ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
کاندرین سایه قرار دل شیدا باشید
- زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین
کان جا مجال باد و زانم نمی دهد



چشم:


- ز چشم شوخ تو جان کی توان برد
که دایم با کمان اندر کمین است
- علم و فضلی که به چل سال دلم
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
- من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست
که چشم باده پیمایش صلابر هوشیاران زد
- آن چشم جاودانه ی عابد فریب بین
کش کاروان سحر به دنباله می رود
- مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند


لب و دهان:



- جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوش تر از این غنچه نیست
- از لبت شیر روان بود که من می گفتم
این شکر گرد نمکدان تو بی چیزی نیست
- با یاد شکر لب گل اندام
بی بوس و کنار خوش نباشد
- در حق من لبت این لطف که می فرماید
سخت خوب است و لیکن قدری بهتر از این
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل
چه خون که در دلم افتاد هم چو جام و نشد




قد:


- در مذهب ما باده جلال است و لیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
- تابو که یابم آگهی از سایه ی سرو سهی
گل بانگ عشق از هر طرف برخوش خرامی می زنم
- بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
که به بالای چمان از بن و بیخم برکند
- می شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود
- ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را


ابرو:


- به جز ابروی تو محراب دل حافظ نیست
طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد
- در کعبه ی کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبله ی ابروی تو در عین نماز است
- گوشه ی ابروی توست منزل جانم
خوش تر از این گوشه پادشاه ندارد
- بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم
- گر غالیه خوش بو شد در گیسوی او پیچید
و روسمه کمان کش گشت در ابروی او پیوست

مژه:


- مژه ی سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
- به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
- یا رب این بچه ی ترکان چه دلیرند به خون
که به تیرمژه هر لحظه شکاری گیرند
- مژگان تو تا تیغ جهانی گیر بر آورد
بس کشته ی دل زنده که بر یک دگر افتاد
- شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است




....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 10-17-2009 در ساعت 04:49 PM
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها