بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 10-30-2009
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
جدید برگردان اشعاری چند از «شیرکو بی کس»

شیر کو بی کسSherko Bekas
مترجم:حسین تقدیسی-قوچان


غمگین ترین برادر بادهای شمال است او
که از شب پروانه کشان ( کردستان)
به خواب های کودکان بی دایه می آید ...


نمایه ی شاعرانه ای است از شاعر معاصر «سیدعلی صالحی»، در توصیف شاعرجهانی کرد « شیرکو بی کس» Sherko Bekas . «شیرکو» زاده ی ماه مه 1940 م در «سلیمانیه» کردستان عراق است. پدرش « فایق بی کس » از کُردمردهای پُر آوازه در شعر آن دوره بود. وی تحصیلات خویش را در « سلیمانیه» و « بغداد» به پایان رساند. بعدها، با همراهی « جلال میرزا کریم» ، «حسین عارف» و کاک« مه م/ محمّد» جریان نوگرای انقلابی ـ ادبی « روانگه» (دیدگاه) را در شعر کردی دامن زد. در مارس 1974 م به جنبش مسلّحانه « ایلول » و برنامه ی رادیویی « صدای پیشمر گه » پیوست. او خود میگوید



در دوران جنگ و بمباران که از همه جا گلوله و بمب میبارید من با اشعارم با « صدام » می جنگیدم. آوارگیدر کوه ها و بر صخره ها، مجموعه ی نخست شعر « شیرکو» را باعث شد. همین آوارگی و غربت، بالاخص پیامد تبعیدش به اردوگاهی در « الرمادی» ، و در ادامه ، «ایران» ، «سوریه»، «ایتالیا»، «سوئد» و... او را شاعرتر و شهیرتر کرد. در 1987 م کمیته ی حقوق بشر«ایتالیا» عنوان اعطایی «همشهری افتخاری فلورانس» را به وی داد. در 88-1987 م «پین کلوپ» (انجمن قلم «سوئد») جایزه ی جهانی«توخولسکی» (نویسنده ی آلمانی در زمان «نازی» ها) را به اوارزانی داشت. حالا دیگر، جمعی از اصحاب نقد و نسیه، قایل به هم طرازی «شیرکو» در رسته ی شاعرانی چون«یانیس ریتسوس»،«پابلونرودا» ، «ناظم حکمت»، «محمود درویش»، «عبدالوهّاب البیاتی» و«احمد شاملو» هستند. خود «شاملو» اذعان دارد : یکی از ارزشمندیهای زندگی من دیدار با بزرگ مردی چون «شیرکو بی کس» است. برگردان شعرهای «شیرکو» را باید در زبان های آلمانی ، فرانسوی،ایتالیایی، سوئدی، نروژی، انگلیسی، فارسی، عربی، ارمنی، ترکی،دانمارکی، مجاری و ... سراغ گرفت. حتّی در کتاب های درسی کشورهایی چند.
خودمختاری نسبی «کردستان عراق» (92-1991 م) ، به «شیرکو» فرصت داد تا ـ چندصباحی و ماهی ـ به عنوان یک رجل سیاسی، در هیأت وکیل مجلس، سپس،اولین وزیر فرهنگ «حکومت اقلیم کردستان» به این ایمان برسد که : «صندلی شعر خیلی فراتر از سیاست است. سیاست و شعر نمی توانند یک مسیر واحد را طی کنند». بنابراین، با پرهیز از سیاست، به تأسیس مؤسّسه ای انتشاراتی در «سلیمانیه» مبادرت ورزید. «شیرکو» هنوزهم سرپرست آن چاپخانه است ...
ازآثار اوست : مهتاب شعر 1968/ کجاوه ی گریان 1969/ من عطشم را باآتش فرو می نشانم 1973/ سپیده دم 1978/ دو سرود کوهی 1980/ رود1983/ عقاب قرمز 1985/ آینه های کوچک 1986/ درّه ی پروانه 1991/ آفات 1993/ صلیب، مار و روزشمار یک شاعر 1998/ سایه 1999/ زن وباران 2000/ مردی بر درخت سیب 2002/ گورستان چراغ ها 2004/ سنگسروده ها 2005/ از گل تا سوختن 2006/ هفتاد پنجره ی متحرّک 2007/ گردن بند 2007/ تو می توانی با بوسه ای عمیق به جوششم درآوری2007/ جویبار و چمنآب 2008
«قصیده ی زمستانی»

درخزان
به اندوختن واژه می پردازم
بلکه،در برف ریزان
قصیدهی مفصّلی را رقم زنم
برای دوست داشتنت !
«احاطه»

مرامی توانی یک امشب
ببری وسط سمفونی گل های [بامدادیِ] فردا
عطرمرا، نظیر پَری
آویزتار موی بلندت کنی
رنگ و لعابم را بدهی
دستآن بادی که
درحواشی اش، حالا، یأس را شعله ور می کند
وخزان را ـ با خش خش ـ یله کرده جلوی [پایش ].

احاطه داری به کتابت دوباره ام
قادری به قرائت مجدّدم .
تقدیرآسمانی ام شده ای
نیز،می توانی مرا بزدایی!

«کشتار»

دربالا
ازحال رفت پرنده ای
وقتی دقیق شد
ابری را در افق، به قتل رساندند .

درکوهستان
به اغما فرو رفت موجآب رودی
وقتی مشاهده کرد
آنسوی تر، سرچشمه ی رودخانه را خفه کردند .

درخانه نیز، بیهوش شد کمانچه ای
وقتی به چشم دید
پایینـ به روی جاده ـ
شعری را کشتند !
«جاودان یاد»

کالبدی گم است
لکن،هر روز
دربازار و
خیابانها رؤیت می شود .
میخندد در شعر
تردّدمی کند در قصّه و
ایستاده است در نمایشنامه.

ماننده ی تنی
هیچش نمانده است
شده است آب زیرزمین
امّا،به رودخانه می ماند در سطح .
اینک،
کنارریشه ی درختی
لَم داده است
امّا،در اوج، خود برگ است
جوانه ی نازک و کاکل [درخت] است و
چشم همیشه اش به ما است.

اکنون،
پیکری ناپیدا را ماند
لیکن، در چهار فصل سال
همراه هماره ای است
یاباران است یا برف
یاباد
یاآفتاب و
یاآتش .

کالبدی گم است
بااین همه، در هر سرایی
حاضراست
نان است
آب است !
«قرض»

به خاطر خشکی سال ام
بارانی وام گرفتم از ابر
گفتم : پس می دهمت اگر داشتم !

بابت سیمای درب و داغانم
اشعه ای وام گرفتم از آفتاب
گفتم : پس می دهمت اگر داشتم !

محض حُزن و تنهایی ام
گیتاری وام گرفتم از جویبار
گفتم : پس می دهمت اگر داشتم !

سال سپری شد و
همچنان،نداشتم که ادای دین کنم
تاآن روز که
سه شعر شایسته
انباشتندم از رگبار
ازشرار
ازآواز و
پیوست سه بوسه ی سبز
افزونتر [از قروضم ]
بدهی هایم را پرداخت کردم.
«ناپیدا»

هرنوبت،سر روی شانه ام می گذاری
واردبه گیسوانت که می شوم
پروانه ای می گردم سرگردان ؛ در آن میان
گم می شوم و برنمی گردم .

هردفعه ،
دست توی دستم می نهی
پنج انگشت ام
بدل به پنج ماهی کوچک می شوند و
به ژرفآب راکد
چشمهات
می لغزند
ناپدیدمی شوند و باز نمی آیند .

آنگاه ،
به خویشتنم مراجعه می کنم
یکّه ام و
توآنجا نیستی .
ته واو
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:00 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها