بازگشت   پی سی سیتی > هنر > فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie > سینمای ایران

سینمای ایران در این بخش به سینما تلویزیون و تئاتر ایران و اخبار مربوط به آن میپردازیم

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 11-24-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض چهار مصاحبه ي خواندني با بهرام رادان

چهار مصاحبه ي خواندني با بهرام رادان

همه مي گن چرا سر شمعي در باد سيمرغ گرفته. بهرام كه كارهاي بهتري داشت.
قبول ندارم. داورها نشسته اند و تصميم گيري كرده اند. آنطور كه در بيانيه آنها من فهميدم، علاوه بر كيفيت به كميت هم نظر داشتند. شايد به خاطر مجموعه كارهاي امسالم در جشنواره (كه 4 فيلم بود) به نقشم در شمعي در باد كه طولاني ترين و پرفرازونشيب ترين نقشم بود جايزه دادند.
مصاحبه ما با بهرام رادان شروع شده. اگر ليد و مقدمه ندارد، به آقايي و خانمي خودتان ببخشيد. زمان اين مكالمه همين ديروز است و مكانش خانه اي در محله زعفرانيه. دليل فقدان شيوه كلاسيك ورود به يك مصاحبه هم، اين است كه اصولا، به قول بهروز افخمي، <سينما چيه؟>
كدام فيلم امسالت را بيشتر دوست داشتي؟
هيچ كدام از كارهايم را بيشتر از آن يكي دوست نداشتم. به همه در يك سطح علاقه دارم.
حتما قبول مي كني كه جواب مثل اين، زياد شنيده ايم.
من دروغ نمي گم. بين بازي هاي امسالم به هيچ كدام بيشتر علاقه ندارم. اگر هم از يكي خوشم نمي آمد مي گفتم. مثل نقشم در رز زرد كه اصلا دوستش ندارم. رادان احتمالا از جوانترين بازيگر اني است كه سيمرغ نقش اول را مي برد: <24 سالمه> فكر كنم در مردهاي بازيگري كه سيمرغ برده اند از همه جوانتر باشد.
خب، فكر نمي كني براي شما كمي زود بود؟
چطور؟
بالاخره... شايد خود من كه سنم كمي از تو بيشتر است الان نبايد مسووليتي در اين حد در روزنامه داشتم.
نه، چنين چيزي نيست. زود يعني چه اصلا؟ سن معيار درستي براي بردن جايزه نيست. البته من نمي گويم كه در كارم به بلوغ رسيده ام، ولي اين جايزه نقطه عطف كارنامه بازيگري من است و ربطي هم به سن و سال ندارد.
وقتي وارد خانه رادان شديم، تابلويي با عنوان <رضا رادان، وكيل پايه يك دادگستري> در حياط جلب توجه مي كرد. خانه اي قديمي در حصاري از ساختمان هاي بلند، عجيب بود كه ساكنان اين خانه با لجاجت ديوارهايي را كه به آن دل بسته اند، حفظ مي كنند: <من ته تقاري بودم، خواهر و برادر بزرگم پزشك و دندانپزشك شدند و لابد من هم بايد دنبال آنها مي رفتم. اما من آنقدر، عاشق همه شغل هاي دنيا بودم كه بازيگر شدم. اينجا، در اين حرفه، همه شغل ها را تجربه مي كنم.>
بهرام دانشجوي مديريت بازرگاني است: <داره تموم مي شه.>
گرچه ما گاوخوني را نپسنديديم، اما رادان همچنان اصرار دارد كه مديون بهروز افخمي است: <اولين كارگردان درجه اولي كه آمد سراغم بهروز افخمي بود. با او آمدم در جمع آدم هايي كه خيلي منتظرشان بودم و دوست داشتم با آنها كار كنم.> آدم هايي كه رادان مجبور است رو در بايستي كند و اسمشان را نبرد تا بقيه دلخور نشوند.
-از اين به بعد جريان خيلي فرق مي كند. براي من كه فقط 4 سال است در سينما هستم، تازه بازي شروع شده.
و اين بازي، تازه شروع شده، يعني وسواس و دقت و كار. يعني آقاي كارگردان عزيز دوران شور عشقي تمام شد. اگر فيلمنامه حسابي داري روي من حساب كن.
-من دوست دارم بلندپرواز باشم. روزي كه مي خواستم بازيگر سينما بشم، همه گفتند: <هه!> اما حالا...، اين سقف آرزوهاي من نيست، (البته اصولا هنر سقف ندارد) و چيزهاي بيشتري هم وجود دارد كه بايد براي آنها فعاليت كنم.
بحث ما مي رسد به جشنواره هاي خارجي.
-خانم ها زياد جايزه برده اند. نيكي كريمي، ليلا حاتمي و ... اما در مورد آقايان كمتر اين اتفاق افتاده. من كه يادم نمي آد.
و بازي در فيلم هاي خارجي؟
امكانش هست.
نيست.
چرا هست.
در اين شرايط...؟ بعيد است.
جام جهاني 1978 اگر به يك بازيكن ايراني مي گفتي بايرن مونيخ هرگز باور نمي كرد اما 20 سال بعد اين اتفاق افتاد. تازه الان خيلي عاديست و شما تعجب نمي كني.
اما تفاوت سينما و فوتبال تفاوت زبان است .
بله ابزار سينما، زبان است، اما مي شود. ضمن اينكه در فوتبال تو را مي خواهند اما در سينما تو بايد بخواهي تا خواسته شوي.
سقف تو اينجاست؟
سقف يعني چي؟ براي هيچي سقف نيست. مي تواني بالا و بالاتر بروي.
وسط اين حرف ها يادمان آمد كه اصلا از جايزه و روز جشنواره نپرسيديم. رادان اصلا پنهان نمي كند كه اين جايزه چقدر برايش عزيز است و چه موقعيتي است.
مي دانستي؟
صد در صد نه. همان موقع فهميدم. البته يك چيزهايي شنيده بودم.
لحظه عجيبي بود. رادان و پژمان بازغي كه از شانس هاي مسلم سيمرغ بودند دست هاي همديگر را گرفته بودند. وقتي هم كه اسم بهرام خوانده شد، اولين نفري كه او را بغل كرد پژمان بود. بعد هم پارسا پيروزفر و شهاب حسيني. پرويز پرستويي هم تا دم پله ها آمد و بهرام را بغل كرد.
از لحظه اي كه اسمم را خواندند تا لحظه اي كه با جايزه برگشتم سر جايم، تقريبا چيزي يادم نيست.
جايزه گرفتن مهم تر بود يا تحسين شدن؟
تحسين شدن بايد جايزه بياورد. تحسين اينجوري در تاريخ ماندگار مي شود.
زماني كه آنجا بوديم، تلفن بهرام مدام زنگ مي خورد و اين زنگ ها، زنگ هاي تبريك بود.
بالاي سرش دو تابلوي بزرگ هست. اينطرف <ال چه> با كلاه كج و سيگار برگ كوبايي و چشم هاي نافذش كه انگار خدا خلقش كرده براي اينكه برود تو دل آدم ها و اينور 4 كلمه ژاپني كه ترجمه شان مي كند: <صداقت، آزادي، عشق و زيبايي.>
چهره ات خيلي كمكت كرد؟
چهره يك پوئن است، اما مثل ثروتي است كه از پدر آدم به ارث مي رسد، ارزش نيست البته چون سينما هنر بصري است اهميت دارد، ولي من تصميم گرفته ام روي توانايي هاي ديگرم هم تكيه بكنم. در فيلم هاي امسالم خيلي سعي كردم اين چهره را خرد بكنم.
مثل نقشي كه در ننه گيلانه داشتي؟
من آدم ها را نگاه مي كنم. دنبال آدم هاي متفاوتم. آدم هايي كه با بقيه فرق دارند، به چشمم مي آيند براي اينكه ازشان الگو مي گيرم. جانباز قطع نخاعي اي هم كه من در ننه گيلانه نقشش را بازي كردم، بخشي از شخصيت يك آدم واقعي بود كه من در خودم متولدش كردم. بازيگري يعني زنده كردن شخصيت آدمي كه در سناريو است. هرچه تو اين آدم را طبيعي تر بازي كني، يعني به دنياي او بيشتر نزديك شده ايم. اينطوري است كه تماشاچي هم، تو را باور مي كند.
و اگر باور نكند؟
بازيگري شغل غريبي است. تو تا زماني هستي كه تماشاچي بخواهدت. ما انتخاب شده آدم هاي ديگري هستيم و تضمين كمتري در كارمان وجود دارد. ممكن است يك بازيگر بسيار توانا باشد، اما مردم نخواهند، مي دانيد يعني چي؟ برعكسش هم هست. يعني آدمي كه بازيگر نيست اما طرفدار دارد.
دليلت براي ردكردن پيشنهاد هاي تبليغاتي چيست؟
براي اين قبول نكردم كه پيشنهادها استاندارد نبودند. الان تبليغات ما بازاري است، فقط يك عكس مي خواهند از آدم و همين. من هم تا وقتي كه درست بشود صبر مي كنم.
مي پرسيم سيمرغ روي دستمزدش تاثير گذاشته؟ جواب مي دهد: <هنوز نمي دانم... مي پرسيم راست است كه دوست دارد يك شغل اصلي داشته باشد؟> جواب مي دهد: <آره. دوست دارم بازيگري عشق باشد.>
مي پرسيم چه كاري... و جواب مي دهد: <هنوز معلوم نيست!>
رادان خوشبختانه بي شيله پيله است. مصاحبه با او خيلي سخت نبود. گرچه اصولاً وقتي گوشت سيمرغ زير زبان آدم مزه مي كند، سعي مي كند جواب كمتر خبرنگاري را بدهد!

مصاحبه با بهرام رادان - هفته نامه سينمای نو
بهرام رادان سال 1379 بعد از شور عشق در آبي بازي كرد ولي اين فيلم بعد از آواز قو كه چهارمين فيلمش بود ، اكران شده است . اين بهانه اي شد تا در اين گفت وگو رادان درباره خودش و بازيگران هم نسلش صحبت كند .
مي دانم كه هنوز دانشجويي ، واكنش دوستان همكلاسي هات قبل و بعد از بازيگر شدن تو چقدر تغيير كرده ؟
معمولا اول و آخر هر ترم مي روم كلاس و در طول ترم زياد با كسي روبه رو نمي شوم . ولي مثل هر جاي ديگري ، عده اي محبت دارند و عده اي بي تفاوت اند . دانشگاه هم يك اجتماع كوچك است .
شهرت تو به عنوان بازيگر روي رفتارشان تاثير گذاشته ؟
آنها كه مي شناسند بله . البته خيلي ها هم نمي دانند .
حالا مي خواهم بدانم نظرت به طور كلي درباره ي مفهوم شهرت چيست ؟
هر كس بگويد : شهرت را دوست ندارم ، دروغ مي گويد . همه دوست دارند پيش اطرافيانشان به يك خصلت معروف باشند .شهرت دوست داشتني است . ولي هر چيز دوست داشتني يك سري محدوديت مي آورد . شهرت باعث مي شود راحت نباشي ، حصار خصوصي زندگي را كوچك و كوچك تر مي كند تا مي رسه به ابعاد خانه اي كه در آن زندگي مي كني و چند تا دوست به تعداد انگشتان دست .
شهرت با خودش پيامد هاي تلخ و شيرين مي آورد . تلخي ها بيشتر است يا شيريني ها ؟
بستگي به سرشت و ظرفيت آدم دارد ، كه چقدر بتواند شهرت را هضم كند . من دوستش دارم . اگر هم محدوديتي دارد من ، راضي ام . با همه چيزش كنار آمده ام .
به خاطر علاقه ات به بازيگري كتر آمده اي ؟
بازيگري اول براي من يك تفريح بود ، بعد يك كار شد ، و حالا تبديل به شده به يك عبادت . اين را از ته دل مي گويم . عبادت نه به معناي كليشه اي و رايجش .....
مي تواني بيشتر توضيح بدهي ؟
نه ! مثل اين است كه بخواهم فضايي را برايت تشريح كنم كه هيچ ذهنيتي از آن نداري . هر چقدر هم توضيح بدهم فايده اي ندارد ، چون آن فضا را من حس كرده ام . فكر مي كنم هر كس بازيگري را به شكل خاص خودش درك مي كند.
قرار است انتهاي اين عبادت به چه چيزي ختم گردد؟
به كمال
وقتي به كمال در بازيگري برسي مي گذاريش كنار ؟
مطمئن باش كه همين كار را مي كنم .
از كجا مي فهمي به كمال رسيده اي ؟
يك چيز دروني است. اين طور نيست كه بگويم اگر مثلا اسكار يا معتبر ترين جايزه جهاني را گرفتم به كمال رسيده ام ، يا اگر نقش تمام آدم هايي را كه مي شناسم و با هم فرق دارند بازي كردم كامل شده ام .
زمان رسيدن به آن اصلا معلوم نيست . شايد يك سال ديگر باشد ، شايد هم تا آخر عمر ادامه بدهم و نرسم .
اين كمال كه با آن شهرت نسبتي ندارد ؟
نه ، شهرت بخش مادي قضيه است .
براي رسيدن به اين كمال از چه ابزارهايي استفاده مي كني ؟
ابزارها از پيش تعيين شده نيستند . به تدريج كه جلو مي روي ، پيدايشان مي شود .
مي تواني مثال بزني ؟
مثل اين است كه در يك جنگل مه آلود هستي و از دور يك پرتو نور مي بيني ، به سمت آن مي دويي و جز آن نور چيز ديگري را نمي بيني .
تعدادي قواعد و اصول وجود دارد كه از آن به عنوان فن بازيگري ياد مي كنند . اين بخش از قضيه چقدر برايت مهم است؟
خيلي . همه چيز بر اساس حس نيست . به خصوص در آواز قو سعي كردم به تمام نكاتي كه از كلاس هاي آموزشي و كتاب هاي درباره بازيگري به دست آورده ام ، عمل كنم . ولي لين طور هم نيست كه بتوان حس را كنار گذاشت و صرفا به تكنيك تكيه كرد .
انتقادي كه قديمي ترها نسب به بازيگران جوان هم نسل تو وارد مي كنند ، اين است كه جوان ها كم تر براي آموختن قواعد بازيگري تلاش مي كنند . چه جوابي براي اين انتقاد داري ؟
اين قديمي تر ها و پيشكسوتان كه مي گويي ، من نمي شناسم ، چون هر وقت پاي صحبت هاي آنها نشسته ام ، اين حرف را نشنيده ام . اما همه جا از آنها چنين چيزهايي نقل شده است ....
هميشه موقع رودرو شدن ، ملاحظه هايي وجود دارد به هر حال نمي توان منكر اين مساله شد كه ورود جوانان باعث تحول سينماي ايران شده ، به خصوص از لحاظ اقتصادي ، من نمي گويم سينما مديون اين جوان هاست ، ولي حد اقل بايد كمكشان كند .
در ميان بازيگران جوان ، مطمئن باش هر كس در حال رشد است ، بالقوه چيزي درون خودش دارد.
تا وقتي اين نيروي بلقوه در حال تجديد شدن است ، اين رشد ادمه دارد. وقتي تمام شد پايين مي آيد .
اين جا بحث ستاره ها و ستاره سازي پيش مي آيد، نظرت نسبت به اينها چيست ؟
ستاره چند قدم جلو تر از بازيگر است و هم محبوب . شهرت زود گذري كه از دل نشريات – به قول شما –
زرد بيرون مي آيد ، ربطي به ستاره بودن ندارد .
با تعريفي كه ارايه دادي چطور مي شود فهميد كدام يك از اين بازيگران جوان ستاره هستند؟
بايد زمان بگذرد . موج منفي اي كه هم زمان با شروع كار ما به وجود آمد تاثير گذار بود . بقيه دوستانم را
نمي دانم ، ولي روي من تاثير مثبتي داشت . هر چقدر اين حرف ها را مي شنيدم ، محكم تر مي شدم . با خودم
مي گفتم بايد كاري كنم كه بفهمند آن طوري كه فكر مي كنند ، نيست . پس سكوت كردم و حالا مي خواهم با كارهايم ، خودم را ثابت كنم . براي همين به زمان نياز دارم
ولي قبول داري بعضي از دوستانت با بازي در هر فيلمي كه پيشنهاد مي شود ، به تلاشي كه مي گويي طمه مي زنند؟
نه هر كس كار خودش را مي كند . راه خودش را مي رود . نمي شود براي همه هدف تعريف كرد .
اما موقع قضاوت خشك و تر با هم مي سوزند . آنهايي كه اينطور قضاوت مي كنند ، در اشتباهند . همه را كه نمي شود كنار هم قرار داد . حتي بچه هاي يك پدر و مادر را در يك رديف طبقه بندي نمي كنند ، چه رسد به يك طيف از جوانان بازيگر .
به هر حال هنگام طبقه بندي مي گويند: بازيگران جوان .
اشتباه مي كنند ببين ! يك مساله اساسي تر وجود دارد اگر فيلم هايي كه اين جوانان بازي مي كنند ، بد است قبلش بايد ديد چرا اين فيلم ها ساخته مي شوند .
خودت بگو چرا ساخته مي شوند ؟
پشت پرده سينماي ما مثل خانواده مافيايي است . هر كارگردان يا بازيگري ، عده اي حامي دارد كه هر كاري بكند از او تعريف مي كنند . رقيبانشان هم آنها را مي كوبند .
اين شامل منتقدان هم مي شود ؟
در مورد بعضي از آنها بله. البته منتقدان تعدادشان زياد است . و روز به روز هم با اسامي جديدي مواجه مي شويم.
شخصا منتقدان را دوست دارم ، چون مي توانم از طريق آنها اشكال هاي خودم را پيدا كنم ، مثلا يكي از آرزوهاي من اين است كه نقد مستقل بازيگري در ايران جا بيفتد .
حالا برويم سراغ آبي قبل از اين فيلم ، از حميد لبخنده ذهنيتي داشتي ؟ سريالهايش را ديده بودي ؟
در پناه تو را اصلا نديده بودم . در قلب من را هم قسمت هاي آخرش را تماشا كردم فكر مي كنم لبخنده در آبي به هدفش رسيده . يك فيلم تجاري خوش رنگ و لعاب ساخته و از ابتدا هم قرار بوده اين فيلم همينطور باشد .
هيچ وقت نپرسيدي چرا اسم فيلم آبي است ؟
اولين سوالي كه بعد از خواندن فيلم نامه پرسيدم همين بود .
به پاسخ لبخنده كاري ندارم . وقتي فيلم را ديدي نظرت قانع كننده بود ؟
حقيقتش را بخواهي نه . اين اسم بيشتر از آن كه به فيلم بيايد ، به خاطر تماشاگر است . ولي حساسيتي روي اين مساله نداشتم .
نظرت درباره انفعال و تسليم بودن شخصيت ارسطو در برابر مهتاب چيست ؟
در فيلم ، مهتاب نسبت به ارسطو قدرت بيشتري دارد . از امتيازهاي بيشتري بهره مي برد ولي مشكلات خودش را دارد . ارسطو ، زندگي آرامي دارد و در عين حال مطيع است . برخورد و كنش و واكنش هاي اين آدم مطيع در برابر يك آدم مهاجم و پرخاشگر قصه را پيش مي برد .
مجموعه سكانس هايي كه مهتاب و ارسطو به عقد هم درمي آيند ، برايت باور پذير بود ؟
از اول با آن مشكل داشتم . با لبخنده هم بر سر آن بحث مي كرديم . ولي استدلالي كه لبخنده به عنوان كارگردان و فيلمنامه نويس داشت ، اين بود كه ارسطو پسر مطيعي براي خانواده بوده حالا هم مقاومتي نمي كند ، چون نمي داند مساله چيست . وقتي هم كه مي فهمد پدرش به زور چاقو مجبورش مي كند .
وقتي فيلم را ديدي چطور بود ؟
اگر فيلم را با ديد فانتزي نگاه كني قانع كننده است . ولي در نگاه جدي ، آدم كنجكاو كمتر قانع مي شود ، يك مساله ديگراين است كه من هم مثل ارسطو، پشت صحنه آبي مطيع بودم . چون مي خواستم ياد بگيرم . هنوز شور عشق را نديده بودم و مي خواستم از كار كردن با يك گروه تمام حرفه اي ، تجربه كسب كنم .
جدا از آبي چقدر بازيگر نقش مقابل را در بازي خودت تاثير گذار مي داني ؟
يك سري بازيگر در سينماي ما هستند ، كه وقتي از دور نگاه مي كني ، با خودت مي كويي تا 50 % كارت را جلو مي اندازد. ولي وقتي كار مي كني مي بيني اين طور نيست ولي اصولا بازيگر حرفه اي اخلاق حرفه اي هم دارد. مثل ساير عوامل دو بازيگر مقابل هم در طول كار ، كنار هم هستند و در انتها خداحافظي مي كنند و مي روند . با اين حال نمي توانيم منكر اين مساله شويم كه در لحظات احساسي فيلم ، اين دو بازيگر مثل دو تا سنگ روبهروي هم قرار گرفته اند . اخلاق حرفه اي باعث مي شود علاوه بر احساس راحتي در برابر بازيگر نقش مقابل ، هيچ مشكلي هم پيش نيايد .
به نظرت رابطه انساني خوب دو بازيگر در پشت صحنه چقدر روي پرده انعكاس پيدا مي كند ؟
تا 60 ، 70 % مشخص مي شود . مثلا فكر مي كنم رابطه خوب من و امين حيايي سر صحنه رز زرد خيلي به تماشاگر منتقل شود . در حالي كه بين دو شخصيت كه ما بازي مي كنيم رابطه دوستانه چنداني وجود ندارد .محض تصادف كنار هم قرار گرفته اند ، يكي از قشر مرفه جامعه و ديگري از طبقه پايين .
ارسطو در فيلم ساز مي زند ، خودت هم بلدي ؟
نه ، اصلا . فقط شنونده موسيقي هستم . البته فلوت پيشنهاد من و هديه تهراني بود . اول قرار بود گيتار يا ويلن باشد كه سر تمريناتپيشنهاد اين ساز را داديم . پز دست گرفتن لوت از گيتار و ويلن قشنگتر و غير تكراري تر است.
و حرف آخر ؟
حرف خيلي جالبي از آقاي كيارستمي در يكي از مصاحبه هايشان خواندم كه گفته بودند : « فقط احمق ها تغيير عقيده نمي دهند » حرف خيلي بزرگي است . چون مرور زمان باعث مي شود من در راهم ثابت قدم شوم ، ولي انتظار نداشته باشيد پنج سال بعد همين حرفها را تكرار كنم . هر چند كه پايه حرفهايم همين عقايد امروزم خواهد بود .


مصاحبه با بهرام رادان - سايت فيلم و سينما
هنوز در بازيگري به جايي كه مي خواستم نرسيده ام
از شروع بازيگري در سينما تا زمان اكران « آبي» چه مسيري را طي كردي؟
چون به بازيگري علاقه به هيوا فيلم رفتم كه خانم ثريا قاسمي ، ميكايل شهرستاني و فهيمه راستكار آنجا بودند .
دو هفته سر كلاس مي رفتم و بعد چند نفر از ما را جدا كردند و معرفي كردند به جايي كه هنرجو خواسته بود.
فورا عكس گرفتم و آنها را به آدرسي كه داده بودند بردم و تازه فهميدم كه اينجا شكوفا فيلم است . فرم پر كردم و عكس ها را هم دادم و هنوز نمي دانستم چه خبر است .چند نفر با من صحبت كردند كه بعدا فهميدم يكي از آنها ، داريوش باباييان ، تهيه كننده است و نفر ديگر هم نادر مقدس كارگردان است . بعد از تست گريم و تست عكس و تست بازي و تست دوربين و..... بالاخره گفتند من را براي بازي در فيلمشان انتخاب كرده اند . تا سه روز مانده به فيلمبرداري كه سناريو را به من دادند ، حتي نمي دانستم نقش چندم فيلم را دارم . فيلم نامه را كه گرفتم گفتند كه تو نقش مجيد را داري و تازه فهميدم كه نقش اول فيلم است ( در متن اوليه اسمش مجيد بود كه من درخواست كردم عوضش كنند و تبديل به كيان شد. ) به اين ترتيب با خامي و بي تجربگي سر فيلم« شور عشق»
رفتم و بعد از آن ديگر روي غلتك افتادم و فيلم هاي بعدي پيش آمد . اول راجع به « ساقي » با من صحبت كردند كه چون تا زمان فيلمبرداريش فاصله افتاد ، قبل از آن در « آبي » بازي كردم . بعد از « ساقي » هم كه « آواز قو »
بود . سال 80 به خاطر اينكه فيلمنامه هايي كه به من پيشنهاد شد را دوست نداشتم ، در هيچ فيلمي بازي نكردم و اوايل سال 81 هم « رز زرد » داريوش ف5رهنگ را كار كردم .
از همان اول دوست داشتي بازيگر حرفه اي بشوي يا صرفا علاقه داشتي و بعد پيش آمد ؟
خيلي دوست داشتم بازيگر بشوم ؛ اما چون محيط را نمي شناختم به خودم مي گفتم حالا به عنوان تفريح اين كار را مي كنم . اما حالا كه به شناخت رسيده ام ، جدي تر هم شده ام . كم كم زواياي پنهان كار هم برايم باز ميشود.
اعتقاد داشتي كه براي روي غلتك افتادن بايد هر چيز بدي را بپذيري يا مي خواستي از همان اول با وسواس نقش هايت را قبول كني ؟
اصلا عملي نيست كه از همان اول از روي وسواس پيش رفت . در هر كار حرفه اي – نه فقط سينما – اولش بايد كمي كوتاه بيايي . اما اينكه مي گويم كوتاه آمده ام به اين معني نيست كه هر فيلم نامه بدي را قبول كرده باشم .
با اطمينان مي گويم كه فيلم نامه هايي را انتخاب كردم كه حداقل از بقيه كارهايي كه در آن زمان به من پيشنهاد شده بود ، بهتر بودند . بعد از « شور عشق » بازي در دو فيلم به من پيشنهاد شد كه آنها را رد كردم و « آبي » را پذيرفتم . آن دو فيلم هم اكران شد و توجهي به خود جلب نكرد . در بين فيلمنامه هايي كه به دستم رسيده ، تا به حال آن پنج تا را انتخاب كردم كه هر كدام در زمان خودش بهترين انتخابم بوده است . البته منظورم اين نيست كه همه فيلمنامه هايي كه رد كردم ضعيف بوده اند . مثلا فيلمي به من پيشنهاد شد كه آن را دوست داشتم و مي خواستم در آن بازي كنم و بعدا هم اكران شد ، فيلم موفقي بود . اما همزماني ساخت آن با « آواز قو » مجبورم كرد فقط يكي از آنها را انتخاب كنم و من هم « آواز قو » را بيشتر دوست داشتم .
ملاك قبول كردن نقش برايت فقط فيلمنامه است ؟
نه ، اصلا . من حتي به تدوين و گريم فيلمم هم اهميت مي دهم . در همه كارهاي سينما هم سرك مي كشم و كنجكاوي مي كنم تا ياد بگيرم . حتي وقتي كه قبل از شروع فيلم به سازندگان آن پيشنهادهايم را مي گويم ، راجع به گريمور آن هم صحبت مي كنم . به هر حال روال كار اينست كه از دفتري با من تماس مي گيرند و براي كار دعوت مي كنند . اولين سوالم اينست كه « كارگردان فيلم چه كسي است ؟ » . بعضي وقتها ممكن است همين اسم كارگردان باعث شود كه بهانه اي بياورم و عذر خواهي كنم . اگر نه كه سناريو را مي فرستند و خواندن آن است كه همه چيز را مشخص مي كند و تكليف كار معلوم مي شود.
كارگردان هاي ما بر اساس سابقه و تواناييشان رده بندي دارند و كارگردان تاپ و درجه يك از كارگردان درجه دو و درجه چهار جداست . اما آنها را هم بايد نسبت به فيلمنامه اي كه مي خواهند بسازند سنجيد . مثلا اينكه او قبلا در اين ژانر كار كرده يا مي خواهد سبكش را عوض كند ؟ و اگر كار كرده فيلم هايش در چه سطحي بوده اند ؟ البته اين مساله هم هست كه بعضي از كارگردان ها كار جديدي مي كنند يا اصلا تازه كار هستند و بعضي وقتها هم پيش آمده كه اين تجربه ها تبديل به فيلم موفق شده اند . اما من بعد از مسيري كه در سينما طي كرده ام و جايي كه رسيده ام ، دلم نمي خواهد ابزار تجربه كردن ديگران بشوم . پس دنبال فيلمي مي گردم كه فيلمنامه و كارگردان و عواملش اين اطمينان را به من بدهند كه فيلم خوبي از آب در بيايد .
اگر يكي از همان كارگردان هاي – به قول خودت – تاپ ، پيشنهاد بدهد در فيلمش بازي كني ، امكان ندارد كه بدون سوال و بدون خواندن سناريو قبول كني ؟
امكان ندارد ، اول بايد فيلمنامه را بخوانم . اين خواسته من حق اوليه هر بازيگر است و توهين به هيچ كارگردان و فيلمنامه نويسي هم نيست.بعضي وقتها نگاه منفي مي كنند كه « ببين رادان مي خواهد فيلمنامه فلان استاد را محك بزند » در حالي كه قضيه اصلا اين طوري نيست . من اگر اصرار بر خواندن فيلمنامه كامل و نهايي دارم ، به اين خاطر است كه اصلا ممكن است به اين نتيجه برسم كه فيلمنامه عالي است و كارگردان و عوامل هم عالي هستند ؛ اما اين نقشي است كه من از عهده اش بر نمي آيم . وقتي هم كه در فيلمنامه ببينم نقش بيشتر از حد توان من است امكان ندارد قبولش كنم . به اين خاطر است كه روي خواندن سناريو اصرار دارم و بدون آن هيچ توافقي نمي كنم.
پيش آمده كه كارگرداني كل فيلمنامه اش را با جزييات زياد در مدت طولاني براي من تعريف كرده و آخرش گفته « خوب حالا كه كل فيلم را فهميدي ، قرارداد مي بندي يا نه؟ » من در اين صورت نمي توانم تصميم بگيرم و بايد قبل از آن سناريو را بخوانم .
من فيلمهايمان را به دو دسته تقسيم مي كنم : آنهايي كه هدفشان جلب مخاطب است و آنهايي كه اين هدف را ندارند . اين تقسيم بندي نه ارتباطيبه خوب يا بد بودن فيلم دارد و نه ارتباطي به پرفروش يا كم فروش بودن آن . مثلا فيلمهاي زيادي داريم كه با هدف جذب مخاطب ساخته شده اند و فروش كمي داشته اند . اين دسته بندي به هيچ عنوان معني تحسين يا تحقير فيلمها را ندارد ، اما به هر حال ملاك ها در فيلم هاي هر دسته متفاوت است .
مثلا در فيلم دسته دوم ممكن است فقط به دنبال بازيگري با توانايي ايفاي اين نقش باشند ؛ ولي فيلم دسته اول علاوه بر توانايي ، به دنبال شهرت و محبوبيت بازيگر و زيبايي ظاهريش هم هست . به نظر مي آيد كه تمام فيلمهاي اكران شده و اكران نشده تو در دسته اول مي گنجد. اين مساله تعمدي بوده است؟
كاملا همينطور است . من دوست دارم فيلمم پر مخاطب باشد و يكي از هدفهايم است . الان ديگر مفهوم پر مخاطب با عامه پسند تفاوت پيدا كرده و اصلا نمي توان مخاطب زياد را به حساب بي ارزش بودن فيلم گذاشت .
چون اصلا عوام ما ديگر آن عوام سابق نيستند. در بين آنها آدم هاي تحصيل كرده هستند ، آدمهايي هستند داراي تفكر و به سينما هم كه مي روند ، خيلي جدي فيلم را مي بينند و تحليل مي كنند . براي من پيش آمده كه بيننده فيلمم با من بحث كرده و چنان خوب و مسلط فيلم را تحليل كرده كه من در جوابش در مانده ام . ديده ام كه
مي آيند و من را كه در اين سينما هستم ، فيلم مي بينم ، نقد مي خوانم و كتاب و مجله مي خوانم را با دليل محكوم مي كنند . پس براي اين مخاطب عام ديگر نمي توان كلمه عوام را به آن معني به كار برد. مخاطب سينما مخاطب تحصيل كرده و با شعور است و جذب او به فيلم نه تنها منفي نيست ، كه مثبت هم هست . اصلا تعريف سينما اين است و هدفش اين است كه فيلم اكران شود و عده اي بيايند و حاصل كار را ببينند . اين درباره همه فيلم ها و همه فيلم سازان هم صدق مي كند. امكان ندارد كسي دلش نخواهد فيلمهايش پر مخاطب باشد . وقتي هم كه اين اتفاق براي فيلمش ميفتد، پيش خودش تحليل مي كند و مي خواهد دليلش را پيدا كند تا در فيلم بعدي اصلاحش بكند . يا اينكه به مخاطب خاص قناعت مي كند ؛ كه براي خودش قابل احترام است . اما من دوست ندارم براي مخاطب خاص باشم . وقتي جلوي دوربين هستم ، همه سعيم را انجام مي دهم كه احساسم را به عده بيشتري از تماشاگران منتقل بكنم . تمام مدت بازي به اين فكر مي كنم كه الان در سالن سينما ، جلوي پرده يك خانواده نشسته اند ، رديف عقبتر چند جوان نشسته اند ، يك دسته پسر اين طرفند و آن طرف سالن هم چند دختر نشسته اند ، كوچكترها هستند و بزرگترها . همه آنها تماشاگران فيلمي هستند كه من بازي مي كنم و من در خودم وظيفه دارم كه با همه آنها – و با عده بيشتري از آنها – ارتباط بر قرار كنم ؛ همانطور كه كارگردان و فيلمنامه نويس و بقيه عوامل هم همين وظيفه را دارند . به نظر من هيچ كس نمي تواند بگويد كه من كه فيلم مي سازم براي مخاطب نيست و به آن اهميت نمي دهم .
فيلمساز مستقلي مثل محسن مخلباف را در نظر بگير كه من نوع فيلمسازي او را خيلي دوست دارم و خودش و خانواده اش برايم خيلي جالبند .مخلباف هم عليرغم تغييري كه در سير فيلمسازيش داد ، دوست دارد
ساخته هايش پر مخاطب باشد . حتي اگر فروش فيلمش در ايران خيلي بالا نباشد ، باز هم دوست دارد كه فيلمش دور دنيا بگردد و براي آدمهاي زيادي نشان داده شود و حتي به كاخ سفيد برسد و رييس جمهور آمريكا آن را تماشا كند.
به نظر من پر مخاطب بودن فيلم يك امتياز است و بايد باشد . چون سينما مال مردم است و ما براي اين مردم كار مي كنيم . خود من وقتي كه در خيابان آقايي جلويم را مي گيردو از فيلمم تعريف مي كند و مي گويد از بازي من خوشش آمده ، انرژي مي گيرم. از طرف ديگر وقتي كه به من مي گويند « فلان فيلمت اصلا سر و ته نداشت . اصلا خوشمان نيامد . اين چه فيلمي بود كه بازي كردي ؟ » ، خستگي به تنم مي ماند . حرفايي كه مردم به من مي زنند را هيچ وقت فراموش نمي كنم و دوست دارم براي آنها كار كنم . اصلا نمي خواهم كه شعار بدهم كه
« من خاك پاي مردم هستم » و از اين حرفها ... اما كار من به نوعي است كه مردم بايد دوستم داشته باشند و من هم بايد متقابلا آنها را دوست داشته باشم . بايد به آنها اهميت بدهم و كاري را بكنم كه آنها دوست داشته باشند.
به همين خاطر است كه چيزي در سير كاري من و فيلم هايم كه اشاره كردي كاملا عمدي بوده است.
البته در دنيا بازيگرهاي شاخصي داريم كه هر دو مسير را در كتار هم مي روند . به عنوان يك مثال معروف ،جودي فاستر را داريم كه بين هريك يا چند فيلم هنري و كم مخاطب ، يك فيلم گيشه اي هم بازي مي كند و از اين طريق هم مخاطبش را از دست نمي دهد و هم به فيلم خوب كم مخاطب نه نمي گويد . شايد اينجا هم بتوان به همين روش كار كرد .
من هم نه نمي گويم . اصلا نه نمي گويم . فقط ترجيح مي دهم كه فيلمم پر مخاطب باشد . مثلا فيلم « 7 سال در تبت » را در نظر بگير كه فروش خوبي نداشت ، ضرر هم نكرد . اما من اين فيلم را خيلي دوست دارم و اگر فيلمي مثل آن به من پيشنهاد شود ، حتما قبول مي كنم و خيلي هم خوشحال مي شوم . با اينكه اين فيلم قط با عده معدودي ارتياط برقرار مي كند ، ولي نوع آن را دوست دارم. اما اگر هم اينطور پيش رفتم ، دلم مي خواهد كفه ترازوي فيلمهاي پر مخاطب پايين نيايد . مثلا اگر من در يك سال سه فيلم بازي كرده بودم ، دوست دارم دو تي آنها پر فروش باشد . من به فروش فيلم هايم اهميت مي دهم و آنها را تا پايان اكران دنبال مي كنم . دوست دارم بدانم چند تماشاچي به ديدن فيلم رفته اند . بدانم كه عده زيادي از آن خوششان آمده يا عده كمي .
نقد هاي فيلم هايت را مي خواني ؟
همه را بلا استثنا . دوست دارم نظر منتقدان را بدانم كه چرا از فيلم خوششان آمده يا بدشان آمده و چه كسي بدش آمده است .
اينكه گفتي نمي شود پر مخاطب بودن فيلم را به حساب بي ارزش بودنآن گذاشت ، كاملا درست است . كما اينكه الان مي بينيم كه فيلم هاي بسيار خوبي مثل « شوكران » يا « زير پوست شهر » پر فروشترينها مي شوند .
اما بخش ديگر حرفت راجع به علاقه همه كارگردان ها به پر مخاطب بودن فيلمشان قبول ندارم . گروهي از كارگردان ها فيلمشان را براي هر چه بيشتر ديده شدن و جلب مخاطب مي سازند .اما گروهي ديگر از طريق فيلمهايشان پيام و حرفي دارند كه برايشان بيان آن مهم است ( نمونه ايرانيش عياري يا بني اعتماد ) ، حتي اگر فيلمشان كم مخاطب هم باشد . دسته ديگري هم هستند چرخيدن فيلمهايش در جشنواره ها و جايزه بردن و تحسين شدن ، برايشان ارزش دارد ، حتي اگر فيلمشان را فقط عده كمي بتوانند تحمل كنند ( مثل كيارستمي ).
فيلمسازان دسته دوم و سوم ، به مخاطب در اولويت خيلي پاييني اهميت مي دهند .
حرفت را كاملا قبول دلرم و فكر مي كنم گفته هاي قبلي ام طوري بوده كه برداشتي ديگر از آن مي شود. براي بعضي از فيلم ساز ها ، مخاطب الويت بالايي ندارد ، هر چند كه باز هم بي اهميت نيست. البته فيلم هايي
كه مورد توجه جشنواره ها قرار مي گيرند هم با توجه به اكران خارج از كشورشان و ارزي كه بر مي گردانند – هر چقدر كه مخاطب محدودي داشته باشند – از لحاظ اقتصادي به نفع سينماي ايران است .
....... كه همين مساله اقتصادي ، معضل بزرگ فيلم هاست .
بله. بعضي وقتها بحث كه مي كنيم ، توجه نداريم كه اگر درد اقتصادي نداشتيم ، اينقدر نمي ديديم كه بازيگرها فيلم بد بازي مي كنند فيلمسازها فيلم بد مي سازند . از اول تا آخر ساخت فيلم بايد فكر و ذكرمان اين باشد كه هزينه فيلم پايين بيايد و فروش آن بالا برود تا ضررش كمتر بشود . براي من بازيگر فقط مهم است كه بدانم چقدر تماشاگر دارم ؛ اما تهيه كننده بايد حساب هزينه اي كه براي فيلم را كرده بكند و پولي كه فيلم بر مي گرداند. فشاري كه روي تهيه كننده هست هم به تمام گروه منتقل مي شود : نگاتيو كم مصرف كنيم .. از خير اين لو كيشن بگذريم ... اين غذا را نخوريم و ... اگر وضعيت اقتصادي سينما بهتر باشد ، به تهيه كننده هم كمتر فشار منتقل ميشود .
چند سالي است كه تبليغات در فيلم ها بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد . شركتهايي در توليد فيلم سرمايه گذاري مي كنند ودر مقابل توليداتشان در فيلم ديده مي شود . مدتي هم هست كه استفاده از بازيگرها در تبليغات باب شده است ، شما جزو اولين نفراتي بوديد كه براي كارهاي تبليغاتي مورد توجه قرار گرفتيد ، فكر مي كني اين كارها بتواند به رفع مشكلاتي كه گفتي كمك كند يا بدتر لطمه مي زند ؟
حضور بازيگر ها در تبليغات – اگر ارزش خودشان را حفظ كنند – خيلي هم خوب است . اما بايد اصول اين كار را بداند . بايد بدانند كه يك شركت تجاري بزرگ ، با حجم عظيم تبليغات و خرج زيادي كه براي بيل بورد ها
مي كند ، حالا چقدر مي خواهد براي اين تبليغ خرج كند . بازيگر بايد بداند كه چقدر ارزش دارد و بداند كه چه معني دارد كه سمبل يك شركت شود. اگر اين شركت چند وقت ديگر تصميم بگيرد قراردادش با او را ادامه ندهد
قبلا سمبل شركت ديگري شده است . اما آن شركت خيلي راحت مي تواند بعد از من به سراغ دوست ديگرم و
همكار ديگرم برود و با او قرارداد ببندد. اگر قرار است صنعت تبليغات به سراغ بازيگرها بيايد ، بايد اصول و قواعدش هم رعايت شود . من علاوه بر اينكه خودم بازيگرم ، درس اين رشته را در دانشگاه خوانده ام و
درباره اش مطالعه دارم و به اين خاطر است كه به اين جزييات اهميت مي دهم . به اين خاطر است كه مي گويم بازيگرها بايد مبلغ مناسبي بگيرند و قراردادشان را هم كوتاه مدت نبندند .
اما اگر اين شرايط برقرار شود ، حتما مشكلات اقتصادي بازيگرها حل مي شود و در نهايت به نفع كل سينما است
ضمن اينكه من اگر درآمدي از راه قراردادهاي تبليغاتي داشته باشم ، حتما آن را به سينما بر مي گردانم .خودم را متعهد مي دانم كه اين پول در اختيار سينما قرار بگيرد . چون وجدان كاري به من مي گويد كه اگر عكس من روي بيلبورد مي رود ، به خاطر حضور من در سينماست . اين بهرام رادان بازيگر است كه اين پول را مي گيرد و اگر هنر پيشه نبود اصلا براي اين كار نمي خواستنش . پس من اگر هم بخشي از پول را براي خودم خرج مي كنم ، بقيه اش را بايد در همين سينما سرمايه گذاري كنم . بايد در تهيه فيلمم شريك شوم و سرمايه بگذارم تا كمتر به تهيه كننده فشار بيايد . بايد سهمي از يك سالن سينما را بخرم يا به هر طريق ديگر به اين سينما كمك كنم. اگر اين روال تبليغات پا بگيرد و سالي 20 بازيگر از اين راه درامد كسب كنند و بخشي از آن را به سينما برگردانند ، مبلغ زيادي مي شود و بخش عمده اي از مشكلات اقتصادي ما را حل مي كند . هر چند كه فعلا روال كار برعكس است و حتي تهيه كننده اي كه از طريق سينما سود كسب كرده ، آن سود را در كار ديگري سرمايه گذاري مي كند. اما در حال حاضر نه فقط با پولي كه بازيگران بابت تبليغات مي گيرند برخورد منفي مي شود ، روي دستمزدشان هم حرف است. هر چند وقت يكبار نشريات زرد تيتر مي زنند كه فلان بازيگر 15 ميليون دستمزد گرفت يا 20 ميليون دستمزد گرفت. بعد هم همه مي گويند كه « واي ببين چقدر پول گرفت » .در حالي كه اين مسايل براي فوتباليستها حل شده و مبلغ هاي بالاي دلاري آنها هم به راحتي اعلام مي شود ، در سينما سعي مي كنييم همه چيز را مخفي نگه داريم . فروش فيلم ها فقط براي تهران اعلام مي شود . دستمزد بازيگرها رسمي اعلام نمي شود و.... اما به نظر من بايد كسي يا كساني پيدا شوند و اين محدوديتها را بشكنند . جسارت كنند و اين مسايل را عنوان كنند . همه چيز را قايم نكنند . به اين ترتيب محدوده ها و استاندارد هاي دستمزد در سينما هم جا ميفتد و بعد از مدتي مثل درامد فوتباليستها عادي مي شود .
تو كه خودت در مجموعه سينما هستي ، علت اين پنهانكاري را چه مي داني؟
ما براي اينكه ببينيم چرا دستمزد بازيگرها اعلام نمي شود ، اول بايد ببينيم چرا آمار فروش فيلم ها ارايه نمي شود
و چرا اين جور حاكم است؟ تهيه كننده نمي خواهد فروش فيلمش را اعلام كند تا سر ماليات به مشكل نخورد .
چون مي بيند ماليلتي كه مي دهد ، در نهايت براي سينما خرج نمي شود و ترجيح مي دهد كه اين پول را ندهد .
ضمن اينكه اصلا فرهنگ ما طوري است كه اين طور چيزها را از همه قايم مي كنيم. مثلا به ندرت مي شود كه از دوستانمان بپرسيم چقدر حقوق مي گيرد و او هم راحت و بي دلخوري جواب بدهد . ميزان موفقيتها يا برنامه هاي
مثبتمان را قايم مي كنيم كه نكند يك وقت چشم بخوريم ، به اين ترتيب نوعي روحيه پنهان كاري در ما هست كه در سينما هم آن را شديدتر داريم.
اگر فيلمنامه اي نظرت را جلب كند و بداني كه توانايي پرداخت در حد دستمزد معمول تو را ندارد ، حاضري به خاطر فيلم از دستمزدت بگذري ؟
مطمئنا . شكي نيست . البته اگر مطمئن شوم كه مشكل بودجه دارند . چون اين هم از مشكلات فرهنگ ما است كه همه دم از نداري مي زنيم .هميشه براي هم از قرض و بدهكاري و بيچارگي مي گوييم . يك نفر از ماشين بيست ميليوني پياده مي شود و مي آيد برايتان يك ربع درباره پنجاه تومان گران شدن يك پاكت سيگار آه و و ناله
مي كند. همين فرهنگ عمومي را در تهيه كنندگانمان هم مي بينيم كه هميشه دم از بدهكاري و ضرر كردن فيلم قبلي و نرسيدن فروش و اين حرفها مي زنند . اما اگر بدانم كه واقعا كمبود بودجه دارند و به فيلم هم علاقمند بشوم ، حتي سفيد هم امضا مي كنم . اصلا قصد من در اين سينما اقتصادي نيست.بالاخره من هم مخارجي دارم و به پولي كه مي گيرم نياز دارم . اما هدفم از بازي در فيلم آن پولي كه مي گيرم نيست. ضمن اينكه در مقابل آن ، براي كسب درآمد هم حاضر نيستم تن به بازي در هر فيلمي بدهم . من در سال 80 درگيري مالي داشتم ، اما هر طور كه بود با خودم كنار آمدم و فيلمنامه هايي كه خوشم نيامده بود را قبول نكردم تا بالاخره « رز سفيد »
رسيد و در آن بازي كردم.
اين مشكلات اقتصادي سينما كه گفتي ، با همه اثرات منفيش، تبديل به بهانه اي هم شده كه همه ضعفهاي فيلمهاي ما را توجيه كند .
بله اين مساله هست كه همه چيز را به گردن كمبود امكانات مي اندازيم . كارگردان اگر نتوانسته فيلم خوبي بسازد،
فورا مي گويد امكانات نداشته است .در حاليكه همه شرايط و امكانات او را مي دانند و هيچ كس هم توقع ندارد كه او با اين امكانات ، « ماتريكس » بسازد . ولي بيا يك فيلم اجتماعي خوب با همين امكانات موجود بساز.
يا مثلا كار گردان به ضعف فيلمنامه لستناد مي كند. درست است كه بين اين همه فيلمنامه هاي ما كه به مثلث عشقي پرداخته اند ، هيچكدام نتوانسته اند داستان و شخصيت پردازي شبيه به « بربادرفته » يا « تايتانيك »
داشته باشند و فيلمنامه نويسي ما زياد قوي نيست ؛ اما ضعفهاي فيلمنامه ها حداكثر 20% در فيلم تاثير داشته باشند و 80% ديگر به كارگرداني بر مي گردد.
اين كمبود امكانات بهانه اي شده براي ساده سازي . در سينماي هاليوود مي بينيم كه در هر صحنه نماهاي متفاوت و متعددي استفاده مي شود كه بعد از تدوين تبديل به يك سكانس عالي عالي مي شوند . اما فيلمساز ما ساده ترين كار را مي كند : دوربين را روي سه پايه مي گذارد و يك لانگ شات مي گيرد ، بعد كلوزآپ كساني كه حرف مي زنند را مي گيرد و بالاخره هم با لانگ شات دوباره از آنها كه بلند مي شوند و مي روند ، سكانسش را تمام مي كند . اين ساختار ضعيف را ديگر نمي توان به گردن كمبود امكانات و مشكلات اقتصادي انداخت .
مساله ديگر اين است كه كارگردان هاي بسيار با سواد و با شعوري داريم كه فيلم هاي ضعيفي مي سازند ؛ مثل آخرين فيلم اكران شده خودت « آبي » .
بله حميد لبخنده خيلي با سوادتر از فيلم « آبي » است . اين را سابقه او هم نشان مي دهد و من كه از نزديك
مي شناسمش هم خيلي بهتر مي فهمم . اساسا در سينماي ما اين مساله زياد ديده مي شود . خيلي پيش آمده كه من فيلم بسيار ضعيفي ديدهام و پيش خودم فكر كرده ام كارگرداني كه اين فيلم را ساخته چقدر بي سواد است يا اصلا از دنيا بي خبر است . ولي بعدا كه با خود او آشنا شده ام ، ديده ام كه فهم و سواد خيلي بالايي هم دارد .
حالا با توجه به اينكه «آبي » ضعيفتر از چيزي شده كه از حميد لبخنده انتظار مي رفت ، از بازي در اين فيلم ناراضي نيستي ؟
« آبي » براي من بازيگر به عنوان فيلم دوم كار بدي نيست .ضمن اينكه فيلم را هم دوست دارم و عليرغم ضعفهايش ، آن را فيلم بدي نمي دانم . اما اين مساله هست كه لبخنده با تسلطي كه بر سينما دارد ، مي بايست فيلم قوي تري مي ساخت . من مي دانم كه لبخنده چقدر بر روانشناسي و جامعه شناسي هم تسلط دارد .
من كتابخانه او را ديده ام و مي دانم چقدر كتاب مي خواند و در چه زمينه هايي مطالعه مي كند و قبول دارم كه
« آبي » در سطح او نيست و مي بايست فيلم بسيار بهتري مي ساخت . به همين خاطر هم بي صبرانه منتظر فيلم دوم او هستم و بايد ببينيم آن موقع چكار مي كند .
چطور شد كه نقش اصلي اولين فيلم او به تو رسيد ؟
امين( حيايي ) براي بازي در « تكيه بر باد » موهايش را تراشيده بود و به همين خاطر نمي توانست در « آبي » بازي كند . بعد در مورد اين فيلم با من صحبت كردند و من فيلمنامه را خواندم و با امين هم مشورت كردم و در نهايت نقش را گرفتم .
بعد از آمدن تغييري در فيلم و فيلمنامه ايجاد شد ؟
تغيير زيادي نداشتيم . البته در فيلمنامه اوليه پايان داستان فرق مي كرد . آن هم HAPPY END
بود ، ولي به جاي كنسرت ، در خانه تمام مشد . ضمن اينكه قرار بود در فيلم گيتار بزنم كه به پيشنهاد من و هديه تبديل به فلوت شد .
خودت هم موسيقي كار مي كني ؟
نه. اصلا.
تعمد خودت بوده كه در فيلم هايي كه تا به حال بازي كرده اي ، گريم هاي متفاوت و متنوع داشته باشي يا نظر طراحان گريم بوده است ؟
خودم تعمد دارم . حتي ممكن است فيلمي را به همين دليل كار نكنم .
چرا اينقدر مهم است ؟
من دلم نمي خواهد كه ظاهرم در فيلم هاي مختلف مثل هم باشد و وقتي كسي عكس فيلم را مي بيند ، نتواند تشخيص دهد كه مال كدام فيلم است . بازيگرهاي خارجي كه دوستشان دارم ، در گريم و لباسشان شخصيتي دارند كه هر فيلمشان را مشخص مي كند . حالا كه ما در سينمايمان ، طراحي لباس كم تنوعي داريم ، من سعي
مي كنم روي متفاوت بودن گريمهايم تاكيد كنم تا يك قيافه برايم جا نيفتد . البته انعطاف پذيري صورت هم حدي دارد و بالاخره يك جا بايد تن به گريم تكراري بدهم .
بعضي از بازيگر هاي بزرگ هستند كه انعطافشان در پذيرش شخصيت هاي متنوع را با گريم هاي متفاوت همراه كرده اند ، مثل دنيرو . ولي خيلي از بازيگر هاي بزرگ تاريخ سينما هم با گريم ثابتي جا افتاده اند و شخصيت سينماييشان هم بر همين اساس ساخته شده است . مثل آلن دلون و كلارك گيبل و بوگارت و....
اين بيشتر در سينماي كلاسيك و سالهاي دور است.
الان هم آلپاچينو را داريم كه به جز موارد معدود ( مثل راه كارليتو ) ظاهرش تغيير عمدهاي نمي كند يا درنسل هاي بعد از او هم مثل كيانا ريوز .
يك لحظه قيافه كيانو ريوز را با سيبيل يا با ريش در ذهنت مجسم كن . او احتمالا به بهترين قيافه اش رسيده و حالا از آن دست نمي كشد و در همه فيلمهايش از همان استفاده مي كند . من هم ممكن است به جايي برسم كهبراي نقشي ببينم همان ظاهري كه در « شور عشق » داشتم مناسب است . يا حتي ببينم كه اين ظاهري است كه مي توانم در همه فيلمهايم با همان بازي كنم . ولي هنوز كه اين اتفاق نيفتاده است .
حالا كه بعد از پنج فيلم بازيگر شناخته شده اي هستي و ديگر مي توان گفت در سينما تثبيت شده اي از مسيري كه آمده اي راضي هستي ؟
از مسيري كه آمده ام راضيم . از كار در سينما هم راضيم . فقط مشكلم اينست كه براي پيش رفتن در اين كار به توجه آن دسته از كارگردان هاي تراز اولمان احتياج دارم كه با فيلمهايشان به من فرصت رشد بدهند و من را از مسيري كه در آن هستم ، به مسير بالاتر ببرند . من دوست دارم رشد كنم ، ولي فقط دوست داشتن من كافي نيست . متاسفانه اكثر كارگردان هاي خوب ما به استفاده از نابازيگرها رو آورده اند و با اين كار شان فرصت رشد را از بازيگران نسل من مي گيرند . در حاليكه اين فرصت را آنها بايد فراهم كنند و در غير اين صورت بايد به بازي در فيلم هاي ضعيف و پيش پا افتاده اكتفا كنيم.
دوست داري بازيگر بماني يا جز كساني هستي كه مي خواهند بخشهاي ديگر سينما را هم امتحان كني؟...
من همه اجزاي سينما را دوست دارم ، در آنها سرك مي كشم و كنجكاوي مي كنم . فعلا تصميمي براي كار ديگر ندارم ، اما راجع به همه چيز سوال مي كنم ياد بگيرم. هر چه در سينما پيش مي روم ، توقعم از خودم بيشتر مي شود و توقع مخاطب هم بيشتر مي شود . پس اگر روزي بخواهم در رشته ديگري از سينما كار بكنم ، بايد آنقدر كارم خوب باشد كه به اين توقع جواب بدهم و براي اين كار هم علم لازم است . ولي من هنوز در بازيگري هم به جايي كه مي خواستم نرسيده ام ، چه برسد به اينكه حالا بخواهم سراغ كارگرداني يا بازيگري بروم .



مصاحبه بابهرام رادان - هفته نامه سينماي جهان
"همه فیلم هایم را دوست دارم ...."
بهرام رادان با صراحت این جمله را می گوید و هیچ ابایی ندارد که از این فیلم ها دفعا کند. حالا تعصب خاصی نسبت به حرفه اش دارد و می گوید برخلاف ورودش به سینما که برای تفریح بود، بازیگری برایش خیلی جدی شده است.
رادان پس از فیلم پر مخاطب شور عشق طی کمتر از یک سال در سه فیلم آبی ، ساقی و آوازقو ایفای نقش داشت و حالا به دلیل ضعف فیلم نامه های پیشنهادی به گفته خودش ، شش ماه است که بیکار مانده. او خیلی با اعتماد به نفس صحبت می کند و خیلی با شجاعت از نسل بازیگران جوان (که خود به آن تعلق دارد) دفاع می کند.
این گفت و گو یکی دو ساعت پس از بازگشت رادان از ارومیه صورت گرفت. چند ساعت پس از آنکه اولین جایزه عمرش را به خاطر بازی در آوازقو از جشنواره فیلمهای خانوادگی دریافت کرده بود ، علی رغم خستگی وبی خوابی نشای از این سفر از او
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری

ویرایش توسط رزیتا : 11-24-2009 در ساعت 05:07 PM
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها