نكوداشت پرويز مشكاتيان شامگاه چهارشنبه 25 آذرماه به همت بنياد فرهنگي هنري «ايرج بسطامي» و «موسسه نغمه شهر» در تالار انديشه حوزه هنري برگزار شد.
داريوش طلايي؛ نوازنده تار با قدرداني از خانواده زندهياد ايرج بسطامي كه زمينه برپايي چنين نكوداشتي را فراهم كردهاند،يادآور شد: سابقه آشنايي من و شادروان مشكاتيان به چند مرحله برميگردد كه سرآغاز آن در سالهاي 54-53 در دانشكده موسيقي هنرهاي زيبا بود و بلافاصله بعد از آن در مركز حفظ و اشاعه موسيقي نيز با هم همكار شديم.
طلايي با برشمردن اهميت مركز حفظ و اشاعه موسيقي و فعاليتهاي آن در دهههاي 50 و 60 تصريح كرد: اين ساختمان هنوز هم وجود دارد و حس نوستالژيك آن براي دوستداران موسيقي مدام تكرار ميشود. اما در كنار آن همواره اين سوال مطرح شده است كه چرا آن اتفاق ديگر تكرار نشد و چرا هنرمندان برجستهاي كه آن سالها در اين مركز كار ميكردند ديگر در عرصه موسيقي تربيت نميشوند؟ گويا در تاريخ بعضي چيزها تنها يكبار تكرار ميشود.
اين پژوهشگر موسيقي اذعان داشت:اين مركز مملو از جواناني بود كه استعداد داشتند و به آنها امكاناتي داده ميشد تا استعدادهاي خود را شكوفا كنند و دست به توليد و اشاعه موسيقي بزنند. اين امكانات شامل حضور اساتيد برجستهاي بود كه در حالت عادي تدريس موسيقي نميكردند، اما ما اين فرصت را در اختيار داشتيم تا در محضر آنها و در فضايي مناسب و فارغ از دغدغه معاش آموزش ببينيم، همه ما در سنين 20 تا زير 30 سال بوديم و با استادان چند نسل قبلتر از خود درس موسيقي ميگرفتيم.
طلايي در ادامه صحبتهاي خود عنوان كرد: در آن سالها و خيلي زود در همان فضاي مركز حفظ و اشاعه موسيقي، پرويز مشكاتيان نشان داد كه ذوق خاص و استعدادي ويژه دارد. اولين قطعاتي كه اجرا كرد همان چهار مضرابهايي بود كه در آن نهايت ذوق ويژهي خود را نمايش داد. او در ملوديپردازيها نيز احساسي قوي داشت كه با شنونده ارتباطي دوسويه برقرار ميكرد.
او سپس به شرايط حاضر موسيقي ايران اشاره كرد و گفت: وضعيت امروز به هيچوجه قابل تصور و مقايسه با آن سالها نيست، درحاليكه تعداد كساني كه موسيقي ياد ميگيرند و تعداد مراكزي كه موسيقي را آموزش ميدهند چندين برابر زمان ماست. اما اين سوال مطرح است كه چرا با اينهمه دانشجوي موسيقي و اين تعداد آموزشگاه و دانشگاه آن اتفاقي كه در آن دوره حاصل شد نميافتد.
طلايي با برشمردن دلايل اين اتفاق افزود: فكر ميكنم يكي از دلايل مهم آن داشتن يك فضاي صميمي براي جمعشدن هنرمندان و انگيزهي لازم براي كاركردن آنهاست و تا مادامي كه براي اين هنرمندان انگيزهي لازم به وجود نيايد آنها نميتوانند كاري خلق كنند.
اين مدرس موسيقي در بخش ديگري از صحبتهاي خود به شكلگيري گروه «چاووش» اشاره كرد و افزود: بعد از فعاليت در مركز، من عازم خارج شدم و آن زمان تعدادي از افراد مركز گروه «چاووش» را با انگيزههاي جديد و با جنسي از جنس انقلابي تشكيل دادند كه دورهاي شكوفا براي موسيقي محسوب ميشد و در سفري كه من به ايران داشتم به دعوت شجريان و مشكاتيان براي آلبوم «دود عود» نوازندگي كردم.
طلايي متذكر شد: بعد از آن مدام با مشكاتيان و گروهش در تماس بودم و حتي در پاريس با همراهي شجريان برنامهاي را در تئاترشهر پاريس اجرا كرديم و از اين حيث از دست دادن فقدان هنرمندي همچون مشكاتيان در اين سن وسال يك ضربه جبرانناپذير است.
او گفت: چندماه گذشته براي موسيقي ما روزهايي سخت و ناگوار بود و چهرههاي بزرگي از موسيقي را از دست داديم كه آخرين آنها فرامرز پايور بود. اين اتفاقها تأسفآور است و با وجود آنكه مرگ حق ماست و بايد روزي همه ما اين دنيا را ترك كنيم اما وقتي اين اتفاق در مورد يك هنرمند ميافتد غم ديگري هم دارد كه سرشار از ايكاشهاي ماست.
طلايي در پايان سخنانش مطرح كرد:اين مرگ حزني همراه دارد كه در پي آن اين سوال مطرح ميشود كه ايكاش آن موقع كه او زنده بود اين كارها را ميكرديم و مجال كاركردن به او را ميداديم.
اميدوارم تا زمانيكه عزيزانمان هستند و ميتوانند كار كنند قدر آنها را بدانيم و با صميميت بيشتر اين فرصت را تبديل به سازندگي، خلاقيت و صميميت كنيم.
در ادامه اين مراسم پورعطايي و پسرش قطعاتي بهيادماندني از موسيقي خراساني را با نواي دوتار نواختند.
اي عزيز باعزت ميروم خداحافظ
سوي منزل غربت ميروم خداحافظ
اي برادر جاني، ماندهام به حيراني
از كسي نشد همت، ميروم خداحافظ
منزلي كه ما داريم، اينقدر چهقدر خاريم
اين ديار پرمحنت، ميروم خداحافظ
مركب عجل باز اين آمده به صد تمكين
كي دهد مرا مهلت ميروم خداحافظ
او سپس قطعهي جاودانهي نوايي نوايي را كه سال 44 براي اولينبار بازخواني كرده بود، اجرا كرد.
در ادامه اين مراسم عليرضا مقدمي شاعر به نيابت از خانواده و بنياد فرهنگي هنري زندهياد ايرج بسطامي شعر «بيداد خزان» را در سوگ پرويز مشكاتيان خواند.
بيداد خزان سوخت دل و جان و تن من
خون گريه كن اي خطه ايران وطن من
داغ تو بلند است به بالاي دماوند
در سوگ تو پرناله شود سينه الوند
بيساز مرو جان من اي نغمهگر عشق .......
در ادامه اين مراسم قطعهي «اي خطه ايران من» با صداي ايرج بسطامي و نواي ساز مشكاتيان پخش شد و سپس فاضل جمشيدي مقالهاي با عنوان «آواز ايراني؛ گوهر گرانبها» را قرائت كرد.
او گفت: دوسال پيش بود كه در همين سالن مراسم بزرگداشت زندهياد ايرج بسطامي با حضور پرويز مشكاتيان برگزار شد و امروز كه خيلي زود گذشت فرصتي است تا به موضوعي همچون آواز ايراني در كنار ساز بپردازيم.
جمشيدي خاطرنشان كرد: آواز گوهر گرانبهايي است كه حفظ و دوام موسيقي را منوط به ادامه درست و شناختهشده آن ميكند. امروز ما بايد بدانيم ضرباهنگ جامعهمان چيست. مردم چه ميزان با قرار و بيقرارند و نسبت آنها با گذشتهشان چيست و مخاطبان موسيقي ايراني از چه قشري هستند. زيرا كه هنر با كاركردي چندجانبه و فراگير به تعمق انديشه و افزايش معرفت و تغيير رفتار مردم از پس شعر و ادبيات ميپردازد.
اين پژوهشگر گفت: صبر و حضور مخاطب، دلدادگي، تأمل و صبوري آن ميتواند بر چگونگي ارايه موسيقي تأثيرگذار باشد و امروز اين نگراني را بايد ابراز كرد كه آواز ايراني فرصتي تاريخي دارد كه اگر به آن نيانديشيم تهديدي موسيقي ما را نشانه گرفته است.
جمشيدي متذكر شد: بسطامي و مشكاتيان در آن سالها پيوندي جانانه، لطيف و دقيق ميان ساز و آواز خود داشتند و پرويز با شناخت مخاطب و هوشمندي لازم از قابليتها و تواناييهاي صداي بسطامي استفاده ميكرد وكارهاي آنها آثاري كمعيب ميشد. درواقع آنها با آناليز اشعار، تأكيدهاي خاص، چينش صحيح كلمات، نگاه درست به آوازها و تصنيفها كاري خلق ميكردند كه ارتباطي درست ميان موسيقي و آواز بود و نشان ميداد كه تركيب اين دو نيازمند نگاهي ديگر است تا شنوندهي اين آثار به دفعات ميل به شنيدن داشته باشد.
او خاطرنشان كرد: آواز ايرج و توجه او در تأكيدها، تحريرها و معاني واژهها كاملا سنجيده شده بود و نقش ملوديپرداز را در كنار خواننده نشان ميداد.
جمشيدي با اشاره به قطعهي جاودانه «اي خطه ايران وطن من» يادآور شد: وقتي پرويز ميگويد اجرايي زيباتر از صداي ايرج بسطامي نميشد و او حق مطلب را براي قطعه «اي خطه ايران وطن من» ادا كرد درواقع احساس واقعي خود را ميگويد. همانطور كه فرامرز پايور سالها قبل در كنار شجريان اين آثار جاودانه را به جاي گذاشت و پيوستگي و وابستگي مردم به كلام و آواز براي تغيير در فرمهاي سازوآواز امروزي را نشان ميدهد.
او در پايان اين مقاله مطرح كرد: موسيقي ايران زمين ميتواند به فرمهاي متفاوتتري بپردازد و نبايد با اصرار در آوازهاي طولاني و تحريرهاي خستهكننده اين گوهر زيبا را به بيراهه كشانيد. زيرا نه تنها جاذبهاي ايجاد نميكند بلكه اندكاندك پايههاي خود را ميخورد و دافعهاي جدي براي مخاطب نسل امروز ايجاد ميكند.
مخاطبان موسيقي امروز به ويژه نسل جوانتر كه از گذشته خود شناختي ندارند در معرض دورشدن از موسيقي ايراني هستند و اگر ما قادر نباشيم لحظهاي آنها را كنار خود بنشانيم اين ناشي از غفلت و بيتوجهي ماست. بلكه بايد انديشيد كه هجوم گسترده و پرسرعت انواع مختلف موسيقي با ريتم و آهنگ زندگي ما آميخته شود و فرصتهاي اندك را كمكم مصادره نمايد تا اين فرصتها تهديدي براي ما نشود.
در ادامه اين مراسم سيامك آقايي شاگرد سنتونواز پرويز مشكاتيان قطعاتي را به ياد استاد خود اجرا كرد و سپس آوا مشكاتيان دختر زندهياد پرويز مشكاتيان به حاضران خيرمقدم گفت.
آوا مشكاتيان گفت: ببخشيد كه بعد از ديدن تصاوير پدرم بههم ريختهام و شايد سالي نميگذرد از آن شبي كه او در همين تالار به ياد دوست و همكار عزيزش ايرج بسطامي سخنراني كرد و دريغا كه چه زود به سوگ او گردهم آمديم.
او ادامه داد:آمدم تا سپاسگذاري كنم از جانب خانواده مشكاتيان از خاندان بسطامي و تكتك شما كه امروز در كنار ما هستيد و در اين روزگاري كه خبري نيست به جز سوگ ما را همراهي ميكنيد.
او سپس شعري از احمد شاملو خواند:
جادهها به خاطر قدمهاي تو بيدار ميمانند كه روز را به پيشواز ميرفتي ...
اين برنامه با اجراي گروه موسيقي بنياد فرهنگي هنري «ايرج بسطامي» با اجراي قطعاتي از زندهياد پرويز مشكاتيان به پايان رسيد.
منبع : ايسنا