بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 02-02-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض روایات نیاکان....


چگونه جنگ می شود؟

سلطان محمود از طلحک پرسيد جنگ چگونه در ميان مردمان واقع شود؟ گفت: گه بيني و گه خوري. گفت: اي مردک چه گه مي خوري؟ گفت: چنين باشد آن يکي گهي خورد و ديگري جوابي دهد جنگ ميان ايشان واقع شود.

چپش ایاز خاص

ایاز که بعدا به ایاز خاص معروف شد، مردی چوپان بود که در نتیجه لیاقت و عقلی که داشت شد وزیر سلطان محمود و چون سلطان محمود ایاز را خیلی دوست میداشت اطرافیان شروع کردند به حسادت.
آخر الامر آنقدر از ایاز پیش محمود بدگویی کردند تا سلطان تصمیم گرفت ایاز را بکشد.
ایاز از هول جان رفت به خانه یکی از دوستانش و پنهان شد.
هرچه دنبال ایاز گشتند نتوانستند او را پیدا کنند.
چند ماهی گذشت و ورق برگشت و سلطان محمود از کاری که کرده بود پشیمان شد و خواست تا ایاز را پیدا و از او دلجویی کند.
ولی باز هرچه سراغ ایاز را گرفت پیدایش نکرد.
تا اینکه یکی از درباریان که ایاز را خیلی دوست میداشت و از خدا میخواست که دو مرتبه سر کارش بیاید، به سلطان محمود گفت:
«قربان، اگر میخواهید ایاز را پیدا کنید، تعدادی چَپُش، بخرید و به همه مردم شهر بگویید:
«هر کس بتواند یکی از این چپشها را وزن کند و به خانه اش ببرد و بعد از شش ماه چپش را به همان وزن و قد اول تحویل دهد، هزار سکه اشرفی انعام دارد.»
آن شخص به سلطان محمود اطمینان داد که ایاز در خانه آن کسی است که از عهده این کار برآید.
سلطان پیشنهاد او را پذیرفت و چپش زیادی تهیه کرد و میان مردم شهر تقسیم کرد و هزار اشرفی هم انعام گذاشت.
از قضا دوست ایاز هم به طمع هزار سکه اشرفی رفت پیش سلطان محمود و یک دانه چپش وزن کردو تحویل گرفت و برد خانه اش و جریان را برای ایاز تعریف کرد.
ایاز هم بی خبر از همه جا برای اینکه کمکی به آن مرد کرده باشد دستور داد یک توله گرگ پیدا کند و به خانه آورد و به دوستش گفت:
«ای رفیق، اگر میخواهی شرط را ببری، چپش را هر روز آب و علف بده و همین که هفت روز گذشت یواشکی در طویله را باز کن و سر و کله توله گرگ را رد کن آن طرف تا چپش چشمش به توله گرگ بیفتد و هرچه گوشت در این هفت روز گرفته با دیدن توله گرگ بریزد.»
دوست ایاز، مطابق دستور او رفتار کرد.
تا سر ششم شد و مردم شهر چپشها را بردند که تحویل سلطان بدهند و انعامشان را بگیرند.
اما هرچه چپشها را وزن کردند یکی شان هم به وزن روز اول نبود.
بعضی ها بشتر و بعضی ها هم کمتر شده بودند.
نوبت رسید به دوست ایاز. وقتی چپش او را وزن کردند، دیدند به همان وزن و قدی است که روز اول بده است نه ذره ای کم و نه ذره ای زیاد.
سلطان محمود هم دستور داد هزار اشرفی به او دادند. بعد از آن مرد خواست ایاز را تحویل بدهد.
مردک هم دید خیر، سلطان دست بردار نیست و ایاز را تحویل داد.
ایاز دوباره رفت سر کارش و شد وزیر سلطان محمود.

چپش:

( اسم ) بزغال. یکساله .
<LI right>بزغال. یکساله را گویند . بز یکساله را گویند . چاووش . بز نر یکساله . بزغاله بسال دوم رسیده . یا بز . بز نر . یا ماده بز کوهی .


[تمثیل و مثل ، ج2، ص84]


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:50 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها