بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 02-07-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید گفتگو با خانم «هايكي» از هدايت يافتگان آلمانی

گفتگو با خانم «هايكي» از هدايت يافتگان آلمانی
پديدآورندگان :
ميزگردومصاحبه شونده:هايكي
نشريه :پيام زن
عنوان فرعي : سلامت خانواده و جامعه در گرو حجاب است

سياسي اجتماعي / نماي دور سلامت خانواده و جامعه در گرو حجاب است.
سوسن صفاوردي

خواهر Heike «هايكي» از شهر Oldenbury«اولدنبورگ» آلمان فارغ‏التحصيل رشته اقتصاد و علوم اجتماعي از دانشگاه Oldenbury مي‏باشد. در جلسه هفتگي خواهران اروپايي مسلمان در

شهر برمن كه اعضاي جمعيت راه اسلامي مي‏باشند، با او آشنا مي‏شوم و از او خواهش مي‏كنم تا چگونگي مسلمان شدن خويش را برايم بازگو مي‏كند و او اين طور شروع مي‏كند:

در طول دوران دانشگاه و دوران تحصيل يك سري پروژه‏هاي درسي و تحقيقي در خصوص مسايل زنان و اسلام با كشور تركيه داشتيم. البته در واقع اين پروژه‏ها رشته كاري من نبودند. اما از

آنجايي كه يك تعداد از اين پروژه‏ها به صورت گروهي انجام مي‏شد، باعث ارتباط با اين موضوعات شد و اين اولين تجربه و آگاهي من از اسلام و مسلمين بود. البته من با اين مطلب صرفا از

جنبه كاري برخورد كرده و احساسم نيز نسبت به اسلام دقيقا به يك پروژه كاري ختم مي‏شد. در اين زمان تصويري كه از اسلام داشتم، همان تصويري بود كه اكثر اروپاييها و غربيها از اسلام

دارند. تصويري كاملاً منفي از مذهبي كه خصوصا زنان در آن بسيار تحت ستم و حقير مي‏باشند و از حق انساني برخوردار نمي‏باشند! البته ناگفته نماند كه كلاً از نظر مذهبي من نيز همانند

بسياري از غربيها بودم. يعني غسل تعميد شده بودم و در كوچكي به كليسا نيز مي‏رفتم، اما رفته رفته كه بزرگتر شدم، احساسم نسبت به كليسا و مذهب تغيير كرد و وقتي بزرگ شدم

ديگر اصلاً به كليسا نرفتم. البته در باطن اعتقاد به خدا داشتم آن هم به دليل اينكه مي‏ترسيدم اگر وجود او را انكار كنم و بعد ببينم كه او وجود داشته است، چه خواهد شد و به همين خاطر

سعي مي‏كردم اصلاً به او فكر نكنم. ضمن اينكه بايستي اقرار كنم هميشه احساس مي‏كردم گمشده‏اي دارم و همين حس مرا وا مي‏داشت كه به مسايل كنجكاوانه نگاه كنم و بعضا نيز

نقادانه نسبت به مسايل اجتماعي و محيط اطراف خود برخورد كنم. به طور مثال پدر من يك انساني است كه شديدا بر ضد خارجيها است و هميشه با لحني توهين‏آميز و با بي‏احترامي از

آنان حرف مي‏زند. من هميشه از اين حالت او متنفر بودم و اعتراض خود را نيز نسبت به اين حالت او ابراز مي‏كردم. ادب و مهرباني انسانها هميشه مرا تحت تأثير قرار مي‏داد و انسانهاي

مهربان و باادب را بسيار دوست مي‏داشتم. بعدها كه متوجه شدم مهرباني يكي از صفات خداست مهرباني انسانها را نيز با اين صفت خداوند ارتباط دادم، كه انسانهاي مهربان در واقع صفتي از خداوند را در خود دارند.
به هر صورت اين حس جستجوگري به دنبال گمشده‏اي نامعلوم، مرا بر آن داشت تا مطالعات وسيعي را شروع كنم، هرچند كه نمي‏دانستم به دنبال چه چيز بايستي بگردم، لذا هر مطلبي

كه با تفكر و عقل انسان مرتبط مي‏خواندم از كتابهايي همانند «هنر دوست داشتن» اثر «اريك فرم» يا كتابهاي «روش تمركز حواس Meditation» تا كتب مذاهب مختلف. از سوي ديگر علاقه

من به طبيعت باعث مي‏شد كه به مسايل خيلي عميق‏تر فكر كرده و كلاً راجع به همه چيز تفكر كنم. حتي در دوران كودكي و نوجواني نيز هرگاه مسأله‏اي مرا ناراحت مي‏كرد، به جنگل و پارك

پناه مي‏بردم و بالاي يك درخت به مسايل فكر مي‏كردم و اين كار آرامش عجيبي به من مي‏داد. درست در همين دوران كه شديدا به دنبال گمشده‏ام مي‏گشتم و انواع و اقسام كتابها را

مطالعه مي‏كردم، مجبور شدم به خاطر تأمين هزينه‏هاي دانشگاه و زندگي‏ام مشغول به كاري نيم وقت شوم. و بدين صورت در رستوران «مك دونالد» كه بيشتر از دانشجويان استفاده

مي‏كند، مشغول به كار شدم. در اينجا بود كه اولين بار با همسرم آشنا شدم. او نيز دانشجو بود و در همانجا مشغول به كار بود. پس از مدتي به علت اينكه در درس انگليسي ضعيف بود قرار

شد كه برايش كلاس تقويتي بگذارم. يكي از روزها به طور اتفاقي او را سر سجاده نماز و در حال نماز خواندن ديدم. حالت او و اين نماز كه براي اولين بار در زندگي مي‏ديدم شديدا مرا تحت

تأثير قرار داد و بدين ترتيب احساس كردم از او مي‏توانم شبهات و سؤالهايي كه در ذهن دارم ببرم. حس عجيبي داشتم، گويي به پيدا كردن گمشده‏ام نزديك مي‏شدم. من و همسرم در مورد

مسايل مختلف زيادي با هم صحبت مي‏كرديم. از مسايل اجتماعي سياسي تا مسايل مذهبي. و من خوشحال بودم از اينكه بالاخره مي‏توانستم با شخصي راجع به اين مسايل صحبت

كنم. طبيعتا ديدن حالت همكارم در آن زمان مرا به سوي مباحث اسلامي نيز كشاند. تا آنجا كه ساعتها بحث و گفتگو مي‏كردم و من براي

شما بايد در نظر داشته باشيد

كه يك تازه مسلمان
به دنبال صحيح انجام دادن
كارهايش است
و بعد در اين كثرت اختلافات
انسان كاملاً گيج مي‏شود
كه چه كسي درست مي‏گويد
و صحيح‏ترين عمل كدام است.

صحبتي كه با او مي‏كردم اول سند حرف را از او درخواست مي‏كردم. من هميشه عادت داشتم كه در مورد هر مسأله‏اي كه مي‏شنوم اول تحقيق كنم. سندش را بيابم و بعد آن را بپذيرم و

بدين ترتيب مدتها به اين نحو سپري شد كه من سؤال مي‏كردم و او كه حالا همسرم است با دليل و منطق و ارائه سند در صدد پاسخگويي برمي‏آمد. لازم به ذكر است كه نقش زن در اسلام

يكي از داغترين بحثهاي ما بود.

من هرچه مي‏گذشت احساس مي‏كردم به گمشده‏ام نزديك‏تر شدم، تا يك روز كه احساس كردم كاملاً اشباع شده‏ام و در ميان تمام مطالعاتم راجع به مذاهب و گروههاي مختلف عرفاني و

مذهبي از هند تا آفريقاي جنوبي، اسلام تنها مكتب و مذهبي بود كه با كليه مسايل با ديد بسيار منطقي برخورد كرده بود و شايد بتوان گفت برخورد علمي اسلام نسبت به يك سري از

مسايل براي شخصي مثل من كه همه چيز را از بعد علوم اجتماعي نگاه مي‏كرد، عاملي قوي براي مسلمان شدن بود. و بدين شكل من اسلام آوردم و وقتي خبر مسلمان شدن خود را به او

دادم او بلافاصله از من خواستگاري كرد. من خيلي سريع شروع به انجام فرايض ديني از قبيل نماز و روزه كردم و از آنجايي كه هنوز در «مك دونالد» كار مي‏كردم، زندگي‏ام كاملاً دستخوش

تغييرات شد. وقتي شروع به نماز مي‏كردم، اتاق استراحت ما فضاي خدايي به خود مي‏گرفت، و من كاملاً احساس رضايت و خوشحالي مي‏كردم، علي‏رغم اينكه رفته رفته دوستانم را از

دست مي‏دادم، اگرچه هنوز نيز حجاب نداشتم، اما عدم برخوردهاي سطحي و مادي با

مسايل و تغيير حالت انسانهاي متحول شده، خود ظاهرا فاصله‏اي را به وجود مي‏آورد. من تلاش مي‏كردم كه در خصوص اسلام با تمام فاميل، آشنايان و دوستانم كاملاً منطقي صحبت كنم،

اما آنها نمي‏توانستند مسايل را درك كنند. شايد يكي از دلايلي كه من راحت‏تر مسايل را درك كرده و مسلمان شدم، ارتباط به رشته تحصيلي‏ام كه اقتصاد در جهان سوم بود، نيز داشته

باشد. من بدين وسيله قبل از مسلمان شدنم با خيلي از مسايل و مشكلات جامعه سرمايه‏داري آشنا شده بودم و مي‏دانستم نتيجه زندگي سرمايه‏داري خلاصه شدن همه چيز در پول بود.

به طور كلي ارزش انسانها در پول خلاصه مي‏شد و من هميشه با اين تفكر مبارزه مي‏كردم. پيش از اين بر اين باور بودم كه انسانهاي تحصيلكرده، انسانهايي با خلق نيكو و پاي‏بند به ارزشها

هستند، اما متأسفانه به واسطه كارهاي متعدد و مسافرتهاي زياد به هنگام تحصيل دريافتم كه تصوري كاملاً غلط داشته‏ام. و چه بسيار انسانهايي كه تحصيلكرده هستند، اما بويي از

ارزشهاي اخلاقي نبرده‏اند. و تمسك به ارزشهاي اخلاقي براي من حتي پيش از مسلمان شدنم نيز بسيار اهميت داشت و همان طوري كه گفتم مسايلي مانند مصرف‏گرايي، سرمايه‏داري،

نژادپرستي و غيره شديدا مرا ناراحت مي‏كرد و من هميشه راجع به اين مسايل با اطرافيانم بحث و جدل داشتم.

ویرایش توسط deltang : 02-07-2010 در ساعت 05:15 PM
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:57 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها