مي گم مسافرم دليجان عشقم رو ساختم
مي گي تنها نرو دل رو به دلواپسي باختم
مي گي همسفرهام از جنس پاك عشق و نوراند
اميد و آرزوهاي من اند سنگ صبوراند
تو كه درد جدايي از وطن رو خوب مي دوني
دلم مي خواد كه با من اين لالايي رو بخوني
كه دليجان سفرت خوش برو روز و شبت خوش
تپش هاي دلم پشت و پناهت برو عاقبتت خوش
نگو تنها نرو تنها كه نيستم دلم روهم اميدوآرزوهام همه هستند
همان احساس هاي شكننده كه دردست زمانه نشكستند
تو رو قسم مي دم من رو دعا كن
واسه رسيدنم خدا خدا كن
مي رم دريا كنارم رو ببينم واست يه موج ازدريا مي چينم
ميارم روح تشنه ي تورو سيراب ببينم
مي خوام برم نمي خوام وطن رو تو خواب ببينم .