بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > پارسی بگوییم

پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #11  
قدیمی 01-23-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


گرگ دهن آلوده ویوسف ندریده


داستان:

هرگاه بی­گناهی مورد تهمت واقع شود از مصراع مثلی بالا به منظوراثبات برائت و بی­گناهی خویش استفاده می­کند. این مثل مصراع دوم بیتی از یکی از غزلیات سعدی شیرازی است.


اما ریشه­ ی تاریخی این مثل :
«یعقوب» پسر «اسحاق» که از انبیای بنی اسراییل است از دو همسرش به نام «لیا» و «راحیل» و دو کنیز به اسامی «بلهه» و «زلفه» دوازده پسر به وجود آورد که در کتب مذهبی به نام اسباط معروفند. نام این اسباط چنین است :

«روبیل»، «شمعون»، «لاوی»، «یهودا»، «ایساخو» و «زابلیون» فرزندان لیا،
«یوسف» و «بنیامین» فرزندان راحیل،
«دان» و «نفتالی» فرزندان بلهه کنیز راحیل،
«جاد» و «اشیر»، فرزندان زلفه کنیز لیا،
که همگی در خدمت پدر بودند و یک جا زندگی میکردند. شبی یوسف خواب دید که یازده ستاره و خورشید و ماه بر او سجده گزارده­ اند.
جریان خواب را به عرض پدر می­رساند ، یعقوب به او بشارت می­دهد که رویای صادقانه است و قریبا از طرف خدای متعال به مقامی ارجمند نایل خواهد آمد. ضمنا به یوسف موکدا سفارش کرده است که این خواب را به هیچ کس به ویژه برادرانش نگوید زیرا حس حقد و حسادتشان تحریک می­شود و ممکن است برای وی ایجاد زحمت کنند.
اتفاقا یوسف در آن هنگام پسری زیبا طلعت و پاکیزه اندام و دلربا بود. هنوز دوازده سال از سنش نگذشته بود که مادرش راحیل درگذشت و او و برادرش بنیامین بی­مادر شدند. چون این دو طفل خردسال از طرف پدر احتیاج به نوازش بیشتر داشتند لذا یعقوب آن­ها را بیشتر از سایر فرزندانش دوست می­داشت خلاصه آن­که موضوع خواب یوسف هم دراین زمینه مزید برعلت گردیده علاقه پدر را تشدید کرده بوده است. با وجود آن­که یعقوب در اخفاء و پنهان داشتن علاقه و محبتش نسبت به یوسف و بنیامین میکوشید مع هذا حقیقت مکتوم نمانده نایره حسد و غیرت برادران یوسف زبانه کشید. انجمنی ترتیب دادند و پس از شور و کنکاش فراوان تصمیم به قتل یوسف گرفتند. دلیل و منطقشان این بود که چون یوسف از بین برود یعقوب چند صباحی از فراقش بیتابی می­کند و بر اثر مرور زمان عشق یوسف فراموش می­شود و علاقه پدر به سوی ایشان معطوف خواهد گردید. هر یک از برادران در آن انجمن برای نابودی یوسف راهی پیشنهاد کرد و طریقی اندیشید اما یهودا که عاقلتر از دیگران بود قتل یوسف را که هیچ گناهی مرتکب نشده بود دور از عقل و دین و وجدان دانسته مصلحت در این دید که او را در سر راه بیت المقدس و مصر در چاهی بیندازند تا کاروانی او را بردارد و با خود به جای دوردست ببرد. در واقع با این تدبیرهم مقصود برادران حاصل می­شد و هم قتل نفس روی نمی­داد.
برادران متفقا رای یهودا را پسندیدند و نزد پدر شتافتند تا اجازه فرماید که چون برای تعلیف و چرانیدن گوسپندان و سرکشی از مزارع به صحرا می­روند یوسف را نیز همراه برند زیرا به قدری یوسف را دوست دارند که نمی­توانند دوری و مفارقتش را تحمل کنند ! یعقوب اظهار نگرانی کرد که ممکن است به علت جوانی و اشتغال به امور گله داری و کشاورزی ازیوسف غافل بمانید و او را گرگ برباید.
برادران سوگند خوردند که یوسف را چون جان شیرین مراقبت خواهند کرد تا در پرتو صفای کشتزارها و در زیر آسمان بهجت انگیز کنعان جست و خیز و بازی کند و جسم و جانش نشاط و انبساط یابد. یعقوب با نهایت بی میلی خواهش فرزندان را پذیرفت و بامدادان که تازه نسیم صبح وزیدن گرفته بود برادران نابکار، یوسف را برداشته یکسر بر سر چاه رفتند و او را برهنه کرده در نهایت قساوت و بی رحمی به چاه افکندند.
شامگاهان که تاریکی همه جا را فرا گرفته بود با قیافه­ ی مغموم و غمگین به خدمت پدر آمدند و پیراهن یوسف را که قبلا به خون حیوانی آلوده کرده بودند در کنارش نهاده عرض کردند : ای پدر ! می­دانیم که قول وگفتار ما را در عین صداقت و درستی باور نمی­کنی ولی حقیقت این است که یوسف را نزد اسباب و اثاثیه گذاشته به دنبال اسب دوانی و تیراندازی رفته بودیم. گرگ از کمینگاه خارج شده و او را پاره پاره کرد .... این پیراهن خون آلود اوست که به حضور آوردیم تا بر صحت گفتار و عرایض ما گواه باشد.
یعقوب پیراهن یوسف را دید و گفت :« من هرگز گرگ هشیارتر از این ندیدم، پسر مرا از میان پیراهن بخورد و پیراهن بر او ندرد .»

غرض این است که چون گرگ در این میان گناهی نداشت علی هذا عبارت «گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده» از آن تاریخ مورد استناد و تمثیل قرار گرفت و شیخ اجل سعدی در غزل زیبایی به آن اشاره کرده چنین فرموده است :


ای یار جفا کرده­ ی پیوند بریده
این بود وفاداری وعهد تو ندیده

درکوی­ تومعروفم­ و ازروی تومحروم
گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها