بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #11  
قدیمی 01-28-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

جمشيد يکي از پادشاهان اسطوره‌اي ايراني‌است و قدمتي بس کهن دارد. نام او در اوستاو متون پهلوي و متنهاي دوران اسلامي آمده‌است. در اسطوره‌هاي ايراني کارهايي سخت بزرگ به او نسبت داده شده‌است. در شاهنامه، جمشيد، فرزند طهمورث و شاهي فرهمند است که سرانجام به خاطر خودبيني و غرور فرّه ايزدي را از دست مي‌دهد و به دست ضحاک کشته مي‌شود.

جمشيد در اوستا

جمشيد در اوستا پسر ويونگهنت (ويونگهان) است.نام او در اوستا به گونه ي ييمَ آمده است.واژه ي جمشيد از دو بهره ساخته شده است، جم و شيد ، جم دراوستايي برابر با همزاد و شيد برابر با خورشيد به کار برده مي شود.

در فرهنگ واژه هاي اوستا در پي نام جمشيد چنين آمده است :
«جمشيد : دوران تابندگي و درخشش زندگي آرياييان. زمان جمشيد زماني بود که در آن مردمان به زدن خشت و ساختن ايوان و گرمابه و شهر، جام ها و آوند هاي سفالين، رشتن و بافتن ابريشم و کتان و پنبه، بر آوردن گوهر ها از دل سنگ، ساختن کشتي و بو و عطر و مي و ......دست يافتند.
و چون خوش گذراني در آن دوران به نهايت رسيد با ستم بابلييان (ضحاک) روزگار خوش آرياييان در نورديده گشت و جمشيد يا کشور آريايي به دست برادرش به دو نيمه شد و ضحاکيان (بابليان) هزار سال بر ايران زمين با ستم و سوختن و کشتن فرمانروايي کردند.»
بر پايه گزارش اوستا، زاده شدن جمشيد، پاداشي بود که اهورامزدا در پي آماده ساختن نوشابه ي هَوم براي نخستين بار بدست ويونگهان، پدر جمشيد، به او داده شد. در اوستا هات ? ، چنين مي خوانيم :

«زرتشت بدو گفت : درود بر هَوم ِ ! اي هَوم ِ ! کدامين کس ، نخستين بار در ميان مردمان جهان استومند ، از تو نوشابه برگرفت؟ کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزي بدو رسيد؟»

«آنگاه هَوم ِ اَشَوَن دوردارنده ي مرگ ، مرا پاسخ گفت :

نخستين بار در ميان مردمان جهان استومند ، « ويونگهان » از من نوشابه برگرفت و اين پاداش بدو داده شد و اين بهروزي بدو رسيد که او را پسري زاده شد : «جمشيد » خوب رمه ، آن فره مندترين مردمان ، آن هور چهر ، آن که به شهرياري خويش جانوران و مردمان را بي مرگ و آبها و گياهان را نخشکيدني و خوراکها را نکاستني کرد.»

«به شهرياري جم دلير ، نه سرما بود ، نه گرما ، نه پيري بود ، نه مرگ و نه رشک ديو آفريده. پدر و پسر ، هر يک [به چشم ديگري ] پانزده ساله مي‌نمود. [چنين بود ] به هنگامي که جم خوب رمه پسر ويونگهان شهرياري مي کرد.»
گزارش اوستا در آبان يشت، کرده ي هفتم، از چگونگي
خواستار شدن جمشيد پادشاهي را از اردويسور آناهيتا و دست يابي او به پادشاهي، چنين است :

جمشيد خوب رمه در پاي کوه هُکَر، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند او را پيشکش آورد...

و از وي خواستار شد:
اي اَرِدويسوَر اَناهيتا ! اي نيک ! اي تواناترين ! مرا اين کاميابي ارزاني دار که من بزرگ‌ترين شهريار همه­ي کشورها شوم؛ که بر همه­ي ديوان و مردمان [ دُروَند ] و جادوان و پريان و «کَوي»ها و «کَرَپ»هاي ستمکار چيرگي يابم؛ که من ديوان را از دارايي و سود - هر دو - و از فراواني و رمه - هر دو - و از خشنودي و سرافرازي - هر دو - بي بهره کنم.

اَرِدويسوَر اَناهيتا - که هميشه خواستار زَور نياز کننده و به آيين پيشکش آورنده را کامروا کند - او را کاميابي بخشيد.

پادشاهي جمشيد دوراني بوده که در آن نه سرما و نه گرما ي بسيار بوده و جهان از مرگ ِ ديو آفريده پاک بوده است.(آبان يشت . ?-?)

بنا بر گزارش اوستا، جمشيد پادشاهي بود که آرياييان را پس از يخبنداني بزرگ از سرزمين هاي سرد به بيرود، به سوي ايرانويج (مرکز نژاد و تخمه ي آريا) رهنمون شد.
چکيده ي اين گزارش چنين است که :
«اهورامزدا با جمشيد هشدار مي دهد که مردمانش گرفتار سه زمستان و يخ بندان هراس انگيز خواهند شد که در پي آن همگي زيوندگان از مردمان و جانوران و گياهان نابود خواهند گشت. به راهنمايي اهورامزدا و براي چاره انديشي در برابرچنين تبهکاري مرگباري، جم پناهگاهي ساخت که آن را ورجم کرد گويند و تخمه ي گونه هاي جانوران و گياهان و بهين مردمان را به آن جا برد و به دور از سرما و گزند آن نگاه داشت تا پس از به پايان رسيدن آن سرد زمستان هاي مهيب، که در پايان هزاره ي اوشيدر پيش مي آيد و در پي گزند رساني هاي ديو ملکوس مردم و جانوران مفيد نابود مي شوند، در هاي اين پناهگاه را بگشايد و دوباره جهان آبادان و آکنده از به گزيده ي زيوندگان نژاده و نيک تبار گردد.

پس جمشيد چنان کرد و زمستان سخت فرا رسيد، سي سد سال مردن به جم لابه مي کردند که مردم و جانوران افزون شده اند و در ور جاي نمي گيرند. پس جمشيد از کوه ور بالا رفته و با گفتن واژه ي سپندارمذ سه بار چوبدستش را بر زمين کوبيد و با زمين چنين گفت که : فراز رو و فراخ شو، پس زمين در سه پستا (نوبت) فراخ شد.

پس از پايان سرما و يخ بندان، و با بازگشت زيوندگان از ورجم کرد به زمين زندگي دوباره بر زمين رونق گرفت و جهان از مردمان نيکو سرشت پر شد. کشت زار ها سبز شدند و شرسار از گياهاني شفا بخش که دشمن بيماري ها هستند و آن ها را از بين مي برند. ديگر نه بيماري مرگ بار بود و نه
تباهي و سياه کاري. مرگ تنها در پي پيري روي مي نمود يا کشته شدن. و به اين گونه بزرگ ترين و کارا ترين سلاح اهريمن که مرگ است ناتوان شد و نيروي خود را از دست داد.»

از اين پناه گاه در اوستا با نام ور ِجم کرد ياد شده است. وَر در زبان اوستايي برابر با جاي سر پوشيده، پناهگاه، غار است و کِرِتَ (کرد) برابر با فراهم کردن، پايه گذاشتن، ساختن است که ورجم کرد برابر مي شود با پناهگاهي که جمشيد ساخت.

در اوستا جمشيد با دو پاژنام هووتور و سريره آمده است که هووتور برابر با دارنده ي گله و رمه ي خوب و سريره برابر با زيبا است.

در پايان کار و در پي يورش بابليان (ضحاکيان) جمشيد به دست ضحاک با ارّه به دو نيم شد. در اوستا واژه ي ييمُو کِرِنت برابر است با : آنکه جمشيد را به دو نيم کرد.

جمشيد در شاهنامه

در شاهنامه جمشيد فرزند تهمورث و شاهي فرهمند است که سرانجام در پي خود بيني، فره ايزدي را از دست مي دهد و به دست ضخاک کشته مي شود.


پادشاهي جمشيد در شاهنامه هفت صد سال است. کارهايي که انجام آن در شاهنامه به او نسبت داده شده است

ساختن ابزار جنگ:

بر پايه گزارش شاهنمامه نخستين کاري که جمشيد پيش گرفت ساختن ابزار جنگ بود تا خود را بدان ها نيرو بخشد راه را بر بدي ببندد.آهن را نرم کرد و از آن خود و زره و جوشن و خفتان و برگستوان ساخت.

پوشش مردمان:

سپس به پوشش مردمان گراييد و از کتان و ابريشم و پشم جامه ساخت و رشتن و بافتن و دوختن و شستن را به مردمان آموخت.

بخش کردن مردمان به چهار گروه:

پس از آن پيشه هاي مردمان را سامان داد و پيشه وران را گرد هم آورد. آنان را به چهار گروه بزرگ بخش نمود : مردمان دين که کارشان پرستش بود و ايشان را
در کوه ها جاي داد. دو ديگر جنگاوران، سه ديگر برزگران و ديگر کارگران و دست ورزان.

ساختمان سازي و خشت زني:

ديوان که در فرمانش بودند را گفت تا خاک و آب را به هم آميختند و گل ساختند و آنرا در قالب ريختند و خشت زدند. پس سنگ و گچ را به کار برد و خانه و گرمابه و کاخ و ايوان بر پا کرد.

بر آوردن گوهر:

چون اين کارها کرده شد و نياز هاي نخستين مردمان برآمد، جمشيد در فکر آراستن زندگي مردمان در آمد. سينه ي سنگ را شکافت و از آن گوهر هاي گوناگوني چون ياقوت و بيجاده و فلزات گران بها چون زر و سيم بيرون آورد تا زيور زندگي و مايه خوشدلي مردمان باشد.

بر آوردن بوهاي خوش:

آن گاه در پي بوهاي خوش بر آمد بر گلاب و عود و عنبر و مشک و کافور دست يافت.

ساختن کشتي و دريا نوردي

پس در انديشه ي گشت و سفر افتاد و دست به ساختن کشتي برد و بر آبها دست يافت و سرزمين هاي ناشناخته را يافت.

جشن نوروز:

بدينسان جمشيد با خردمندي به همه ي هنر ها دست يافت و بر همه کاري توانا شد و خود را در جهان يگانه يافت. آن گاه انگيزه ي برتري و خود بيني در او بيدار شد و در انديشه ي پرواز در آسمان افتاد

فرمان داد تا تختي گران بها برايش ساختند و گوهر بسيار بر آن نشاند و ديوان که بنده ي او بودند تخت را از زمين برداشتند و بر آسمان برافراشتند. جمشيد در آن چون خورشيد تابان نشسته بود و اين همه به فر ايزدي مي کرد. جهانيان از شکوه و توانايي او خيره ماندند، گرد آمدند و بر بخت و شکوه او آفرين خواندند بر او گوهر افشاندند و آن روز را که نخستين روز از فروردين بود، نوروز خواندند.


رفتن فره ايزدي از جمشيد و تاختن ضحاک بر ايران زمين:

از آن پس جمشيد به خودکامه گي گراييد و فره ايزدي از او رخت بست و کار پادشاهي به نابساماني رسيد و ضحاکيان به ايران زمين تاختند

گريختن جمشيد از ضحاک:

پس جمشيد از ايران گريخت و تا صد سال کسي از او با خبر نبود تا گماشتگان ضخاک او را در درياي چين يافتند و به پيش ضحاک بردند و او جمشيد را با ارّه به دو نيم کرد:


بر او تيره شد فره ايزدي
به کژي گراييد و نا بخردي
پديد آمد ازهر سويي خسروي
يکي نامجويي ز هر پهلوي
سپه کرده و جنگ را ساخته
دل از مهر جمشيد پرداخته
کي اژدها فش بيامد چو باد
به ايران زمين تاج برسر نهاد
صدم سال روزي به درياي چين
پديد آمد آن شاه ناپاک دين
چو ضحاکش آورد ناگه به چنگ
يکايک ندادش زماني درنگ
به ارش سراسر به دو نيم کرد
جهان را ازاو پاک بي بيم کرد


جمشيد در نوشته هاي فارسي ميانه

از جمشيد در نوشته هاي فارسي ميانه بسيار ياد شده است.

فارس نامه:

ابن بلخي در فارس نامه تخت جمشيد را ساخته ي جمشيد دانسته و مي گويد :
هر کجا صورت جمشيد به کنده گرد کنده اند، مردي بوده است قوي،
کشيده ريش و نيکو روي و جعد موي و در بعضي جاها صورت او گرد است و چنان است که روي در آفتاب دارد.

نوروز نامه:

خيام در نوروز نامه پيدايش مي را به دست يکي از نزديکان جمشيد به نام شاه شميران دانسته است.


نفايس الفنون في عرايس العيون:

در نفايس الفنون في عرايس العيون نوشته ي محمد ابن آملي پيدايش مي به دست جمشيد دانسته شده است :

عضد الدوله از صاحب ابن عباد مي پرسد اول کسي که شراب بيرون آورد که بود ؟ او جواب داد که جمشيد جمعي را بر آن داشت تا نباتات و درختان گوناگون را بکارند و ثمرات آن را تجربه نمايند. چون ميوه ي رز چشيدند در او اذتي هر چه تمام تر يافتند و چون خزان شد در ميوه ي رز استحاله اي پديد آمد. جمشيد دستور داد تا آب آن را بگيرند و در خمره کنند. پس از اندک مدتي در خمره آن تغيير حاصل شد « و از اشتداد غليان حلاوت او به مرارت پيدا شد». جمشيد در آن خمره را مهر کرد و دستور داد که هيچ کس از آن ننوشد، زيرا مي پنداشت که زهر است. جمشيد را کنيزک زيبايي بود که مدت ها به درد شقيقه مبتلا گشته و هيچ يک از اطبا نتوانستند او را معالجه کنند. با خود گفت مصلحت من در آن است که قدري از آن زهر بياشامم و از زحمت وجود راحت شوم. قدحي پر کرد و اندک اندک ازآن آشاميد. چون قدح تمام شد اهتزازي در او پديد آمد، قدحي ديگر بخورد، خواب بر او غلبه کرد. خوابيد و يک شبانه روز در خواب بود. همه پنداشتند که کار او به آخر رسيد. چون از خواب برخاست از درد شقيقه اثري نيافت. جمشيد سبب خواب و زوال بيماري پرسيد. کنيزن حال باز گفت. جمشيد جمله ي حکما را گرد کرد و جشني بر پا نمود و خود قدحي بياشاميد و بفرمود تا به هر يک قدحي دادند. چون يکي دو دور بگرديد، همه در اهتزاز در آمدند و نشاط مي کردند و آن را شاه دارو نام نهادند و در آن راه مبالغه مي نمودند و در خوردن افراط مي کردند.


همچنين گويند که جمشيد جامي داشت که آن را جام جهان نما مي گفتند و در آن احوال ملک خويش ميديد.


از جام جم يا جام جهان نما در ادبيات فارسي نشانه هاي بسياري مي توان يافت که پرداختن به آن ها از حوصله ي اين نوشتار بيرون است.

جمشيد در ادبيات معاصر فارسي

در ادبيات معاصر ايراني، بر خلاف دوران ادبيات کلاسيک ايران که به کرات نام و سرگذشت جمشيد موضوع اشعار شعرايي چون حافظ، مولوي و خيام قرار گرفته است، کمتر به اين شخصيت پرداخته شده است. اما شايد محمد محمدعلي با رمان جمشيد و جمک (????) از معدود نويسندگاني باشد که به بازآفريني اساطير کهن ايراني به زبان رمان روي آورده است.

__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

ویرایش توسط SHeRvin : 02-12-2011 در ساعت 07:17 PM
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها