بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #11  
قدیمی 03-10-2011
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض



بالاي سرم ايستاده بود و به ورقه ام نگاه مي كرد . از فصل دوم و سوم بيشتر از فصلهاي ديگر سوال آمده بود و از فصل پنجم فقط يك سوال كه آن هم ديشب بس كه برايم تكرار كرده بود آن را از بر بودم . نگاه تشكر آميزم را بي پاسخ گذاشت و از كنارم رد شد .

نگاهي به ورقه ام انداختم و بعد دستم را بالا بردم . متوجه شد و به كنارم آمد . دقيق شد به ورقه ام پرسيد :" مطمئني احتياج به مرور نداري؟"

" مطمئنم !"

با ترديد نگاهم كرد و بعد انگشتش را روي سوال ششم گذاشت و بي انكه چيزي بگويد سر جايش برگشت. متوجه شدم سوال ششم ر اشتباه نوشته ام . از اينكه ياد آوري كرده بود تا نمره اي را از دست ندهم در پوست خودم نمي گنجيدم .

وقتي دوباره بالاي سرم ايستاد روي ورقه كنار نامم كم رنگ نوشتم ." ممنونم."

ورقه را از دستم گرفت و دوباره تمام پلسخهايم را نگاه كرد و با لبخندي از سر خرسندي تعقيبم كرد تا از كلاس بيرون رفتم .

نمي دانم چرا بي جهت خوشحال بودم . آيا فقط به خاطر اينكه همه سوالها را درست نوشته بودم سر به سر سارا مي گذاشتم؟

" سارا چيه؟ چرا مثل پيرزن هاي بدعنق زانوي فم بغل گرفته اي؟"

سارا آه بلندي كشيد و گفت:" كاش حال پيرزن هاي بد عنق را داشتم . فكر نكنم حتي نمره ي قبولي را هم بياورم . بس كه توي كلاس تذكر ميداد فصلهاي پنج و چهارم مهم هستند من تمام وقتم را گذاشتم روي اين دو فصل ... بد جنس هرچي سوال بود از فصل هاي دوم و سوم طرح كرده بود ."

وقتي خنديدم با عصبانيت گفت:" درد! كجاش خنده داشت چشم گربه اي؟"

به زحمت جلوي خنديدنم را گرفتم و گفتم :" معذرت مي خوام سارا جان ياد چيزي افتادم ... به حرفهاي تو نخنديدم."



" ماني سلام چطوري؟"

" خوبم مادر بابا و مهبد حالشان چطور است؟"

" خوبند ! چكار كردي؟"

نگاهي به فريبرز انداختم و گفتم:" هيچي !"

باز دلم خنجر خورد . به مادر گفتم:" خوب چه كار كنم مادر! او دلش پاك تر از اين حرفهاست! من نمي توانم..."

" اي بيچاره بدبخت! تو از كجا فهميدي دلش پاك است ؟ بايد اول دان بپاشي تا به دام بيفتد . دلت به حال خودت بيفتد ."

بعد چند راه حل پيش پايم گذاشت . اينكه چطور حرف بزنم چه جور لباس بپوشم و چطور رفتار كنم . وقتي گوشي را سر جايش گذاشتم احساس كردم بيچاره ترين دختر دنيا هستم .دلم گرفته و تحقير شده سرم را روي ميز گذاشتم و آرام گريه كردم .

" ماندانا ! داري گريه مي كني؟"

نمي خواستم سرم را بلند كنم تا به آن چشمان مهربان نگاه كنم . از آن نگاه سبز خجالت مي كشيدم .... او دلش پاك بود و نگاهش آسماني .

اشك هايم را پاك كردم و از جا بلند شدم . جلويم ايستاد و گفت:" نمي خواهي با من حرف بزني؟"

سكوتم طولاني شد . او گفت:" فردا امتحان داري . سعي كن فقط به امتحان فكر كني . غم و غصه آنقدر در زندگي آدم زياد است كه اگر بخواهي به خاطر تك تكشان گريه كني تمام عمرت را از دست مي دهي .

اين بار پرنده سبز نگاهمان به سوي هم پر كشيد . چرا اين حرفهاي تكراري در گوشم خوش آهنگ بود و به نرمي يك ترانه در روح و روانم مي نشست ؟

يك دور كامل زبان را خواندم بودم . او هم تمام اشكالاتم را رفع كرد . گه گاهي كه نگاهمان به هم گريه مي خورد چند لحظه به هم خيره مي شديم و بعد هردو با دستپاچگي مسير نگاهمان را عوض مي كرديم . قلبم هر بار از گيرايي نگاه پر رمز و رازش به تپش مي اقتاد .

اي قلب بي شرم ! بي اين همه تيرگي كه از بار گناهي كه سرتاسر وجودت را فرا گرفته شايسته عشق واقعي نيستي ! تو لايق نگاه پر محبت و پاك هيچكس نيستي . پس خودت را گول نزن . تو براي هميشه از دست رفته اي .

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:05 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها