بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 04-14-2011
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شاهزاده ی روم - مادر امام زمان(ع)

شاهزاده ی روم - مادر امام زمان(ع)
فصل اول





بسم الله الرحمن الرحیم






در قصر ولوله ی عجیبی پیچیده بود هرکی از پی کاری می دوید گویی قلب هستی در این نقطه می تپید گروهی به زینت در و دیوار ها کی رداختند، عده ای به تزئین تالارها و ورودی ها مششغول بودند.

ـ تخت مرصّع را آماده کنید.

این فرمان قیصر پادشاه روم بود که همه را به تلاش بیشتر وا می داشت.

تخت مرصّع امپراطوری را آوردند تختی بزرگ و زیبا آزین بسته به جواهرات و زیورهای سلطنطی، هنرمندان روم با هنرمندی تمام آن را مهیّا کرده بودند.

چهل پایه ی زیبا در زیر تخت گویی چهل مرغ آسمانی تخت را بالهایشان حمایل می کردند چراغانیهای بسیار رنگارنگ و قشنگ چشم هر بینده ای را خیره می کرد.

اهل قصر جامه هایی زیباتر از همیشه بر تن کرده بودند بیش از سیصد تن از نوادگان حواریون عیسی (ع) با چهره هایی که نشان می داد همه از عابدان و پدران روحانی اند پیشاپیش مجلس با احترامی دو چندان نشسته بودند در قسمت دیگر هفتصد تن از امرای نهیّای جشن و سرور می شدند دور تا دور تالار حدود چهارهزار نفر از سرانِ قبائل، بزرگان طوائف و صاحب منصبان به ترتیبی ویژه و گون ای خاص آماده ی انجام مراسم بودند. این جمعیت انبوه ولوه ای در صحن و سرای قصر به پا کرده بود که کمتر نظیرش اتفاق افتاده بود.

ناگهان همه ایستادند و احترام کردند. امپراطور وارد شد و در جایگاه مخصوص بالای دست همه ی حاضران بر تخت ویژه امپراطوری نشست.

بر تمام رَفها و پیشانیهای دیوارها بتها و چلیپاهایی دست ساخت سنگ تراشان زبر دست جلوه گری می کرد. هزاران خدای دست تراشیده یا بهتر بگویم عروسک های سنگی بی جان، مجلس جشن ترسایان را شکوهی چلیپایی بخشیده بود.

به غیر از نگهبانان تالار و قصر، کسی را نمی دیدی مگر آنکه از سران و بزرگان روم بشمار می آمد.

گویی تمام روم در همین جمعیت خلاصه شده و تمام جشن ها در همین جشن معنا شده است.

تا آن روز امپراتوری با تمام دبدبه و کبکه اش جشنی به این با شکوهی را ندیده و در خود تجربه نکرده بود از این رو اگر گوش به در و دیوار های تالار می سپردی مزمه ی شادمانی سنگها و خشتها را نیز می توانستی بشنوی.

به فرمان امپرطور برادرزاده اش ـ داماد ـ را بر بالای تخت مرصّع چهل ستونی جای دادند و و شاهزاده ی داماد بر نماد حجله ی دامادی تکیه زد.

بزرگِ کشیشان پیش آمد، سکوتی شگرف بر تمام تالار مستولی گشت تمام چشمها به یکجا دوخته شده بود. تختی مرصع و شاهزاده ای داماد.

امپراطور بزرگ روم اجازه ی اجرای مراسم را صادر کرد.

اما بشنود از ملیکه دختر فرزند امپراطور، این جشن باشکوه.

قلب کوچک و مهربان این عروس سیزده ساله پر از دلهره و اضطراب مثل قلب گنجشک در سینه اش می تپید.

عجیب بود هیچ شادمانی و شعفی در نگاهش دیده نمی شد!

زنان و دختران قصر انگار در شگفتی این موضوع چنان گیج مانده بودند که حتی زیور آلات و جواهرات بزرگ بانوان امپراطور نیز نمی توانست نظشان را به خود جلب کند.

براستی این عروس سیزده ساله کیست؟!

اگر تمام روم را می گشتی چنین نگاه پاک و معصومی نمی یافتی.

گویی مریمی دوباره است که در میان مشتی ترسایی چلیپایی گرفتار امده است.

او اگر چه نازدانه ی قصر امپراطوری است اما خودش خوب می داند که چقدر در این جمع غریبه است و هیچکس را با او آشنایی نیست راستش رابخواهی کسی هم از اسرار این ماجرا اطّلاعی ندارد.

او البتّه می داند رازی سترگ سینه اش را می فشرد اما پرده از این راز کی برداشته می شود و این سّر نهان کی هویدا می شود؟

عروس بزرگترین جشنهای روم، سیزده ساله ای در غم فرو شده!

این عجیب اتفاقی است که تمام اندوه و ماتم، عروس همه ی شادیهای روم می شود!

اما آیا چنین خواهد شد؟!تمام معصومیّت این نوجوان عروس در تالار قصر در هاله ای از اندوهی شگرف و اضطرابی مهیب در هم پیچیده شده است.

همه او را عروس این جشن می دانند و او خود را عروس آسمانها می بیند از این رو در این جشن غریبه ای است که هرگز نمی تواند با کسی رازش را درمیان بگذارد پس خود را به دست تقدیر می سپرد تا ببیند خداوند مهربان با عروس آسمانها چه خواهد کرد.

در تالار از این همه، هیچ کس خبری ندارد همه به ظاهر سرگرم شادی و شعف اند.

دیگر لحظه ی موعود فرا رسیده است کشیش اعظم گامی پیش می نهد و به سوی تخت مرصّع می رود. امپراطور خیره و منتظر چشم بر دهان کشیش دوخته است تا انجیل بخواند و عیسی ( ع) را در عقد ازدواج برادرزاده ی قیصر با دختر فرزند امپراطور روم گواه بگیرد.

قبل از اجرای مراسم آرام در قصر گشتی می زنیم.

براستی این چه دلهره ای است که حتی سپه داران ارتش و امراء لشگر در سختترین میادین جنگی هم به خود ندیده اند!

هیچ دلی در سینه آرام ندارد. اگر چه مراسم جشن ازدواج است اما حسی تلخ و نفرت آمیز در خود می پروراند.

این دیگر چگونه مراسم شادمانی وصلت است!

در ظاهر همه خویش را زیور و زینت داده اند ولی در باطن هیچ دلی به این جشن خشنود نیست و عجیب است که حتی کسی هم نمی داند چرا از این جشن نفرت دارد.

همه می خواهند این جشن را شادمانه بیندازد تا بسیار پای کوبند اما این به ظاهر بِشکوه در واقع برای هیچ کس خوشایند نیست و این خودمعمایی بس حیرت آمیز است.

کشیش اعظم انجیل را به دست می گیرد تا بگشاید و بخواهد پس دیگر کشیشان نیز چنین می کنند تا چند آیه ای از آن بر خوانند و پیمان ازدواج را برقرار سازند.

ناگاه ...! فریاد دهشتناک حاضران بر می خیزد و هر یک به سویی می دود غوغایی به پا شده است.

چلیپاها . بتها سرنگون بر زمین می غلطند. گویی زمین لرزه ای به وسعت تمام زمین قصر بیزانس را در خود در نوردیده است.

هر یک به گوشه ای پناه می برند و جیغ و شیون زنان حاضر در قصر فضای پرشور قصر را به شرر می کشاند و شور انگیزی را به شراره می افکند.

تخت مرصّع شاهزاده داماد اگر چه به چهل ستون استوار بوده است می لرزید و در یک چشم برهم زدن فرو می پاشد و داماد نگون بخت چنان بر زمین سقوط می کند که هوش از سرش می پرد و بیهوش نقش برخاک می شود.

چند لحظه بعد، گرد و غبار که فرو می نشیند زمزمه ها برپا می شود، حرف و حدیثهایی فراوان به راه می افتد و از هر سو بر سر امپراتور آواز می شود.

ـ این جوانک داماد، نگون بخت است.

ـ این تیره بخت سیه فام، نگون سار است.

ـ دست از این جشن بردارید، نحوست دارد.

ـ این جوانک را بیرون کنید او شایسته دامادی امپراطوری نیست. بختش شگون ندارد و نامش نحس است و نحوست بار است.

در میان سیل همهمه و غلغله ای که در قصر به راه افتاده است امپراطور اسقف اعظم را فرا می خواند.

اسقف می گوید: ازدواج این جوانک نحس است و تیرگیش بداقبالی در پی دارد سرنگونی بتها و چلیپاها، علامت زوال مسیحیّت ایت اجازه ندهید این ازدواج سربگیرد که سراسر نحس و تیرگی است.

امپراطور به چاره اندیشی نشسته و دوباره فرمانی صادر می کند.

زبانها در کام فرو می افتد و زمزمه و همهمه خاموش می شود.

دگر کسی را یارای اظهار نظر و اعتراض نیست.

به فرمان امپراطور برادرزاده ی دیگرش را برای دامادی با بانوی نوجوان قصر بیزانس آماده می کنند.

فوراً همه چیز را بر سر جایش می گذارند.

غبار آلوده ها را می تکانند و پاکیزه می کنند.

سران و بزرگان دوباره به سر و وضع خویش می رسند هر یک بر مسند و کرسی مهیّا شده اش می نشیند و پز جایگاه و شانش را به رخ مجلس شاهانه می کشاند دوباره کوس سرور نواخته می شود و اعلان شادی می گردد ولی باز به دلها دلهره و به سینه ها اضطراب و به جانها هراس می افتد.



آخر این چه ازدواجی است که در خویش طوفانی از وحشت و هراس نهفته دارد.

ولی هر چه باشد مجلس جشن امپراطوری روم شرقی است و باید خویشتن را آرام و شاد نشان دهند تا مبادا امپراطوری به خشم آید.

به محض اینکه کشیشان به همراه اسقف اعظم شروع می کنند تا انجیل بخوانند و مراسم ازدواج را برگزار کنند.

ناگهان زمین لرزه ی پیشین سر از خاک بدر می آورد و کاخ قیصر را بر سر می نهد و همه چیز را از هم می پاشد.

چلیپا های سرنگون شده، دوباره سرنگون می شوند و بتها بر زمین می افتند.

همه چیز شبیه زلزله ی قبلی بود.

و هر آنچه فراهم آمده بود را بر هم زد. دیگر کشیشان زبان فرو نبردند و لب به اعتراض آشکارا گشودند و مصرّانه خواستند تا امپراطور از این ازدواج که جز نگونساری روم و مسیحیّت را در پی نخواهد داشت دست بردارد.

قیصر اگر چه امپراطور است و قدرتمند ولی هیبتش را این دو حادثه ی دردناک چنان از هم پاشیده است که چاره را در اندرون قصر به جستجو می نشستند و ناچار چهره در نقاب شرم نهان می سازد و پرده ی خجلت فرا روی خویش می افکند تا آذرم نگاهش را پنهان دارد و از سرزنش خلق در امان بماند و شاید هم حیلتی بر این نحوست بیاید.
__________________
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:46 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها