بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #33  
قدیمی 10-07-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


قار ... قور ... قار ... قور

امید کنار باغچه نشسته بود ، دستش را روی دلش گذاشته بود و ناله می کرد . خاله کلاغه از راه رسید . دور سر امید چرخید و چرخید و آهسته کنار امید روی زمین نشست . با چشم‌هایی که از زغال سیاه‌تر بود ، به امید خیره شد و گفت : « آهای ! ورپریده ! امروز دیگه چی شده ؟ »
امید شکمش مالش داد و گفت: « دلم ، دلم بدجوری درد می‌کنه . تازه ، قور قور هم می‌کنه . »
خاله کلاغه گفت : « قور قور می‌کنه ؟ مگه چی خوردی ؟ »
امید با بی حوصلگی گفت : « هیچی خاله ، ولم کن ! »
خاله کلاغه سری تکان داد و گفت : « حتماً چیز های گنده گنده خوردی ! درسته ؟ »
امید گفت : « نه خاله . چه حرف ‌هایی می زنی ! زود باش از اینجا برو که حوصله‌ات رو ندارم . »
خاله کلاغه می خواست پر بکشد و برود ، اما فضولی اجازه نمی داد . دلش می‌خواست سر در بیاورد که امید چی خورده که این طور بی قراری می‌کند و از درد به خود می پیچد . روی لبة حوض نشست و گفت: « راستش را بگو ! من می دانم که تو یک چیز گنده خوردی که دل درد گرفتی . ولی هر چی فکر می ‌کنم، نمی ‌فهمم .»
بعد فکری کرد و گفت : « آهان ! حتماً یک گاو درسته قورت دادی ! درسته ؟ »
امید در حالی که به خودش می ‌پیچید ، گفت : « عجب حرفی ! گاو ! نه خاله کلاغه . اگر شکم من به این بزرگی بود ، که خوب بود . »
خاله کلاغه ناباورانه به او نگاه کرد و گفت : « پس … حتماً یک گوسفند خوردی ، با دنبه و کله پاچه و دل و جگرش . درسته ؟ »
امید گفت : « نه . درست نیست . »
خاله کلاغه منقارش را روی هم فشار داد و باز هم فکر کرد : « غلط نکنم ، یک بوقلمون کباب کردی و با سس خوردی ! درسته ؟ »
امید گفت : « چه حرفا ! من کجا و بوقلمون کجا ؟ »
خاله کلاغه ، نا امید نشد ، این بار گفت : « فهمیدم ! یک مرغ درسته ، با هفت تا تخم‌ مرغ آب ‌پز خوردی . درسته ! »
امید که از دست سوال ‌های خاله کلاغه خسته شده بود ، گفت : « نه بابا . این‌ هایی که می‌گی نیست . اصلاً خودم می‌ گم . هندوانه خوردم … »
خاله کلاغه میان حرف او پرید و گفت : « فهمیدم . یک هندوانه گنده را با پوستش خوردی . درسته ؟ »
امید با ناراحتی گفت : « نه خیر ! با پوست نخوردم . »
خاله کلاغه گفت : « ااه ! پس برای چی دلت درد گرفته ؟ »
امید ، پوست و باقی مانده هندوانه را که گوشه حیاط بود ، نشان داد و گفت: « فکر می کنم با خوردن این تخمه‌ه… »
خاله کلاغه به تخمه ‌های کوچولو اشاره کرد و گفت : « یعنی هر کی این چیز های کوچولو رو بخوره دل درد می‌ گیره ؟ من که باورم نمی ‌شه . »
امید گفت : « مامانم همیشه می‌ گفت ، ولی ... »
خاله کلاغه گفت : « خوب کاری کردی . بچه که نباید به حرف مادرش گوش بده . اصلاً مگه می ‌شه شکم کسی از خوردن چیزهای کوچولو درد بگیره ! دل ‌درد مال خوردن چیز های گنده گنده است . ببین من چه راحت می خورم و هیچ ‌طوری هم نمی‌ شم . »
یک ساعت بعد امید و مادرش از درمانگاه برگشتند . امید با این که آمپول زده بود ، هنوز دل درد داشت . می‌ خواست بخوابد که از حیاط صدایی شنید . از پنجره نگاه کرد . خاله کلاغه را دید که یک وری شده بود و قار و قور می‌کرد . به طرفش دوید و گفت : « چیه خاله کلاغه ، دیگه قارقار نمی‌ کنی ! »
خاله کلاغه ناله ‌ای کرد و گفت : « خدا الهی چی ‌کارت کنه . من همیشه قارقار می‌ کردم ، ولی تو شکم من رو به قورقور انداختی . »
امید خندید . خاله کلاغه یک در میان می‌ گفت : « قار ... قور ... قار ... قور ...! »

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:48 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها