بازگشت   پی سی سیتی > سایر گفتگوها > مطالب آزاد

مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #11  
قدیمی 02-19-2012
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

امروز با یکی از دوستام رفتیم دانشگاه آزاد یه کاری داشتیم، دخترش همسن پویانه، قبل از اینکه از خونه برم بیرون تماس گرفتو گفت حتما پویانو با خودت بیار، گفتم کار اشتباهیه هردوشون با هم غیر قابل کنترلن گفت نه تورو خدا بیارش من هردوشونو کنترل میکنم
چشمتون روز بد نبینه، دو تایی تو ماشین یه آتیشی سوزوندن که بیا و ببین، پویان که خودشو گرفته بود و پشت کرده بود به دختر مردم و محلشو نمیزاشت "قبلا دو سه ماه پیش یک بار دیگه همدیگه رو دیده بودن و پویان هنوز یادش بود که اون اسباب بازیشو پرت کرده و گازشم گرفته" اونم از حرصش لباس پویانو میکشید که باید برگردی به من نگاه کنی، بماند که تا رسیدن به دانشگاه تو اون هوای بارونی و خیابون شلوغ چی کشیدم از دست آقا پویان، به دانشگاه که رسیدیم مونده بودیم بچه ها رو چطوری زیر بارون ببریم تو دانشگاه آخه هیچ کدوممون چتر همرامون نبود " یه مسافت تقریبا طولانیه از دم در تا ساختمان اصلی" ماشینمونم مجوز ورود نداشت به محض اینکه به در ورودی نزدیک میشدیم، میله رو میاوردن پایین "فکر کنم با دوربین مجوز ورودو چک میکردن کسی دم در نبود خواهش کنیم به خاطر بچه ها اجازه بگیریمو با ماشین وارد بشیم" خلاصه یه نیم ساعتی تو ماشین با این دو تا وروجک لجباز نشستیم تا بارون بند بیاد، تا از ماشین پیاده شدیم دوتایی با هم داد میزدن ساندویچ میخواییم خیلی عجله داشتیم، کلی هم اونجا معطل شدیم تا این دوتا بالاخره تصمیم گرفتن چی میخورن، برای کار مهمی رفته بودیم هردومونم باید حضور می داشتیم، البته حضور من الزامی تر بود، خلاصه براشون ساندویچ گرفتیمو چون عجله داشتیم قرار شد ساندویچشونو تو دانشگاه بخورن
رفتیم سالن مطالعه خواهران مطالعه که چه عرض کنم اولش گفتیم بابا زشته دارن مطالعه میکنن بچه ها سرو صدا میکنن و میندازنمون بیرون ولی بعدش که وارد شدیم دیدیم نه بابا اینجورام نیست دوستم طفلک مجبور شد همونجا بمونه با بچه ها و من تنهایی برمو کارارو انجام بدم، آقا پویان هم خیلی منت گذاشتنو دنبال مامان جونشون گریه نکردنو موند پیش خاله جون "چون براش ساندویچ گرفته بود" موقع برگشتن کی میتونست پویانو بگیره، باور کنید از ساختمان اصلی تا دم در دانشگاه من دنبالش دویدم نتونستم بگیرمش، آخرشم خودش وایساد گفت دیگه دلم برات سوخته تموم لباس منو خودش خیس آب شده بود از بس عمدا توی چاله های آب که بر اثر بارون ایجاد شده بود می پرید، تا وقتی که دوتاییشونو سوار ماشین کردیم اشک من یکی دراومد، هنوز که یادم میفته دندونامو رو هم فشار میدم، وقتی هم که رسیدم دم در خونه پیاده نمیشد که میگفت خیلی خوش گذشته نمیخوام برم خونه
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری

ویرایش توسط رزیتا : 02-19-2012 در ساعت 01:05 AM
پاسخ با نقل قول
6 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:18 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها