خبرآمدخبري در راه است
سرخوش آن دل كه ازآن آگاه است
شايداين جمعه بيايد،
شايد پرده ازچهره گشايد،شايد...
دست افشان پاي كوبان مي روم
بردر سلطان خوبان مي روم
مي روم باردگرمستم كند
بي پر و بي پا و بي دستم كند
مي روم كزخويشتن بيرون شوم
پرده ي ليلارخي مجنون شوم
هركه نشناسد امام خويش را
بركه بسپارد زمام خويش را
باهمان لحن خوش آوايي ام
دربه در كوچه تنهايي ام
اي دوسه تاكوچه ز مادورتر
نغمه تو از همه پر شورتر
كاش كه اين فاصله را كم كني
محنت اين غافله راكم كني
كاش كه همسايه مامي شدي
مايه آسايه ي مامي شدي
هركه به ديدارتونايل شود
يك شبه حلال مسائل شود
دوش مراحال خوشي دست داد
سينه ما را عطشي دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سياوش گرفت
نام تو آرامه ي جان من است
نامه ي توخط امان من است
اي نگهت خاستگه آفتاب
برمن ظلمت زده يك شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم
تابتوانم به رخت بنگرم
اي نفست يار و مددكارما
كي و كجا وعده ديدار ما
دل مستمندم اي جان به لبت نيازدارد
به هواي ديدن تو هوس حجاز دارد
به مكه آمدم اي عشق تاتو رابينم
تويي كه نقطه عطفي به اوج آيينم
كدام گوشه مشعر،كدام كنج منا
زشوق وصل تو در انتظار بنشينم
اي زليخادست از دامان يوسف بازكش
تاصباپيراهنش راسوي كنعان آورد
ببوسم خاك پاك جمكران را
تجلي خانه پيغمبران را
خبرآمدخبري در راه است
سرخوش آن دل كه از آن آگاه است
شايداين جمعه بيايدشايد!
پرده ازچهره گشايد،شايـــد...
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ،
از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ،
نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ،
یاغی شوی و دگر نیایی . . .
ای بنده تو سخت بیوفایی ...