بازگشت   پی سی سیتی > هنر > فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie > سینمای جهان

سینمای جهان در این بخش به آثار سینمای خارجی و اخبار مربوط به آنها میپردازیم

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 08-03-2009
nae آواتار ها
nae nae آنلاین نیست.
کاربر فعال بخش سینما
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: بهشهر
نوشته ها: 1,694
سپاسها: : 1

31 سپاس در 27 نوشته ایشان در یکماه اخیر
nae به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض نقد فیلم فوق العاده زیبای عشاق روی پل

THE LOVERS ON THE BRIDGE
عشاق پون نوف ( عشاق پل نهم ) محصول سال 1991 کشور فرانسه است.فیلم را " لئو کاراکس (leos carax ) " فیلم ساز و منتقد فرانسوی ساخته است. فیلم پس از اکرانش در اروپا به شدت مورد توجه واقع شد.ازجوایزسزار( جایزه سینمای فرانسه) موفق به دریافت 2 جایزه شد و از جوایز بهترین فیلم اروپا 3 جایزه به دست آورد همین طور کاندیدای بهترین فیلم از جوایز بفتا ( جایزه سینمای انگستان) شد. پیرنگ فیلم درباره زندگی آوارگان و خیابان گردها ست .اما می توان فیلم را در ژانر رمانس وملودرام قرار داد.
آلکس ( با بازی دنیس لاوان) به همراه دوستش هانس بر روی پل نهم( پون نوف) که قدیمی ترین پل شهر پاریس و در حال تعمیر است، زندگی می کند .او یک الکلی است که ظاهرا قبل از اعتیاد به الکل در سیرک کار می کرده و حالا معتاد به داروهای مسکن قوی است که بتواند با آن ها بخوابد ، و این داروها را از هانس تهیه می کند. میشل( با بازی درخشان ژولیت بینوش) یک نقاش و دختر یک سرهنگ سابق ارتش فرانسه است که پس از پایان یک رابطه عاشقانه ، دوست پسرش او را از خود رانده واکنون به یک ولگرد بدل شده است.مشکل اصلی میشل بینایی اش است که هر لحظه ضعیف تروبه نابینایی نزدیک تر می شود. این دو یکدیگر را بر روی پل ملاقات می کنند و به تدریج به هم نزدیک می شوند. میشل دوست پسرش را به قتل می رساند و از آن لحظه ارتباط عمیق تری با آلکس برقرار می کند. آلکس نیز که به او دلبسته ،تلاش می کند تا میشل را مانند یک زندانی در کنار خود حفظ کند. میشل لحظه به لحظه به نابینایی نزدیک تر وبه آلکس وابسته ترمی شود،تا روزی که آلکس اطلاعیه ای می بیند که به دیوارهای مترو چسبانده شده و عکس میشل بر روی آن هاست و او را به عنوان یک گمشده معرفی کرده که در صورت عدم انجام عمل جراحی چشم بینایی اش را از دست خواهد داد. آلکس تلاش می کند تا تمام اعلامیه ها را از بین ببرد ،که با این کارش باعث مرگ نصب کننده اعلامیه ها می شود و می گریزد. اما میشل از طریق رادیو اطلاعیه ای که درباره خودش است را می شنود و با حیله ای موفق به فرار از دست آلکس می شود. آلکس هم دست گیر و به 3 سال حبس محکوم می شود. میشل بینایی اش را به دست می آورد و 2 سال بعد به ملاقات آلکس در زندان می رود . آلکس پس ازآزادی با میشل بر روی پون نوف ملاقات می کند. تا نیمه های شب با هم هستند تا اینکه میشل به طور ناگهانی می گوید که باید برود. او قول می دهد تا در فرصت بعدی همه چیز را برای آلکس تعریف کند. آلکس حرف های میشل را باور نمی کند . میشل را بغل كرده و با او از بالای پل به پایین و داخل آب می پرد. هیچ کدام صدمه ای نمی بینند و توسط یک قایق کوچک نجات می یابند و با همان قایق از آن جا دور می شوند. رابطه بین آلکس و میشل بسیار جذاب و دیدنی است. جایی که آلکس نمی خواهد میشل، نوازنده ویلون سل را در ایستگاه مترو ملاقات کند و به میشل دروغ می گوید. آن جا که با هم مشتریان کافه ها را خواب می کنند( با داروهای خواب آور قوی هانس) و پول هایشان را می دزدند و پول جمع می کنند تا میشل بینایی اش را به دست آورد ، باز هم آلکس با بدجنسی پول ها را که در جعبه ای قرار دارد هنگام ورزش میشل ،پشت دست او می گذارد ، دست میشل به جعبه برخورد می کند و پول ها همگی به آب می افتند. و هنگامی که میشل با هانس به درون موزه می رود تا نقاشی را تماشا کند ، بعد از برگشتنش، آلکس او را به سختی کتک می زند. الگوی روایی فیلم، الگوی روایت کلاسیک است . به وسیله فیلم برداری و قاب بندی های زیبای ژان-ایو اسکوفیه و دکوپاژ بی نظیر کاراکس فیلم بسیار آرام و روان قصه اش را تعریف و به تدریج مخاطب را با خودش همراه و درگیر می کند. میزان سن ها و به خصوص فیلم برداری فیلم با نمونه های کلاسیک امریکایی متفاوت است به عنوان مثال در سینمای کلاسیک نماهای بلند، نماهای تعقیبی و دوربین روی دست مورد استفاده قرار نمی گیرند زیرا دراین نوع سینما معتقدند که در بیان داستان نباید خود فیلم ،تکنیک و سبک در چشم بیننده باشد و مورد توجه قرار گیرد در این فیلم البته بسیار هوشمندانه در نماهای بر روی پل و در ایستگاه مترو دوربین روی دست ، نماهای تعقیبی و نماهای تا حدی بلند را شاهدیم ، هر چند این حرف ها شاید در سینمای دهه 90 مصداقی ندارد و اکنون در هالیوود نیز با این تکنیک ها قصه می گویند(منظورم از سینمای کلاسیک ،سینمای دهه 40و50 امریکاست). اما در هر حال داستان و روایت فیلم کاملا شبیه نمونه کلاسیک داستان گویی است. آشنایی یک زن و مرد ( که در این جا ولگرد و بی خانمان هستند) ، وابسته شدن آن ها به یکدیگر با وجود بیماری زن که امکان بهبودی آن هست اما مرد به یک آنتا گونیست بدل می شود و مانع رسیدن زن به سلامتی اش می شود . زیرا احساس می کند او را دوست دارد و نباید از دستش بدهد.( عشق توجیه تضاد های رفتاری آلکس است) او میشل را به هر قیمتی برای خود می خواهد و هر لحظه تهدیدی را از اطراف احساس می کند .این تهدید ها را کاراکس با ساخت مثلث هایی درون رابطه آلکس و میشل نمایان می سازد.تمام آن ها از زاویه دید آلکس خطری جدی برای از دست دادن میشل تلقی می شود. مثلث اول بین میشل ، دوست پسرسابقش و آلکس است، که با مرگ دوست پسر از بین می رود. مثلث بعدی بین میشل ، هانس و آلکس است که با خودکشی هانس به اتمام می رسد. و مثلث آخر، رقیبی نادیده اما بسیار قدرتمند ؛ دکتر جراح چشم میشل است. یعنی بین میشل ، دکتر و آلکس. که اتفاقا این آخری باعث جدایی آن ها می شود زیرا عمل جراحی چشم میشل برایش حیاتی ترازهرعشقی است.میشل می رود و دوباره بعد از گذشت 2 سال به سوی آلکس باز می گردد. به نظر می رسد که میشل با دکتر ازدواج کرده چون در یک نما او را می بینیم که با کلیدی که دارد،به مطب خالی دکتروارد می شود و بعد از ملاقاتش با آلکس انگار چیزی را از او پنهان می کند. فیلم به مانند یک فیلم کلاسیک دارای راوی دانای کل است ، درواقع مخاطب همواره بیش از شخصیت ها می داند و اطلاعاتش محدود به یک شخصیت نیست. اما نکته جالب در این باره همراهی مخاطب در هر سکانس با یکی از دو شخصیت اصلی فیلم است.در بخشی از روایت همراه آلکس هستیم و با او داستان را پی می گیریم و گاهی نیز داستان را با میشل دنبال می کنیم و زمانی که با هم هستند همان راوی دانای کل حاضر و ناظر بر داستان است. فیلم دارای دو نقطه اوج کلاسیک و یک پایان بندی شاد است. نقطه اوج اول ،لحظه قتل دوست پسرمیشل است که اتفاقا کاراکس به سرعت از آن عبور می کند .پس از آن که مانع از بین رفت رابطه عاشقانه میشل و آلکس آغاز می شود. نقطه اوج دوم، زمانی است که آلکس پوسترهای میشل را در مترو و خیابان می بیند و رویای داشتن میشل برایش کم رنگ می شود. در نهایت پایان، که به گونه ای زیبا دوگانه است، ابتدا افتادن هر دو در آب ، تا جاییکه این تصور پیش می آید که هردو خواهند مرد و بعد نجات یافتن هر دو و با هم گریختن، یک پایان خوش را برای روایت کلاسیک فیلم می سازد
__________________
ما خانه به دوشیم
ما خانه به دوشیم
تیم اس اس به دو عالم نفروشیم
سال 89 تو دربی 69
شیث رضایی دنبال فرهاد بدو
آی بدو آی بدو
آی بدو آی بدو
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:00 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها