بازگشت   پی سی سیتی > تالار علمی - آموزشی و دانشکده سایت > دانشگاه ها > رشته های هنر

رشته های هنر در این زیر تالار به بحث و گفتگو در مورد مطالب مربوط به هنر پرداخته میشود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 08-26-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض موفق‌ترین نقاش ایرانی در فرانسه

موفق‌ترین نقاش ایرانی در فرانسه







نیم رخ ناصر عصار
او و منوچهر یکتایی از گران‌قیمت‌ترین نقاشان شرقی محسوب می‌شوند. اما فقیر هم بود. سال‌های اولی که وارد پاریس شد، در نامه‌هایش به دوستان، پُر از گشنگی و تشنگی و بی‌جایی بود. اما خودش را در بوزار سیر کرد. سال‌ها تشنگی در ایران عطشی ساخته بود، در او تا شب وروز در کوچه پس کوچه‌های پاریس به دنبال نمایشگاه‌های مفتی در گالری‌ها بگردد. خودش را هم چه خوب سیر کرد!
او متعلق به نسلی است که، به اصطلاح، متولدین دهه اول این قرن نام می‌گیرند؛ نسلی که خصوصیات اخلاقی خاصی داشت. با نسل پیش از خود و با نسل ایرانی به کلی متفاوت بود؛ نسلی که از زبان فاهمه می‌گریخت. از ذهنیات پدری فرار می‌کرد و از پی جستجو در دنیای جدیدی که هنر غرب پس از رنسانس معرفی کرده بود، می‌خواست، به طور کلی، از دل ای دل ای (در موسیقی) و شکل شکیل واقعی (در نقاشی) و عباوادا (در هیأت) بگریزد.
او، در 1307، در تهران به دنیا آمد. در همین سال نیز بهترین دوست تمام دوران زندگی‌اش، سهراب سپهری، در کاشان، متولد می‌شد و چند ماه بعد نیز دوستی دیگر به نام کاظم تهرانی، متخلص به نام ادبی ک. تینا (متولد 1308)، به دنیا می‌آمد، که پس از صادق هدایت، از غریب‌ترین و مرموزترین نویسندگان ادبیات جدید ایران بود. این سه تن، در جوانی، در کنار یکدیگر و با آموخته‌های هوشنگ ایرانی، جریان جدیدی از فرهنگ اعتقادی را از سرچشمه‌های خاور دور و هند و چین وارد جریان فکری و روشنفکری ایران می‌کردند.
متولدین دهه اول قرن جدید در ایران، در حقیقت، شهیدان کشته نشده جنگ جهانگیر جهانی بودند. ساقه‌هایی تُنُک، که سر از دل سیمانی این خاک بیرون درآوردند، اما با گردپراکنی بمب‌های جنگ بین‌المللی، مسموم و پژمرده شدند. متولدین این دهه، دو دهه بعد و در آستانه دهه 30، همان هنرمندانی شدند که از «حقیقت»، به علت تنفری که جنگ ایجاد کرده بود، فرار می‌کردند تا عالم حقایق را در چیزی به غیر از این واقعیت ملحوظ بنگرند. در نتیجه، این نسل اولین گروهی بود که رو به رو و در مقابل چهره پدران خود ایستاد و حقایق واقعی را در تابلوهای نقاشی زیر سؤال برد، و از موسیقی ایرانی به علت خاصیت کشکی و درباری اش دل کَند و به عنوان دِلَم دیمبو و دل ای دل ای یاد کرد! حضور سربازان خارجی و خانواده‌های آنان در نوجوانیِ این کسان در ایران اشغال شده سبب شد، زبان فرنگی در میان آنان، که دغدغه هنر داشتند یا روشنفکر تلقی می‌شدند، جایگزین لسانِ فارسی گردد. اولین کشف این نسل از جهان جدید همانا این «زبان غریب» بود؛ چون هر چه را تازگی داشت، در متونی به این زبان می‌دیدند و می‌خواندند. در نتیجه این تحریک فرهنگی و اجتماعی، هنرمندان این نسل به فرهنگ غرایب رو آوردند و از فرهنگ زمانه و فرهنگ پشت سر خود سرپیچی کردند. و این منش غریب، نسلی را در ایران پرورید که هیچ گاه و تا به امروز در میان ما کشف و بررسی و تحلیل نشد. اینها این جمله پل والری را شنیده بودند که: «دعا باید به زبان غریبه باشد، چرا که صلابت آن در غریب بودن آن است.» و این نسل اثر هنری را نه صرفاً کپی از طبیعت، بلکه نوعی دعا و نیایش به سوی ملکوت می‌دانسته‌‌اند.
این نوع از معرفت سبب شد، نمونه شاعر این نسل هوشنگ ایرانی باشد و در میان همه شاعرانی که آه و ناله سوزناک می‌کشیدند، جیغ بنفش بکشد و در شرایطی که شاعرانی چون فریدون توللی و ابراهیم صهبا دست در گریبان داشتند، او به سوی اورادی غریب، مذهبی ... و عارفانه تمایل بیابد تا بسراید: اوم مانی پادمه هوم/ «شکوه شکفتن بر تو باد ای نیلوفر آشنائی/ شکوه شکفتن بر تو باد» و نویسنده این نسل انسان غریبی بود، چون ک. تینا، که در داستان‌های خود از چیزهایی می‌نوشت که مال فرهنگ ما نبود، اما نشانی از ما را در خود داشت. عرفانی عجیب، که از سرسلسله کوه‌های خاور دور می‌آمد. رفاقت ناصر عصار با تینا و سپهری، جوانی او را با وضعیتی دیگر آشنا کرد.
عصار در نوجوانی و در یکی از تابستان‌ها، که مردم تهران از فرط گرما به ییلاق شمیران یا دماوند می‌روند، در ییلاق دماوند مردی را می‌بیند که عصرهای متوالی با سه پایه و بوم نقاشی، از طبیعت شکل برداری می‌کند. پدر عصار این نقاش را به باغ خود دعوت می‌کند و او انگیزه ای به وجود می‌آورد تا ناصر در کنکور دانشکده نقاشی شرکت کند. این نقاش از مهم ترین شاگردان کمال‌الملک و از محبوب‌ترین استادان نقاشی تهران بود و کسی نبود جز علی محمد حیدریان. حضور ناصر در دانشکده نقاشی، او را از ذهنیت کمال‌الملکی دور می‌کند و حتا با دوستی و رفاقت منوچهر یکتایی و مهری رخشا به کلی آموزه‌های استاد حیدریان را نیز به دور می‌ریزد.
موجی در جوانان دانشکده به وجود آمده است و همه می‌خواهند برای شناخت و آموزش هنر نوین به «مکه هنر»، یعنی مدرسه بوزار پاریس، بروند. عصار از کلاس علی محمد حیدریان به آتلیه استاد «سوورجی» در بوزار پاریس نقل مکان می‌کند. دو سال آموزش در آتلیه سوورجی و دیدار شبانه روزی از اماکن هنری پاریس، روحیه ایرانی او را مخدوش و سپس بی‌هویت‌تر می‌کند. عصار برای تشخیص خود و ایجاد هویتی شرقی رو به شناخت هنر شرق می‌آورد، و با توجه به آشنایی اش با سپهری و ایرانی و با توجه به این که هوشنگ ایرانی- که از هندشناسان و شرق‌شناسان مهم این دوره است- گه گاه در پاریس دیده می‌شود و عصار با او دوست است، از هنر شرق؛ شیفته خاور دور و فرهنگ چینی- ژاپنی می‌شود.
عصار، که در ایران گرفتار آموزه‌های اهالی هنرستان مستظرفه بود و نقاشی را تا صنیع‌الملک می‌شناخت، در پاریس دیگر نقاش مورد علاقه‌اش بونار بود و حتا، او را به پیکاسو ترجیح می‌داد. او، در بیست وچهارسالگی (1331) که داشت ایران را برای همیشه ترک می‌کرد، تنها به ذهنیت سه نقاش ایرانی بیشتر آشنا و نزدیک نبود: سهراب سپهری، منوچهر یکتایی و ابوالقاسم سعیدی. از ده سال اولی که او در پاریس زندگی می‌کند، اطلاع دقیقی در دست نیست. اما، در نیمه اول دهه 40، چند نمایشگاه درخشان از او در پاریس دیده می‌شود. مهم ترین نمایشگاهی که او را برای همیشه «شهروند شهر پاریس» می‌کند، در 1955 (1344) است، در تالار پریسم، با مقدمه و معرفی ژولین الوار. پس از این از عصار نمایشگاه‌های متعددی در پاریس، وین، لندن و اغلب شهرهای هنری جهان برپا می‌شود. در همین سال است که با یک دختر زیبای فرانسوی به نام «ایزابل» ازدواج می‌کند. او، که در ایران و در جوانی درخت‌هایی می‌کشید خاص وخشک با فضاهایی انتزاعی، حالا دیگر در پاریس به عنوان نقاشی از خاور دور و ملهم از فضای ذن بودیستی در هنر چین و ژاپن شناخته می‌شد. همه تلاش داشته اند در آن سال‌ها تا او را متأثر از نقاشی چین و تأثیرپذیر از سهراب سپهری بدانند. اما، در همان سال‌ها، وقتی سهراب سپهری از او در نامه ای می‌پرسد: آیا از آیین شینتو و هنر چینی اطلاعی داری؟ عصار به سپهری (در نامه ای به سال 1964) می‌نویسد: «از شینتوئیسم و ذن متأسفانه عمیقاً چیزی نمی‌دانم. ولی چند باسمه از نقاشان «ذن» در ژاپن دیده ام که فریفته ام کرده است.»

...

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:25 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها