بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 09-01-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید رمان شب تقدیر


شب تقدير


نسرين سيفي
قسمت اول



دستهايم را روي ميز كوبيدم همه ساكت شدند و به طرف من برگشتند در حاليكه لبخندي روي لبم نشسته بود گفتم:

- آتش بس! من حساب مي كنم

سهيل دستهايش را به هم كوبيد و با شعف گفت
- دمت گرم خيلي آقايي
به پيروي از او عرفان و ياشار هم شروع كردند به دست زدن. لبم را به دندان گزيدم و در حاليكه با چشم به اطراف اشاره مي كردم گفتم:
- نديد بديدا ابرومون رفت
سهيل همانطور كه دستهايش را به شدت به هم مي كوبيد گفت
- بدبخت واسه ات كلاس گذاشتيم و به عقب برگشت و به دو دختري كه در ميز كناري نشسته بودند گفت
- خيلي با معرفت
استينش را كشيدم . عرفان و ياشار به خنده افتادند.
رو به دختر جواني كه با تعجب نگاهمان مي كرد و اماده انفجار بود كردم و گفتم
-شرمنده ام خانم.
چشم چرخاند و گفت:
- خواهش مي كنم
ياشار صدايش را پايين اورد و ارام گفت
- كي مي ره اين همه راه رو؟
سهيل بي توجه به اطراف جواب داد:
- يكي مثل من خر پيدا مي شه
با تشر گفتم:
- سهيل
- به خدا باربد اين كلاس تو من يه نفر رو كشته بابا پياده شو با هم بريم.
نگاهي از روي استيصال به ميز كناري انداختم نگاهم از روي دختري كه از او عذرخواهي كرده بودم به صورت كناري اش سرخ ورد لبخند مليحي زد و سر تكان داد من هم لبخندي زدم و سر تكان دادم عرفان با شيطنت گفت
- بچه ها شروع شد
نگاهش كردم چشمكي زد و گفت:
- باربد كفش شو در اورده تا رو مخ يارو بدوئه
بلند شدم و گفتم:
- نخير مثل اينكه با شما نمي شه كنار اومد
سهيل بازويم را گرفت و كشيد و گفت:
- بشين بابا ترش نكن
با ابرو به ميز كناري اشاره كرد و گفت:
- اول كاري خوب نيست
دستم را از بين انگشتانش بيرون كشيدم و گفتم:
- چرا تهمت مي زنيد
ياشار با خنده گفت:
- حرف حق تلخه؟
روي صندلي نشستم و گفتم:
- حرف زور تلخه
سهيل با شعف كودكانه اش گفت
- تنها خور، چشم عنايتي هم به ما داشته باش
با پوزخند گفتم:
- مرده خور، تو كه هميشه روزيتو پيدا مي كني
- به جون تو اصلا حال نمي ده
- جون عمه ات
- خب جون عمه ام خسته ام مي كنن
- واسه همينه كه داري خودتو خفه مي كني
دستي به پشت سرش كشيد و گفت:
- اين دخترا دست از سر من بر نمي دارن
عرفان ارام به پايم زد نگاهش كردم چشمكي زد و رو به هسيل گفت
- پس تو چرا هي عشق و ضعف مي كني؟
صداي خنده امان بلند شد سهيل در حالي كه صورتش از خنده سرخ شده بود گفت:
- از بس خرم
ياشار گفت:
- تو به خاطر اين شجاعتت بايد نشون بگيري
سهيل يقه اش را صاف كرد و گفت:
- مي دادن قبول نكردم.
همانطور كه با ظرف بستني مقابلم ور مي رفتم گفتم:
- سهيل خر بودن چه احساسي داره؟
- او...ه ، عاليه!
عرفان در حالي كه به قهقه مي خنديد بريده بريده گفت:
- نوش جونت
سهيل هم با چهره اي بشاش گفت
- قابل نداره اصلا مال خودت
صداي زنگ تلفن همراهم بلند شد با گفتن جمله ببخشيد بچه ها ان را برداشتم
- بله
صداي سهيل نمي گذاشت خوب بشنوم
- كلاس اين موبايلت منو كشته

ویرایش توسط رزیتا : 04-12-2011 در ساعت 02:56 PM
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:56 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها