بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #11  
قدیمی 09-17-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تو مپندار که من شعر به خود می‌گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
این آنجایی‌ است‌ که‌ رقص‌، ضرب‌آهنگ‌ و ریتم‌، تمام‌ اینها در یک‌ کل‌ با هم‌ ترکیب‌ می‌شوند. از طرف‌ دیگر توجّه‌ کنید که‌در اینجا جای‌ قیل و قال نیست‌ در مجلس‌ سماع‌ جای‌ این‌ نیست‌ که‌ ما راجع‌ به‌ سماع‌ بحث‌ بکنیم‌،اگر در مجلس‌ سماع‌ خواستید راجع‌ به‌ سماع‌ یا رقص‌ بحث‌ بکنید در واقع‌ از آن‌ خارج‌ شده‌اید. در جائی‌ باید بحث‌ کرد که‌ مسأله‌ شرکت‌ کردن‌ در سماع‌ در کار نباشد همه‌ کسانی‌ که‌ در سماع‌ شرک‌ کردند می‌دانند که‌، رقص‌ آنان‌ به‌ یک‌ ضرب‌ آهنگ‌ است‌ امّا به‌ شرطی‌ که‌ درباره‌این‌ موضوع‌ جدّی‌ فکر نکنند، خاصیت‌ دیگر ضرب‌ آهنگ‌ این‌ است‌ که‌ در زمان‌ جریان‌ داردشعر را هم‌ ما در زمان‌ می‌خوانیم‌، موسیقی‌ را هم‌ در زمان‌ می‌شنویم‌، سماع‌ هم‌ در زمان‌ شنیده‌می‌شود، و جالب‌ این‌ است‌ که‌ در پشت‌ این‌ صدا سکونی‌ هم‌ هست‌ و آن‌ خود ضرب‌ آهنگ‌است‌.
برای‌ اینکه‌ آن‌ ضرب‌ آهنگ‌ تکرار می‌شود هر ضربی‌ که‌ دائماً تکرار بشود تنوع‌ خودش‌را از دست‌ می‌دهد. اما ضمیر آن را به‌ خاطر‌ می‌آورد، در پشت‌ ضمیر یک‌ حالت‌ سکون‌ ایجاد می‌شود، ولی‌ این‌ سکون‌ با حرکت‌ِ کسانی‌ که‌ در سماع‌ شرکت‌ کردند جبران‌ می‌شود. نکته‌جالب‌ِ دیگری‌ که‌ هست‌ این‌ است‌ که‌ می‌توان‌ گفت‌ هر کسی‌ خودش‌ را با سماع‌ بیان‌ می‌کند.ولی‌ جور دیگر هم‌ می‌توانیم‌ بگوییم‌. می‌توانیم‌ بگوییم‌ این‌ سماع‌، این‌ موسیقی‌ است‌ که‌خودش‌ را از طریق‌ افراد بیان‌ می‌کند و این‌ نکته‌ ظریف‌تری‌ است‌. از همه‌ آن‌ نکات‌ ظریف‌ترهمین‌ است‌. آیا این‌ من‌ هستم‌ که‌ دارم‌ شعر می‌گویم‌ یا شعر است‌ که‌ مرا می‌گوید. آیا من‌ هستم‌که‌ سماع‌ می‌کنم‌ یا سماع‌ است‌ که‌ مرا در رقص‌ آورده‌.
حالا اگر ما بخواهیم‌ این‌ تناظر را کمی‌نزدیک‌تر بکنیم‌، و بیان‌ ریتم‌، یک‌ بیان‌ تصویری‌ باشد، تصویرها هم‌ با کلمه‌ها گفته‌ بشوند وکلمه‌ها هم‌ خودشان‌ مبین‌ ضرب‌ باشند، آن‌ وقت‌ می‌گوییم‌ که‌ در اینجا دیگر ضرب‌ نیست‌ که‌مبین‌ احساس‌ها و اندیشه‌هاست‌، بلکه‌ این‌ تصویرها و گزاره‌ها هستند که‌ مبین‌ ضرب‌ آهنگ‌هستند و شعر این‌ است‌، شعر مشاهده‌ حرکت‌ است‌ از ضرب‌ آهنگ‌ به‌ معنا، همچنان‌ که‌ رقص‌مشاهده‌ حرکت‌ است‌ از ضرب‌ آهنگ‌ به‌ فردیت‌ و ذهنیت‌، در شعر و سماع‌ مولوی‌ این‌ دو ازهم‌ جدایی‌ ناپذیرند، همچنانکه‌ در زندگی‌ او جدایی‌ناپذیر بوده‌ است‌. در جایی‌ نوشته‌اندکه‌ مولوی‌ چرخ‌ زدن‌ را از شمس‌ یاد گرفت‌، مولوی‌ در سماع‌ چرخ‌ نمی‌زد چرخ‌ زدن‌ را ازشمس‌ یاد گرفت‌. همه‌ آن‌ حرفهایی‌ را که‌ زدم‌ در این‌ غزل‌ متجلی شده‌اند. این‌ غزل‌ مولوی‌در واقع‌ یک‌ نوع‌ بیان‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ من‌ با پرحرفی‌ بیان‌ کردم‌:
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:44 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها