بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 10-08-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض داستان "گیله مرد" اثر بزرگ علوی

داستان "گیله مرد" اثر بزرگ علوی


باران هنگامه كرده بود. باد چنگ می‌انداخت و می‌خواست زمین را از جا بكند. درختان كهن به جان ‏یكدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی كه زجرمی‌كشید،‌ می‌آمد. غرش باد آوازهای ‏خاموشی را افسار گسیخته كرده بود. رشته‌های باران آسمان تیره را به زمین گل‌آلود می‌دوخت. نهرها ‏طغیان كرده و آبها از هر طرف جاری بود.‏ دو مامور تفنگ به دست، گیله مرد را به فومن می‌بردند. او پتوی خاكستری رنگی به گردنش پیچیده و ‏بسته‌ای كه از پشتش آویزان بود، در دست داشت. بی‌اعتنا به باد و بوران و مامور و جنگل و درختان ‏تهدید كننده و تفنگ و مرگ، پاهای لختش را به آب می‌زد و قدمهای آهسته و كوتاه برمی‌داشت. ‏بازوی چپش آویزان بود، گویی سنگینی می‌كرد زیر چشمی به ماموری كه كنار او راه می‌رفت و ‏سرنیزه‌ای كه به اندازه‌ی یك كف دست از آرنج بازوی راست او فاصله داشت و از آن چكه چكه ‏آب می‌آمد، تماشا می‌كرد. آستین نیم تنه‌اش كوتاه بود و آبی كه از پتو جاری می‌شد به آسانی در آن ‏فرو می‌رفت. گیله‌مرد هر چند وقت یكبار پتو را رها می‌كرد و دستمال بسته را به دست دیگرش می‌داد ‏و آب آستین را خالی می‌كرد و دستی به صورتش می‌كشید، مثل اینكه وضو گرفته و آخرین قطرات ‏آب را از صورتش جمع می‌كند. فقط وقتی سوی كمرنگ چراغ عابری، صورت پهن استخوانی و ‏چشمهای سفید و درشت و بینی شكسته‌ی او را روشن می‌كرد،‌ وحشتی كه در چهره‌ی او نقش بسته بود ‏نمودار می‌شد.‏
مامور اولی به اسم محمد ولی وكیل باشی از زندانی دل پری داشت. راحتش نمی‌گذاشت. حرفهای ‏نیش‌دار به او می‌زد. فحشش می‌داد و تمام صدماتی را كه راه دراز و باران و تاریكی و سرمای پاییز به ‏او می‌رساند، از چشم گیله‌مرد می‌دید.‏‏ «ماجراجو،‌ بیگانه پرست. تو دیگه می‌خواستی چی كار كنی؟ شلوغ می‌خواستی بكنی! خیال می‌كنی ‏مملكت صاحب نداره...»‏


‏«بیگانه پرست» و «ماجراجو» را محمد ولی از فرمانده یاد گرفته بود و فرمانده هم از رادیو و مطبوعات ‏ملی آموخته بود.‏‏ «شش ماهه دولت هی داد می‌زنه، می‌گه بیایید حق اربابو بدید، مگه كسی حرف گوش می‌ده، به ‏مفت‌خوری عادت كردند. گذشت، دوره هرج و مرج تمام شد. پس مالك از كجا ‏زندگی كنه؟ مالیات را از كجا بده؟ دولت پول نداشته باشه، پس تكلیف ما چیه؟ همین طوری كردید ‏كه پارسال چهارماه حقوق ما را عقب انداختند. اما دیگه حالا دولت قوی شده.ب لشویك بازی تموم ‏شد. یك ماهه كه هی می‌رم تو قهوه خونه. از این آبادی به آن آبادی می‌رم: می‌گم بابا بیایید حق ‏اربابو بدید. اعلان دولتو آوردم، چسبوندم، براشون خوندم كه اگه رعایا نخوان سهم مالكو بدند «به ‏سركار... فرمانده پادگان...
مراجعه نموده تا بوسیله امنیه، كلیه بهره‌ی مالكانه‌ی آنها وصول و ایصال ‏شود.» بهشون گفتم كه سركار فرمانده‌ی پادگان كیه، تو گوششون فرو كردم كه من همه كاره‌اش ‏هستم. بهشون حالی كردم كه وصول و ایصال یعنی چه. مگر حرف شنفتند؟ آخه می‌گید: مالك زمین ‏بده،‌ مخارج آبیاری رو تحمل كنه و آخرش هم ندونه كه بهره مالكونه شو میگیره یا نه! ندادند، حالا ‏دولت قدرت داره، دو برابرشو می‌گیره. ما كه هستیم. گردن كلفت‌تر هم شدیم. لباس امریكایی، پالتوی ‏امریكایی، كامیون امریكایی، همه چی داریم. مگر كسی گوش می‌داد. سهم مالك چیه؟ دریغ از یك ‏پیاله چای كه به من بدند. حالا... حالا...»‏ بعد قهقهه می‌زد و می‌گفت: «حالا، ‌خدمتتون می‌رسند. بگو ببینم تو چه كاره بودی؟ لاور(1) بودی؟ ‏سواد داری...»‏





...


__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:21 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها