آیین عیاری و جوانمردی
داش ها و لوطی های ایران
در مورد داش ها و لوطی های ایران که بدون شک دنبالۀ همان عیاران و جوانمردان سابق هستند ، میتوان گفت که در دوره های اخیر ، در ایران دستگاهی و آ دابی داشتند . داش ها در هر کوچه و گذر قدرتی داشتند و به اها لی محل تجاوز نمیکردند و حق نمک را خوب می شناختند و از مظلومان و بیچاره گان دفاع می نمودند .
در لغت نامۀ ( دهخدا ) آ مده است که : داش مشدی ها از پستی و جاپلوسی و قیود و تشریفات به دور بودند و کار های کثیف و پست را دوست نداشتند . قاب بازی و لیس بازی از سر گرمی های آ نها بود . الفاظ و کلمات را به معنی خاص به کار می بردند ، تا حرف های آ نان را دیگران نفهمند .
داش ها از خود آ زمایشات وتمرین های مخصوص داشتند و هر داش باید آ ن آ زمایشات را انجام میداد ؛ و سپس درین حلقه داخل میشد . حفظ و امنیت محله ها و گوشه و کنار شهر بر دوش داش ها بوده و آ نان از ننگ و ناموس مردم ، دلیرانه دفاع می نمودند و به همین دلیل مورد احترام و ستایش عامۀ مردم قرار می گرفتند .
به روایت دوست دانشمندم ، جناب ( محمود حکیمی که مردیست وارسته و مردم دارو یکی از نویسنده های شناخته شدۀ ایران است و نگارنده در امارات متحدۀ عرب در شهر دبی موصوف را در خانه ام چندین مرتبه از نزدیک زیارت کردم ) شهر تهران در اواخر دوران قاجاریه به مناطق نفوذ پهلوانانی تقسیم شده بود که هر کدام برای خود پیروان و ارادمندانی داشتند . در آ ن ایام شهر تهران را به چهار محله تقسیم کرده بودند ؛ و هر یک از این چهار محله پهلوانی داشت که تمام اهل محل به وجود او افتخار میکردند . این چهار محله عبارت بود از : محلۀ چاله میدان در جنوب . محلۀ سنگلج ، محلۀ خو نگاه و محلۀ دولاب که امنیت تمام نواحی اطراف و اکناف مربوط به پهلوانان این نواحی بوده است .
پهلوان نامی چاله میدان ( لوطی معصوم ) بود که هر وقت قداره میکشید ، شهر تهران بر هم میخورد ؛ و میان تهرانی ها این شعر رواج داشت :
ای لوطی معصوم
برق قداره ات تهرونه لرزوند
اما لوطی و پهلوان در ( خونگاه ) مرد نیرومندی بود که او را ( داش غضنفر) می گفتند که حفظ امنیت تمام اهالی آ ن محل در دست همین داش غضنفر بوده است . داش غضنفرچندین زور خانه و چند حمام داشت که بچه های محل در چاله حوض های آ ن شنا یاد میگرفتند . هر سال در موقع محرم و صفر در چاله میدان و سنگلج این دو لوطی و پهلوان مدت شصت شبانه روز سینه زنی و عزا داری و تعزیه خوانی داشتند و هرسال ناصر الدین شاه در ماه محرم یک شب به تکیۀ سنگلج و یک شب به تکیۀ چاله میدان میرفت .
بعد از ماه صفر ، مسابقۀ پهلوان های محل شروع میشد و پهلوان یک محل از حریف خود دعوت میکرد که به زور خانه یا میدان آ ن محله بیاید و مثل دو قهرمان میدان رزم با هم گشتی بگیرند . جند روز پیش از انجام مسابقه ، نوچه های پهلوان ، مراقب حال او بودند و به قول امروزی ها ، او را تحت رژیم غذایی قرار میدادند که چه بخورد و چه نخورد و چه بکند و چه نکند .
بارها گفت محمد که علی جان من است
هم به جان علی و جان محمد صلوات
پهلوا ن محل دیگر و همراهان ، با گاو و گوسفند و منقل های اسپند ، به استقبال می آ مدند . دو پهلوان به عادت مرسوم روی یک دیگر را می بوسیدند . لباس ورزش در بر میکردند و به اصطلاح وارد گود زور خانه و یا میدان میشدند . پس از آ نکه مرشد در منقبت شاه مردان و شهسوار اسلام اشعاری را میخواند ؛ دو حریف مشغول زور آزمایی میشدند و تماشا چیان هر دو محله با شوق و شعف تماشاچی آ ن منظره بودند ؛ تا اینکه زور آ زمایی به پایان میرسید .
اگر پهلوان مهمان به زمین میخورد ؛ پهلوان میزبان به احترام مهمانداری ، کت اورا می بوسید ؛ و اگر زمین خورده پهلوان میزبان بود ، این پذیرایی اجرا نمی شد .
در یکی از آن سالها که داش غضنفر با همان تشریفات برای مسابقه ، به محلۀ چاله میدان میرفت ، در نزدیکی زور خانۀ چاله میدان ، پوست خربوزۀ زیر پای پهلوان افتاد و داش غضنفر چنان بر زمین خورد که یک دستش شکست . بچه های سنگلج که این را دیدند ، برای بچه های چاله میدان قداره کشیدند ؛ که شما عمدی زیر پای پهلوان ما پوست خربوزه گذاشتید ؛ ولی لوطی معصوم پیش آ مده ، به علامت شکست خود ، کت داش غضنفررا بوسید و با این روش عاقلانه از خون ریزی جلو گیری کرد .
باید گفت که در بارۀ داش ها و لوطی های ایران امروزی ، دانشمندان و نویسنده گان ایرانی ، مقالات و داستانهای زیادی به نگارش آ ورده اند که به عقیدۀ نگارنده ، داستان ( داش آ کل ) صادق هدایت از بهترین نمونۀ آ نهاست ؛ به دلیل آ نکه دراین داستان که با نثری بسیار زیبا نگارش یافته است ، ( داش آ کل ) قهرمان داستان ، نمونۀ است از یک انسان خوب ، کامل وآرمانی که با شجاعت و دلیری و جوانمردی و پاک نفسی و امانت داری و مردم دوستی ، شهرۀ شهر است ؛ و گویا آنچه خوبان همه دارند ، او تنها دارد . در این داستان ( داش آ کل ) مرد یست بخشنده و والا گهر که به بزرگانش احترام و به کوچکان مروت وشفقت دارد .او با دین است و سخت معتقد به ارزش های انسانی و مردمداری و پرهیز گاری و انسان دوستی که اندیشۀ والای صادق هدایت به آ ن هستی و جاویدانگی بخشیده است .
به روایت صادق هدایت ، داش آکل لوطی اول شیراز است و کاکا رستم سعی دارد ، با او دست و پنجه نرم کند . آ نها دونمونۀ بارزو متمایزقشر اجتماعی خود اند . داش آکل در حقیقت یک لوطی و داش با معرفت وبا غیرت و یک لوطی واقعی است . اوازنگاه جسمی بسیار قوی است ؛ ولی روحی شکننده دارد . بسیار با حیا ، با وقار و در عین حال مدافع ضعفا و محرومان است . داش تمام ثروت و دارایی خود را وقف مردم نادار و تنگدست کرده است ؛ مگربر عکس ( کاکا رستم ) نمایندۀ نوع متداول است و تظاهر به لوطی گری میکند و رفتارش مثل گردن کلفت ها و قلدرهاست ؛ به یک سخن میتوان گفت که کاکا رستم لوطی نیست ، بلکه لات است و بی جا و بی مورد لاف و گزاف میزند و به دلیل احترام و محبوبیتی که داش آ کل در بین مردم دارد ، به او حسادت می ورزد . کاکا رستم خوب میداند که داش آکل در شهر مثل گاو پیشانی سفید ، سر شناس است و هیچ لوطی یافت نشده که ضرب شست داش را نچشیده باشد .
می پندارم که داستان ( داش آ کل ) در حقیقت باز تاب دهندۀ تمام خصلت ها و ویژه گی های جوانمردان ، داشها و لوطی های ایران است و از خوانش این داستان میتوان به آ داب و خصوصیات آ نها به خوبی پی برد ..