دلواپسي هايي براي زبان فارسي
نويسنده: فريبا طيبي
به دور و برت كه نگاه مي كني، توي خيابان، تابلوهاي تبليغاتي، در رسانه، حتي در دانشگاه، به كلمه ها و جمله هايي برمي خوري كه ترديد مي كني كه اين همان فارسي شيرين سعدي است يا شاخه اي نو از زبان فارسي!
تازگي ها كه كتاب ارزشمند «تاريخ نخستين فرهنگستان ايران» تاليف و تصحيح آقاي «محسن روستايي» را مي خواندم، بيشتر دلم سوخت براي زبان مادري... اينكه ما 74 سال باشد كه فرهنگستان زبان داشته باشيم (با اغماض از وقفه هايي در بين اين سال ها) و هنوز اسم فيلم كارگردان خوش ناممان باشد:«post+چي» سه بار درنمي زند!
اينكه بعد از يك دهه كه براي «ايميل» برابر فارسي(!) ساخته بوديم «پست الكترونيكي» يكهو ناغافل در رسانه مي بينيم:«رايانامه». كلمه اي چهارهجايي كه هيچ اميدي براي جايگزيني نخواهد داشت.
اينكه از ميدان آزادي تا نمي دانم كجا، خط ويژه مي زنيم و اتوبوس هايي كه معادلش را قرار داده بوديم «خودرو بزرگ جمعي» مي اندازيم توي اين خط و اسمش را مي گذاريم: BRT و حتما هفت- هشت سال بعد عده اي خواهيم نشست و براي BRT امروز كه در ذهن و دايره واژگاني مردم مان ته نشين شده، معادل خواهيم ساخت. آن هم برابري فارسي مثل «پست الكترونيكي»! يا وقتي خودروساز ما كه تجربه Mini Bus و Auto bus را پشت سر گذاشته، يك چيزي وسط اين دو مي سازد و اسمش را مي گذارد:Midi Bus و اين ميدي باس مي شود نام تجاري يك خودرو كه البته حتما بعدها فرهنگستان، برايش جلسه خواهد گذاشت. يا از آن جالب تر خودرويي به اصطلاح ايراني توليد مي كنيم و نامش را مي گذاريم: miniaTure!!!
يا مثلادر رسانه ما، برنامه سازان راديو، اسم برنامه هاي شان را مي گذارند: كلاكت، پارازيت، كافي شاپ، كافه كتاب و مهر مي خورد و تاييد مي شود و همه حقوق شان را مي گيرند و مي روند سراغ زندگي شان و كسي به كسي نيست و اين زبان فارسي بيچاره است كه مثل طفلي بي سرپرست كه راه نواخانه اش را گم كرده، كنار گذر روزگار، دست زير چانه اش گذاشته و منتظر كسي است تا او را از اين بي سروساماني دربياورد.
يكي از كاركردهاي زبان «مفاهمه» است. اينكه آن چه من مي گويم، مخاطبم درك كند و آنچه مخاطبم مي گويد، من بفهمم. اينكه هنوز وقتي حكايتي از گلستان يا غزلي از سعدي مي خواني، كام روحت تازه مي شود. اما با اين «بي سروساماني» كه زبان مادري با آن دست به گريبان است، بعيد به نظر مي رسد يكي- دو سده آينده بين ما و آيندگان مان مفاهمه اي باشد.
دنياي امروز، دنياي تغيير است، هر روز و هر ساعت. با ورود پديده هاي نو به دنياي فناوري، گروه گروه واژه هاي بيگانه چون مهمان ناخوانده به زبان فارسي تحميل مي شود. تطهير هر زباني از واژه هاي بيگانه شبيه محال است، اما با «تدبير» مي شود، سيل بندي پيش روي اين موج هاي ناگزير وضع كرد و سرو ساماني داد. قطعا با ورود پديده اي مثل تلفن همراه گروهي از واژگان به سوي زبان فارسي سرازير مي شد و اين قابل پيش بيني بود.
اينكه موبايل را بگوييم «همراه» و SMS را بگوييم «پيام كوتاه» و بعد از چند سال «پيامك» را جايگزين كنيم؛ اين «اندك» نمي شود تكليف فرهنگستان در قبال فناوري تلفن همراه. قطعا بعد از SMS، MMS هم به زبان ما وارد خواهد شد. ورود تركيباتي مثل missed call، send كردن، add كردن، bluetooth كردن و چند مگاپيسكل بودن و از اين دست تركيبات هم بديهي و قابل پيش بيني بود و مي شد در بدو توسعه تلفن همراه، يك نفر فقط نفر در فرهنگستان با شركت مخابرات تعامل كند و فرهنگستان براي اين تركيبات معادل هاي مناسب و خوش آهنگ بسازد. درباره رايانه، فضاي مجازي و بسياري از شعبه هاي فناوري اين مطلب صدق مي كند.
آنچه مهم است نخست واژه گزيني مناسب در بدو ورود و شيوع يك واژه يا تركيب در جامعه است كه اگر بزنگاه بود، راهگشاست. مثل واژه «جشنواره» كه همان ابتداي آغاز به كار جشنواره فجر به جاي لغت Festival وضع شد و جاي خود را به خوبي باز كرد و بعد هم به سياق جشنواره، «سوگواره» به كار برده شد كه زيبا و به جا بود. دوم ضمانت اجراست. بعد از تصويب خوش تراش ترين تركيبات وقتي ضمانتي براي به كار بردنش نباشد، واژه گزيني راه به جايي نمي برد.
وقتي حتي رسانه ها كه مهم ترين و تاثيرگذارترين نهاد در بين توده هاي مرد است، تمهيدي براي فراگير شدن اجراي اين مصوبات نينديشيده، پاسباني از زبان مادري در همان ابتداي راه مي ماند.
با نگاهي به گذشته فرهنگستان و با وجود كارنامه موفق بزرگان زبان و ادبيات فارسي در نخستين فرهنگستان، راه پيش رو چندان مبهم به نظر نمي رسد.
نخستين فرهنگستان ايران در سال 1314 شمسي توسط ذكاءالملك فروغي- نخست وزير وقت- تاسيس شد و تا زمان افولش يعني 1322 شمسي كه با فوت آخرين رئيس آن- حسين سميعي- به تعطيلي كشيده شد؛ به نتايج خوبي در زمينه واژه گزيني رسيد و بسياري از واژه هاي پركاربرد امروز كه خوش نشسته، از كارگاه لغت پردازي دوره اول فرهنگستان بيرون آمده. مثلاخود همين لغت
«واژه» بر ساخته فرهنگستان اول است.
در دوره اول فرهنگستان، واژه گزيني به صورت تفكيكي و موضوعي انجام مي شد. در امور اداري، دانشگاهي، پزشكي، امور قضا و ديگر حوزه ها جداگانه واژه هاي جايگزين، پيشنهاد و به صورت بخشنامه اي و با ضمانت اجرا كاربردي مي شد.
براي مثل در حوزه قضا، دادگستري، دادرسي، دادستان، دادسرا، بازپرس و بسياري لغات خوش ساخت ديگر معادل سازي شد. در حوزه آموزش عالي، واژگان دانشگاه، دانشكده، دانش سرا، دانشجو، دانش يار، دانش نامه و از اين دست واژه هاي موفق ساخته شد. در حوزه امور نظامي، شهرباني، شهرداري، بانكي و بسياري حوزه ها واژه هاي نسبتا خوبي جايگزين شد كه به سبب مطالعات و كارشناسي هاي استادان بزرگ ادبيات بر مذاق فارسي زبان خوش نشست. مثلالغت «هواپيما» كاملاجا افتاد، اما «چرخ بال» و «بالگرد» امروز ما راه به جايي نبرد. از اين دست نمونه ها فراوان است كه براي جلوگيري از درازاي سخن، صرف نظر مي كنم.
كوتاه سخن اينكه: با اين حجم دانش آموختگان زبان فارسي و با وجود ظرفيت هاي فعلي انتظار مي رود، بحث صيانت از زبان فارسي جدي تر پي گيري شود كه صيانت از هويت زبان، پاسباني از ذخاير غني و كم نظير فرهنگي ماست.
قطعا با تعامل نهادها، توليدكنندگان كلان، وزارتخانه ها و از همه مهم تر رسانه هاي ما با بزرگان و استادان زبان فارسي و با پيگيري دلسوزانه و مسئولانه همه اهالي فرهنگ شاهد بازرويش زبان زخم خورده
سعدي و حافظ و مولانا مي شويم.